تدریس 40: ظهور دوباره نجات دهنده قسمت دوم

ناجی در کجا ظهور خواهد کرد؟

در بخش گذشته به اینجا رسیدیم که ظهور ناجی از روی ابرها به این معنا است که او از حوزه‌ای پاک و والا بدون هرگونه وابستگی به سقوط و دنیای سقوط کرده خواهد آمد.

در این صوت، ناجی با ظهور در بدن جسمی در کجا خواهد آمد؟ آیا اینبار نیز در میان مردم یهود خواهد بود؟ در بعضی آیات کتاب مقدس چنین گفته شده: … و من تعداد افرادی را شنیدم که بر روی پیشانی آنها مهره زده بود که 144000 نفر از میان فرزندان پسران اسرائیل بود.

یا در جای دیگر عیسی به حواریونش گفت: براستی به شما بگویم که تا پسر انسان نیاید شما از تمامی شهرهای اسرائیل نخواهید گذشت. یا در جای دیگر گفت: تعدادی از شما که در اینجا حاضرند تا پسر انسان را نبینند که در ملکوت خود می‌آید، روی مرگ را نخواهند دید.

بر این اساس بسیاری ایمان دارند که ظهور دوبارۀ ناجی دوباره در میان قوم یهود صورت خواهد گرفت. اما درکی اینچنین از آیات کج فهمی و عدم درک خواست خدا است. عیسی با بیان داستانی (باغ انگور) در کتاب مقدس اعلام کرد که نجات دهنده در میان مردمی  که او را مورد رنج و آزار قرار داده و می‌کشند نخواهد آمد. بلکه پادشاهی خدا را از آنها گرفته و به ملتی می‌دهد که آن را بثمر خواهند رسانید.

«مالكی تاكستانی ساخت، دورتادور آن را ديوار كشيد، حوضی برای له كردن انگور ساخت، و يک برج هم برای ديدبانی احداث كرد و باغ را به چند باغبان اجاره داد، و خود به سفر رفت. در موسم انگورچينی، مالک چند نفر را فرستاد تا سهم خود را از باغبانها تحويل بگيرد. ولی باغبانان به ايشان حمله كرده، يكی را گرفتند و زدند، يكی را كشتند و ديگری را سنگباران كردند. مالک عده‌ای ديگر فرستاد تا سهم خود را بگيرد؛ ولی نتيجه همان بود. سرانجام پسر خود را فرستاد، با اين تصور كه آنها احترام او را نگاه خواهند داشت. ولی وقتی باغبانها چشمشان به پسر مالک افتاد، به يكديگر گفتند: وارث باغ آمده؛ بياييد او را بكشيم و خودمان صاحب باغ شويم. پس او را از باغ بيرون كشيدند و كشتند. حالا بنظر شما وقتی مالک باغ برگردد، با باغبانها چه خواهد كرد؟ سران قوم جواب دادند: «حتماً انتقام شديدی از آنان خواهد گرفت و باغ را به باغبانهايی اجاره خواهد داد تا بتواند سهم خود را بموقع از ايشان بگيرد.» آنگاه عيسی از ايشان پرسيد: «آيا شما هيچگاه اين آيه را در كتاب آسمانی نخوانده‌ايد كه: همان سنگی كه بنّاها دور انداختند، سنگ اصلی ساختمان شد. چقدر عالی است كاری كه خداوند كرده است! منظورم اين است كه خداوند بركات ملكوت خود را از شما گرفته، به قومی خواهد داد كه از محصول آن، سهم خداوند را به او بدهند. اگر كسی روی اين سنگ بيفتد، تكه‌تكه خواهد شد؛ و اگر اين سنگ بر روی كسی بيفتد، او را له خواهد كرد.»

در این داستان، صاحب باغ، نمایندۀ خدا، باغ انگور سمبل کار و تلاش خدا بر روی زمین، خدمتکاران نمایندۀ پیامبران، پسر صاحب باغ سمبل عیسی منظور از دهقانها اولین اسرائیل، مستجران دیگر که محصول را برداشت کردند، سمبل کسانی هستند که جایگاه اولین اسرائیل را به ارث بردند، و در انتظار ظهور دوباره هستند. عیسی بدینوسیله اعلام کرد که او در میان ملتی نخواهد آمد که او را تحت آزار و اذیت قرار دادند. اگر چه اسرائیل قوم برگزیده بود اما به خاطر اینکه به عیسی پشت کردند، صلاحیت خود را بعنوان مردم برگزیده از دست دادند.

هربار که مردم برگزیده در حفظ ایمان شکست خورده و برخلاف خدا عمل کردند، با از دست دادن حمایتهای خدا مورد هجور اقوام شیطانی قرار گرفته و از بین رفتند. به همین دلیل ده قبیلۀ اسرائیل در سال 722 قبل از میلاد توسط امپراطوری آشوریان بطور کامل از بین رفت. تنها پادشاهی جنوب یعنی یهودا باقی ماندند که سرانجام عیسی در میان آنها بدنیا آمد. با این همه آنها نیز به خواست خدا ایمان نیاورده و عیسی را به صلیب کشیدند و به این ترتیب صلاحیت خود را از دست دادند.

در این صورت اسرائیل تازه بعد از مرگ عیسی چه کسانی هستند؟ آنها کسی جز مسیحیانی نیستند که ایمان ابراهیم را به ارث برده و ماموریت بازماندگان ابراهیم را به دوش کشیده‌اند. پل مقدس می‌گوید: آیا لغزش خوردند تا بیافتند حاشا بلکه از لغزش ایشان نجات به امتها رسید تا در ایشان غیرت پدید آید.

بنابراین مردم برگزیده که باید برای ظهور دوبارۀ ناجی پایه برپا کنند، فرزندان و بازماندگان مستقیم ابراهیم نیستند بلکه کسانی هستند که با ایمان آوردن به عیسی، ایمان ابراهیم را به ارث می‌برند.

کشورهای مسیحی بسیاری در سطح جهانی داریم، در میان آنها کدام کشور می‌تواند امروز کشور مورد نظر خدا بر روی زمین بوده و می‌تواند کار ناتمام ماندۀ خدا و پسرش در دوهزار سال پیش را به ارث برده و به انجام برساند؟

در کتاب مقدس آمده که کشوری که می‌تواند کار ناتمام باقی ماندۀ خدا و عیسی را به ارث ببرد، کشوری در شرق است.

در کتاب مقدس اینطور آمده: … فرشتۀ دیگری را دیدم که از مشرق با مهر خدای زنده صعود کرد و برپیشانی بندگان برگزیدۀ خدا مهر زد و تعداد مهرشدگان 144000 نفر بودند. در نتیجه ناجی در ظهور دوباره‌اش در کشوری در شرق خواهد آمد.

از دوران قدیم ما سه کشور در شرق دور داشته‌ایم که عبارتند از چین، ژاپن و کره. در این میان، کشور ژاپن کشوری بود که مردمش در طول اعصار پیرو مذهب شینتو بوده و خدایان خورشید را می‌پرستیدند. همینطور این کشور در زمان تولد ناجی امپریالیست بود که بعنوان یک کشور فاشیست وارد جنگ جهانی نیز شد. مخصوصا از سال 1910 کشورهای آسیائی را به خاک و خون کشید مخصوصا کره و چین را زیر چکمه‌های خود قرار داده بود.

کشور چین در زمان تولد ناجی کشوری بود که بسوی کمونیسم پیش می‌رفت و هر مذهب جدیدی را سرکوب می‌کرد. در نتیجه هیچیک از این دو کشور نمیتوانستند کشوری با توانائی لازم برای تولد دادن به فرزند خدا باشند. کره چطور؟ آیا کشور کره می‌تواند کشور ناجی در ظهور دوباره‌اش باشد؟ در این باره لازم است تا شرطهای تاریخی لازم برای اینکه کره بتواند در چنین مقامی قرار بگیرد را بررسی کنیم. 

نخست، کره باید شرط غرامت در جدائی از شیطان را براساس عدد چهل در سطح ملی به انجام برساند. این کشور با ورود به دورۀ زمانی ظهور ناجی، سختی‌ها و رنج و آزار شدیدی را تحت تسلط ژاپن (بعنوان یکی از استانهای ژاپن) تحمل می‌کرد. بعبارت دیگر کره مدت چهل سال بعنوان مستعمرۀ ژاپن شکنجه‌های غیرقابل توصیفی را به خود دید. اولین اسرائیل چهار صد سال بردگی را در مصر تحمل کرد، اسرائیل دوم یا مسیحیت چهار صد سال رنج و آزار را تحت امپراطوری روم تحمل کرد و کره به مدت چهل سال از 1905 تا 1945 تحت تسلط ژاپن، با تحمل چکمه‌های امپریالیستی ژاپن، به انواع بهره کشی و اضطراب اجتماعی و فشارهای فرهنگی مذهبی تن در داد و اینچنین شرط غرامت برای جدائی از شیطان را در سطح ملی برپا کرد. در پاسخ مسیحیان کره در انتظار فرا رسیدن پادشاهی خدا در یک دنیای ایده‌آل، نهضت آزادی را رهبری کردند.

دوم، کره باید خط اول جبهه هم برای خدا و هم برای شیطان باشد. در پایان تاریخ بشری، بطور اجتناب ناپذیری با جنگ نهائی بین خدا و شیطان روبرو خواهیم شد که در این نبرد حوزۀ خدا بایستی پیروز شود. در جایی که خدا و شیطان باهم روبرو می‌شوند، برای تعیین نتیجۀ درگیری، یک قربانی باید پیشکش شود. مردم کره مفعول شرطی یا این قربانی پیشکشی بودند. بدنبال آزادی کره از دستان ژاپن، شیطان از فرصت استفاده کرد و از طریق نیروهای کمونیست سعی در تصاحب کشور ناجی داشت که خدا از طریق نیروهای سازمان ملل وارد این منطقه شد و قسمت جنوبی را از دست نیروهای کمونیست بیرون کشید. برای خاطر بازسازی جهان هستی، کشور کره بعنوان یک قربانی به دو قسمت تقسیم شد، همانطور که ابراهیم می‌بایست قربانی‌هایش را به دو نیمه تقسیم می‌کرد. جدائی کشور کره در مدار سی و هشت درجه صورت گرفت که مدار جدائی قابیل و هابیل شد. این مدار خط اول دو جبهۀ خدا و شیطان یا خط جدائی دمکراسی و کمونیسم است. اگر ناجی از کره بیاید آنگاه خدا از طریق او تلاش خواهد داشت تا بین دو دیدگاه قابیل از زندگی و دیدگاه هابیل از زندگی آشتی بوجود آورده و آنها را متحد کند. اینگونه ما قادر خواهیم بود تا بر مشکل راست و چپ در تمامی جهان غلبه کرده و به این ترتیب پادشاهی خدا را بر روی زمین به واقعیت درآوریم.

سوم، کره باید مفعول قلبی خدا باشد. برای اینکه بتوان تاریخ مشیت باسازی را به ارث ببریم، ملتی که بتواند ناجی را دریافت کند باید در راه اشک، عرق و خون قرار گرفته و اینگونه مفعول قلب اندوهبار خدا و فرزندان او بشوند. به این خاطر تاریخ این کشور، تاریخ اشک، عرق و خون است. این کشور در تمامی زندگی پنج هزار ساله‌اش در تلاش بوده تا با حفظ قلمرو‌اش، زبان و فرهنگش را پابرجا نگاه داشته ماهیت ملی خود را حفظ نماید. این کشور با مردمی خوش قلب هرگز به کشور دیگری حمله نکرده است. مردم این کشور بطور طبیعی دارای سرشت و طبیعت مذهبی هستند که به این ترتیب اشتیاق شدیدی به خدا و پرستش او دارند و بر این اساس همواره در پی ارزشهایی چون  پاکی، وفاداری و قلب یک فرزند خلف هستند.

چهارم، مردم کره باید شواهد پیشگوئی شده در میان پیامبران و مردمش را داشته باشد. مردم کره به این پیشگوئی اعتقاد داشتند که پادشاهی صالح و نیکوکار در کشورشان ظهور نموده و با بوجود آوردن عصر طلائی، مورد احترام تمامی دنیا خواهد بود. این ایدۀ مسیحائی در میام مردم کره از طریق مایتریا بودا و همینطور از طریق کتاب پیشگوئی چونگ گام نوک  آشکار شده بود. همینطور در میان معتقدین هر مذهبی در این سرزمین، الهاماتی مبنی بر ظهور دوبارۀ موسس آن مذهب در کشور کره دریافت کردند. مسیحیان کره مخصوصا به شکلهای مختلف الهامات و نشانه‌هایی دریافت کردند که ظهور دوبارۀ ناجی در کشور کره صورت خواهد گرفت.

پنجم، تمامی تمدنها باید در این سرزمین به میوه بنشینند و این شامل تمدنهای توسعه یافته در خشکی و همینطور تمدنهایی بود که در سواحل رودخانه‌ها و دریاها شکل گرفتند. (تمدن خشکی: تمدنهای قاره‌ای شکل گرفته در مصر و بین‌النهرین، به تمدنهای شبه‌جزیره ای چون یونان، روم، ایبریا تولد دادند که از آنجا بسوی جزیرۀ بریتانیای کبیر حرکت کرد. این تمدن جزیره‌ای سپس با ارائه فرهنگ خود به قارۀ آمریکا، به تمدن قاره‌ای تولد داد. آنگاه سمت و جهت وارونه شد به این صورت که تمدن آمریکا میوۀ خود را به کشور جزیره‌ای ژاپن منتقل کرد و از آنجا تمدن جزیره ای بسوی شبه جزیره کره رفت و به فرهنگ شبه جزیره‌ای نتیجه داد که در آن ناجی پا به عرصۀ وجود نهاد.) (تمدن آب: تمدنهای رودخانه‌ای که در اطراف رودخانۀ نیل، دجله و فرات شکل گرفتند به سمت ساحل مجاور دریای مدیترانه یعنی به سمت یونان، روم، اسپانیا و پرتغال حرکت کردند. که آنها تمدن خود را بسوی اقیانوس آتلانتیک سوق داده یعنی بسوی انگلیس و سپس به آمریکا حرکت کردند. و تمامی اینها محصول خود را در تمدن اقیانوس آرام برداشت خواهند کرد که محل الحاق آمریکا، ژاپن و کره است.)

ششم، خدا عصر محوری مختص کره را بوجود آورد. اگر به یاد داشته باشید قبلا گفتیم که کارل جاسفرز تئوری عصر محوری را در حول و حوش 500 قبل از میلاد بوجود آورد و گفت که فلاسفۀ مشهور بسیاری در این دوره پا به عرصۀ وجود نهادند و برای رشد و بلوغ بشریت کار و تلاش داشتند. در این دوره ما شاهد تولد دکترین بودیسم، کنوفوسیوسیزم، لائو تسو، زرتشت و فلاسفۀ یونانی چون پلاتو، اریستوتل بودیم. همانطور که این بزرگان پایۀ وجدانی و روحی مردم را برای پذیریش عیسی آماده کردند، در عصر محوری کره نیز:

استاد چوا جه او (1824 تا 1863) نهضت دونگاک را تاسیس کرد. این نهضت در عین مخالفت با آموزشهای فرهنگ غربی به پیشرفت کاتولیک در این سرزمین کمکهای بسیاری کرد. کار و تلاش او بعدا از طریق استاد چوا سی هیانگ و جانشینان دیگری ادامه پیدا کرد.

  • استاد گنگ ایل سان (1891 تا 1943) جانگ سان دو را تاسیس کرد.
  • استاد پاک جونگ بین (1891 تا 1943) ون بودیسم را تاسیس کرد.
  • استاد نا چوول (1863 تا 1916) ده جانگ گو را تاسیس کرد.

و همینطور افراد بسیار دیگر در توسعه وجدانی اخلاقی و روحی مردم کره سهم بسزائی داشتند. این افراد کنفوسیوسیزم، بودیسم، تائوئیسم مدرن و همینطور مذاهب بومی کره را توسعه بخشیدند.

متمرکز بر مسیحیت کاتولیک در سال 1784 و پروتستان در سال 1884 وارد کره شده تا پایۀ روحی مسیحی این سرزمین را برای دریافت ناجی برپا کرده و توسعه ببخشند.

ما باور داریم که خدا کره را بعنوان کشور مرکزی در دورۀ دومین ظهور ناجی آماده کرد. او دوهزار سال پیش در دورۀ آمادگی برای ظهور عیسی، مردم اسرائیل را آماده کرده بود و درست به همین صورت، مردم کره را در این عصر برای دریافت ناجی در ظهور دوباره‌اش آماده کرد.

جنگهای جهانی اول و دوم نقطۀ اوج دورۀ آمادگی برای ظهور ناجی بود، مردم کره در این زمان در چه شرایط و وضعیتی قرار داشتند؟

از سال 1905 تا 1945 کشور کره چهل سال دوره تحت تسلط ژاپنی‌ها را به اتمام رساند که در طی این دوره مردم کره براستی بین مرگ و زندگی دست و پا میزدند. در این چهل سال، ژاپنی‌ها کشور کره را یکی از استانهای خود ساخته و بطور طبیعی دست به نابودی هر چه  غیر ژاپنی زدند. آنها زبان و تاریخ این مردم را نابود کردند و حتی از مردم می‌خواستند که برای فرزندانشان نام ژاپنی انتخاب کنند. بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول، روز اول مارس بود که جمعا 33 رهبر مذهبی (16 پروتستان، 15 کاتولیک، و 2 بودائی) بعنوان نمایندۀ مردم کره نهضت آزادی را بوجود آوردند. در آن روز، از طریق ادیان جهانی، آن روحیۀ از دست رفته، در کره تولدی دوباره یافت. در این روز خونهای بسیاری ریخته شد و مردان و زنان بسیاری جان دادند مخصوصا در میان تمامی آن شهدا، دختر شانزده ساله‌ای بنام یو گوانگ سون، که در اسارت در درون زندان بسر می‌برد نیز دست به مقاومت زد که او را نیز کشتند. این دختر در کنار دیگران محراب و پایه برای تولد ناجی در این سرزمین را برپا کردند.

بدنبال شکست امپراطوری ژاپن در جنگ جهانی دوم، سرانجام کره آزادی و استقلال خود را بدست آورد. اما متاسفانه طولی نکشید که از طریق جنگ داخلی و جدائی قسمت شمالی و جنوبی، مردم کره دوباره به یک دورۀ رنج و عذاب دیگر پا گذاشتند. در اصل این صحنۀ درگیری ایدئولوژیکی آمریکا و شوروی بعنوان دو قطب جهان، نمایندگان حوزۀ خدا و شیطان بر روی زمین بود که در کشور کره خود را نشان داد. در طی هفتاد سال بعد از استقلال کره، دنیای کمونیست متمرکز بر روسیه شوروی تسلیم شد و کشور کره که یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود به یک کشور مرفه مبدل شده و الان حتی در میان ده کشور با قدرت اقتصادی مطرح در سطح جهانی قرار گرفته است. ما به شکلهای مختلف شاهد تاثیر گذاری هر چه بیشتر فرهنگ کره در اقصا نقاط دنیا از جمله در آسیا و غرب هستیم.

دنیا در این زمان حساس به اتحاد دو کره نیاز دارد چرا که این دو کره نمایندۀ تمامی جنبه‌های هابیلی و قابیلی در سطح جهانی هستند. تمامی اتفاقات جهانی به خاطر بخت و اقبال الهی در ارتباط با سرزمین کره رخ می‌دهند. کره این پتانسیل را دارا است که بتواند یک دنیای ایده‌آل آفرینش با آینده‌ای سرشار از صلح، آزادی، خوشحالی، براساس اتکای متقابل، رفاه متقابل و ارزشهای مشترک جهانی بشود.

به آخر گفتار اصل الهی و تعالیم پدر مون رسیده‌ایم، تمامی آنچه که گفتیم راهی برای نیل به شادی بود، بعبارت دیگر ما از فلسفۀ عشق سخن گفتیم. خدا عشق است و آفرینش نیز بیانی از عشق مذکرانه و مؤنثانه است. تجربۀ کامل عشق در ازدواج یک مرد و زن و در خانواده یافت می‌شود و این عشق دارای قدرتی برای اتحاد و یگانگی تمامی دنیا در غالب یک خانواده تحت تسلط خدا است. در این صورت می‌توان درک کرد که چطور سؤاستفاده از عشق باعث شد تا این دنیا به یک منطقۀ جنگی تحت تسلط شیطان مبدل شود و اینکه این بازسازی عشق است که می‌تواند راه به شادی را از نو بازسازی کند. اما ما که در منطقۀ جنگی تحت تسلط شیطان بدنیا آمدیم براستی چیزی از عشق نمی‌دانیم و این باید از جایگاه صلح، از خدا، و از طریق یگانه پسر و دختر خدا، از طریق ناجی یا والدین راستین به ما منتقل شود. در سال 1976 مجله نیزویک با پدر مون مصاحبه کرد و از او پرسید آیا شما ناجی هستی؟ و پدر مون پاسخ داد: بله ، شما هم ناجی هستی!

پدر مون در سطح جهانی زندگی‌اش را بمدت 93 سال فدای کارها و تلاشهایش کرد و همیشه بر تمامی حرفها و اعمالش پابرجا بوده است. اکنون ما متمرکز بر مادر مون  به کار و تلاش والدین راستین برای به ارمغان آوردن عشق راستین به تمامی خانواده‌ها و جوامع و کشورها و دنیا ادامه خواهیم داد و اینچنین راه شادی بسوی پادشاهی بهشتی بر روی زمین و در دنیای روح را بنا خواهیم کرد.

تشکر از همراهی شما تا به این لحظه.