تدریس 13: رستگاری قسمت سوم
رستگاری حاصل آمده از طریق فداکاری عیسی بر روی صلیب
همانطور که در قسمت قبلی توضیح داده شد، مهمترین مسئله برای مردمی که با موضوع آخر زمان روبرو هستند، این است که اکنون زمان درک الوهیت در عمق وجودمان، از طریق دعا با قلبی متواضعانه است. ما علاوه بر اینکه بایستی خود را از مفاهیم عرفی جامعه و فرهنگ خود رها کنیم، همچنین بایستی خود را برای کار کردن بر اساس یک دیدگاه تازه از خدا، والدین بهشتی ما آماده کنیم.
دو هزار سال پیش وقتیکه عیسی به عنوان پسر خدا و همینطور نجات دهنده آمد، برای مردم زمانش آموزشهای بسیاری ارائه داد، اما متاسفانه هیچکسی بدرستی او را درک نکرد. در آخر زمان نیز نجات دهنده دوباره میآید، آیا شما آمادگی دارید که او را پذیرا شوید؟ در این قسمت از گفتارمان به اتفاقات شکل گرفته در زمان ظهور عیسی نیم نگاهی میاندازیم، تا بدانیم که او کی بود و اینکه مشیت رستگاری در زمان او چگونه به پیش رفت.
کلمه مسیح به معنای مسح و یا تدهین شده است، و این اصطلاحی است که بطور معمول برای پادشاهان بکار میرود. دو هزار سال پیش، عیسی در مقام نجات دهنده آمد تا مشیت رستگاری را بطور کامل به انجام رسانیده و به ما بگوید: کامل شوید همانطور که پدر شما در بهشت کامل است.(متی 5:48) هدف مشیت بازسازی در زمان عیسی تاسیس پادشاهی بهشتی بر روی زمین بود، به همین خاطر او اعلام کرد که توبه کنید زیرا پادشاهی بهشتی بزودی فرا میرسد. (متی 4:17)
ما فردی را که بسان پدرش در بهشت کامل است، چگونه معرفی و یا توصیف میکنیم؟ او فردی است که هدف آفرینش را به واقعیت درآورده است. او بطور کامل با خدا هماهنگ شده و قلب او را در عمق وجودش تجربه میکند. او دارای طبیعت و سرشتی الهی بوده و بطور طبیعی در همراهی با خدا زندگی میکند. او فاقد گناه اصیل بوده و از اینرو به رستگاری و نجات دهنده نیازی ندارد. او نیازی به پیروی از قوانین مذهبی ضروری برای انسانهای سقوط کرده نداشته و بدنبال ازدواج به اتفاق همسرش به فرزندانی فاقد گناه اصیل تولد خواهد داد.
به جرات میتوان گفت که در میان حتی آن دسته از افراد با ایمان راسخ در یهودیت، مسیحیت، اسلام و یا هر مذهب دیگری که معیارها و قوانین مذهبی را مو به مو اجرا میکنند، حتی یک نفر وجود نداشته است که در چنین جایگاهی قرار گرفته باشد. تا به این زمان، هیچکسی در یگانگی با خدا نبوده است، به همین خاطر است که انسانها در تمامی طول تاریخ به زندگی براساس دعا و ایمان نیاز داشتهاند. ما دارای گناه اصیل بوده و به فرزندانی آلوده به گناه اصیل تولد میدهیم، که همچون ما به رستگاری و نجات دهنده نیاز دارند. این موضوع به ما میگوید که شکوه رستگاری از طریق صلیب کافی نبوده و هنوز چیزهائی هستند که ما باید برای دریافت آنها خود را آماده کنیم.
البته این نکته به این معنا نیست که فداکاری عیسی بر روی صلیب بیهوده بوده است، نه، اصلا و ابدا اینطور نیست. با اینحال ایمان به صلیب ما را بطور کامل از شر گناه اصیل رها نکرده و در نتیجه ما بطور کامل بازسازی نشدهایم. به همین خاطر است که پولس رسول میگوید … طبیعت تازهام مایل است خواست خدا را انجام بدهد اما چیزی در اعماق وجودم در طبیعت نفسانی من هست که با فکرم در جنگ و جدال است و در این مبارزه پیروز میشود و مرا برده گناهی میسازد که در درون من وجود دارد. در فکرم اراده میکنم که خدمتگزار از جان گذشته خدا باشم، اما میبینم که هنوز اسیر گناه هستم. پس میبینید که من در چه حالی هستم: طبیعت جدید من به من امر میکند که اعمالم پاک و خوب باشند اما آن طبیعت کهنه که هنوز در من است بسوی گناه کشیده میشود، وای که من در چه تنگنای وحشتناکی گرفتار شدهام! چه کسی میتواند مرا از چنگ این طبیعت مرگبار آزاد کند؟ (رومیان 7:22)
در کتاب مقدس، یوحنا اعتراف میکند: اگر بگوییم که گناه نداریم، خود را فریب میدهیم و از حقیقت گریزانیم …. اگر ادعا کنیم که گناهی از ما سر نزده است خدا را نیز دروغگو میشماریم و کلام او در ما نیست. در جای دیگر، عیسی درخواست کرد، کامل شوید چرا که پادشاهی بهشتی در راه است … ولی بعد از دو هزار سال ما هنوز کامل نیستیم و دنیا هنوز در رنج و عذاب میسوزد. با بررسی درست تمامی رویدادهای زمان عیسی میتوان دید که خدا و عیسی هر کاری که از دستشان برمیآمد انجام دادند، اما بشریت در درک مسئولیتهایش و انجام آنها شکست خورد. در این قسمت میخواهیم مسئولیتهای بشری را که در کتاب مقدس به آن اشاره شده و همچنین شکست انسانها در انجام آنها را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. با این امید که ما بتوانیم با کسب شناخت درست از مسئولیت انسان، در جهت انجام آن، برنامه ریزی درستی در زندگی روزانه خود داشته باشیم.
نخست، به جایگاه جامعه مذهبی در زمان عیسی نگاهی میاندازیم. عیسی در آغاز کار و تلاش برای انجام ماموریتش، به سراغ رهبران مذهبی یهود رفت، کسانیکه از یک طرف، خدا برای هزاران سال آنها را آماده بود و از طرف دیگر، آنها با ذوق و شوق فراوان در انتظار ظهور نجات دهنده بودند. در طی این دوره، بنیاسرائیل تحت تسلط امپراطوریهای بسیار از جمله امپراطوریهای آشوریان، بابلیان، هخامنشیان، مایائیان و رومیان قرار گرفته بودند، اما در تمامی این مدت بطور عمیقی به عدالت و برکات خدا امید داشتند. آنها مشتاقانه منتظر ظهور پادشاهی بزرگ چون داوود بودند که در جهت انجام خواست خدا، حکومت خوبی و راستی را برپا کند. تمامی هدف این سنت نبوی از جانب خدا این بود که فرهنگی با بلوغ روحی، حکمت و فروتنی بیافریند که در زمان ظهور ناجی توان پیروی از او را داشته باشد. چرا؟ چون پسر او در ظهورش عشق و کلام عصر جدید را به ارمغان آورد، اما مردم در آن زمان بواسطه وابستگی شدید به عهد قدیم، براساس استاندارد عصر قدیم او را قضاوت کردند. نکتهای که در اینجا بایستی به آن توجه کنیم این است که به هیچ وجه نبایستی به استانداردهای عصر قدیم وابسته نباشیم.
دوم، به مشیت رستگاری در زمان عیسی نگاهی میاندازیم. عیسی آمد تا با تحقق سه برکت بزرگ خدا، نه تنها رستگاری روحی و جسمی را بطور کامل برای بشریت به ارمغان آورد، بلکه پادشاهی بهشتی را بر روی زمین بوجود درآورد. بنابراین او میبایست ازدواج کرده و به اتفاق همسرش صاحب فرزند شده، والدین راستین شده، و با تاسیس قبیله، ملت و کشور در حوزه الهی، تمامی دیگر مردم را در تمامی دنیا در رستگاری روحی و جسمی در آغوش گرفته و اینگونه به شکل واقعی پادشاهی بهشتی عشق راستین را بر روی زمین بنا کند. به هیچ وجه قرار نبود که او قبل از تحقق سه برکت بزرگ خدا بمیرد. نکته بسیار مهم و اساسی در اینجا این است که ناجی بدون هرگونه ذرهای از گناه یا تاثیرات شیطانی، باید از یک زندگی کامل متمرکز بر خدا برخوردار باشد تا بتواند بعنوان الگو به ما نشان بدهد که چگونه مثل او در همراهی با خدا زندگی کنیم.
سوم، با نگاه به عکسالعمل حواریون عیسی در ارتباط با مرگ او بر روی صلیب، وقتیکه آنها خشمگین از ظلمی که به او روا شده بود، غمزده بودند از اینکه او را از دست دادهاند، میتوان فهمید که این چنین مرگی نمیتواند خواست خدا باشد. حواریون از نادانی و بیایمانی مردم مخصوصا رهبران مذهبی نسبت به عیسی در خشم اعمال آنها را محکوم کرده و آنها را قاتل مینامیدند. با این همه، خود آنها نیز به عیسی خیانت کرده، او را انکار کرده، مخصوصا وقتیکه ماموران حکومتی در پی دستگیری عیسی و حواریونش بودند، فرار را بر قرار ترجیح دادند. نکتهای که میتوان آموخت این است که پیروی از ناجی کار آسانی نیست. به عبارت دیگر، در حول و حوش ظهور ناجی میتوان دید که در دنیای تحت تسلط شیطان، چطور هر چیزی در راستای دشمنی و خیانت به او هدایت میشود، اگر چه او مملو از عشق و حقیقت مرتکب هیچ خطا و گناهی نشده است.
چهارم، به خود عیسی نگاهی میاندازیم. گفتار و کردار عیسی برای تزریق ایمان در مردم به این باور بود که او نجات دهنده است. وقتیکه مردم از او پرسیدند که آنها برای انجام خواست خدا چه باید انجام بدهند، او پاسخ داد که این کار و خواست خدا است که شما به او و فرستاده او ایمان بیاورید …. (یوحنا 6:29)
وقتیکه عیسی از بیایمانی رهبران یهود درد میکشید و زمانیکه هیچکسی را نداشت که بتواند آنچه را که در درونش میگذشت با او سهیم شود، با گریه و اندوه به شهر اورشلیم نظر افکنده و از سرنوشت شوم مردمی که خدا برای دو هزار سال با تمامی سختیها عاشقانه هدایتشان کرده بود، تاسف میخورد. عیسی پیشگوئی کرد که این شهر مورد حمله و تجاوز قرار خواهد گرفت به حدی که سنگی بر روی سنگی باقی نخواهد ماند. او به طور آشکار بر نادانی مردم دست گذاشت و گفت، فرصتی را که خدا به شما داده بود رد کردید.
عیسی از بیایمانی جاهلانه مردم شهر اورشلیم ضجه و زاری کرده و گفت: وای اورشلیم ای شهری که پیامبران را کشتی و رسولان را سنگسار کردی، چند بار خواستم تا فرزندانت را جمع کنم همانطور که مرغ جوجههایش را زیر خود میگیرد، اما تو نخواستی! (متی 23:37)
او نادانی مردمی را که در عین آگاهی و شناخت از آیات کتاب مقدس از ایمان آوردن به او سرباز میزدند، مورد انتقاد و سرزنش قرار داده و گفت: شما کتاب آسمانی تورات را با دقت میخوانید چون عقیده دارید که به شما زندگی جاوید میدهد در صورتی که در همان کتاب به من اشاره کرده و مرا به شما معرفی میکند. با اینحال شما نمیخواهید تا نزد من آمده و زندگی جاوید بدست آورید. (یوحنا 5:39)
عیسی در تمامی تلاشهای شبانه روزیاش برای بیدار کردن مردم از جهالت و بیایمانی، چقدر به ارائه نشانه و معجزات متوصل شد، با این همه رهبران مذهبی و مردم در عین مشاهده کارهای شگرف و عجیب عیسی، او را مسخره کرده و میگفتند که او به این دلیل میتواند مردم را شفا بدهد که خود شیطان و رئیس دیوها است. (متی 12:24) در عمق چنین وضعیت رنجباری، عیسی فریاد زد:
… آیا کفر است کسی که خدا او را تقدیس کرده و به جهان فرستاده است بگوید من فرزند خدا هستم؟ اگر معجزه نمیکنم به من ایمان نیاورید. ولی اگر میکنم و باز هم نمیتوانید ایمان بیاورید لااقل یه معجزاتم ایمان بیاورید تا بدانید که پدر در وجود من است و من در وجود او هستم. (یوحنا 10:38)
مسیحیت شکوه فداکاری عیسی بر روی صلیب و رستگاری به ارمغان آمده از طریق ایمان به آن را پذیرفته است. ولی آنها یک گام فراتر رفته و اعلام میکنند که مرگ بر روی صلیب بهترین چیزی بود که میتوانست اتفاق بیافتد و اینکه هیچ راه دیگری برای رهائی از گناه وجود نداشت. اما عیسی خودش زمانی که هنوز بر روی زمین بود بسیاری از مردم را به خاطر گناهانشان مورد عفو قرار داد. او میگفت که پسر انسان این اختیار را دارد که بر روی زمین گناهان را مورد عفو قرار دهد. براستی باید بدانیم که نه به خواست خدا بلکه تنها به خاطر شکست بشریت در انجام مسئولیتش بود که عیسی به روی صلیب رفت.
اگر مرگ عیسی بر روی صلیب بهترین راه بود، در این صورت چرا او سه بار دعا کرد که پدر اگر ممکن است این جام رنج و عذاب از مقابل من برداشته شود ،اما نه به خواهش من بلکه به خواست تو! (متی 26:36) آیا فکر میکنید که او اینگونه دعا کرد، چون ترسیده بود؟ یا به این خاطر بود که از نتایج دردناک حاصله از این امر که بر خدا و بشریت وارد میآمد، آگاهی داشت؟
از طرف دیگر، اگر مرگ عیسی به عنوان امری ضروری در جهت تکمیل هدف مسیحائی او مقدر نشده بود، چرا در کتاب مقدس اینگونه پیشگوئی شده بود؟ بطور عمومی کتاب مقدس همواره دو نتیجه ممکن را ارائه میدهد، که یکی براساس انجام مسئولیت انسان و دیگری بواسطه شکست انسان در انجام چنین چیزی است. بعضی از آیات مصلوب شدن را به عنوان یک اتفاق غیرقابل اجتناب معرفی کردند و بعضی دیگر از آیات اشاره کردند که عیسی به عنوان پادشاه ملت یهود آمده و پادشاهی بهشتی ابدی را بر روی زمین تاسیس خواهد کرد. دلیل ارائه این پیشگوئیهای متضاد، این است که تحقق همه چیز به انجام و یا عدم انجام مسئولیت انسان بستگی دارد. در ارتباط با موسی خدا خیلی واضح و آشکار عنوان کرد که این فرمان من است، اگر اطاعت کنی، برکت دریافت خواهی کرد، و اگر سرپیچی کنی لعنت خواهی شد. براستی این به ما بستگی دارد که کدام یک از دو نوع پیشگوئی به واقعیت درآید.
اگر ما به عیسی ایمان آورده و از او بعنوان نجات دهنده پیروی می کردیم، تمامی بشریت بطور روحی و جسمی نجات یافته و کشور خدا بر روی زمین تاسیس میشد. اما بواسطه عدم پذیرش عیسی، همه چیز از دست رفت. به همین خاطر عیسی به راه صلیب رفت تا لااقل رستگاری روحی را برای دوستدارانش به ارمغان آورد، که در این مورد در گفتار آینده توضیح خواهیم داد.
در جای دیگر، عیسی گفت همانطور که موسی در بیابان مار برنزی را بر روی عصایش بالا برد تا مردم با نگاه به آن از مرگ نجات پیدا کنند، من نیز باید بر صلیب آویخته شوم تا مردم با ایمان آوردن به من نجات پیدا کنند. (یوحنا 3:14) در زمان موسی وقتیکه فرزندان اسرائیل نافرمانی پیشه کرده و به خدا پشت کردند، در حین یک درگیری و نبرد در بیابان، خدا به موسی گفت تا بر روی تپهای رفته مار برنزی را بالا ببرد تا کسانی را که به او نگاه میکنند از مرگ نجات پیدا کنند. عیسی این موضوع را به عنوان تمثیلی از این امر بکار برد که اگر مردم زمانش به او ایمان نیاورند، چه روی خواهد داد.
همینطور وقتیکه پطرس سعی کرد تا با دلسوزی برای عیسی او را از رفتن به راه صلیب منصرف کند، عیسی با عصبانیت به او گفت، از من دور شو ای شیطان! (متی 16:23) به خاطر اینکه، از نقطه نظر عیسی، که تمامی دیگر راههای ممکن بازسازی بر رویش بسته شده بود، سخنان پطرس برای انصراف او، مانعی برای هموار کردن راه رستگاری روحی از طریق صلیب، به عنوان آخرین راه باقی مانده، محسوب میشد.
در همین راستا، میتوان احساس و قلب عیسی را در آخرین کلماتی که او بر روی صلیب عنوان کرد، درک کرد که گفته بود ”تمام شد!“ منظور عیسی این بود که او لااقل تلاش در مسیر هموارسازی راه در جهت تاسیس پایه برای رستگاری روحی را به انجام رسانید.
براستی با کمی تعمق در آیات کتاب مقدس براحتی میتوان دید که عیسی آمد تا برای ما در دستیابی به کمال و ورود به پادشاهی بهشتی به شکل واقعی راه گشا باشد. اما وقتیکه چنین چیزی بواقعیت درنیامد، میتوان قلب شکسته و مملو از اندوه خدا در حین تماشای مرگ پسرش بر روی صلیب، و همینطور اندوه عیسی را که نتوانست ماموریتش را بطور واقعی بر روی زمین به انجام برساند، درک کرد.
با توجه نکات فوق، آشکارا میتوان دید که عیسی نه از طریق مرگ بر روی صلیب بلکه با برخورداری از یک زندگی متمرکز بر خدا بر روی زمین، میتوانست به هدف از ماموریتش دست پیدا کند. در نتیجه ما بایستی تضمین کنیم که در ظهور دوباره یعنی وقتیکه نجات دهنده دوباره برمیگردد، چنین تراژدی تکرار نخواهد شد.
در قسمت بعد بطور مفصل به این موضوع خواهیم پرداخت.
با سپاس و تشکر فراوان