زیرا که در او همهچیز آفریده شد، آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است از چیزهای دیدنی و نادیدنی و تختها و سلطنتها و ریاسات و قوّات؛ همه بهوسیلهٔ او و برای او آفریده شد. (کولسیان 1:16)
برتراند راسل، فیلسوف بیخدا میگوید بدون فرض وجود خدا، پرسش در مورد هدف زندگی بیمعنی است
نکته بسیار مهم در پس تمامی اتفاقات روزانه زندگی این است که: موضوع تو نیستی!
کلام والدین راستین
من از طریق زندگی سراسر دعا و مدیتیشن از سنین کودکی، نهایتاً با خدا ملاقات کرده و حقیقت مطلق او را دریافت کردم. این حقیقت با محتوای شگفتانگیزش، چگونگی کارکرد جهان هستی، حیات و تاریخ را به گونهای بیسابقه آشکار کرد. اگر این حقیقت را در جامعه اعمال کنیم، میتوانیم تمامی مشکلات اجتماعی را حل کنیم. اگر آن را در جهان هستی اعمال کنیم، میتوانیم تمامی مشکلات جهانی را حل و فصل کنیم. علاوه بر این، میتوانیم مشکلات عمیق مذهبی و بنبستهای فلسفی را نیز حل کنیم. این یک نگرش جدید بیسابقه به جهان و شناخت هستی، نگرش جدید به زندگی، نگرش جدید به حاکمیت الهی و نگرش جدید به تاریخ است. اصل الهی یک سیستم فکری جامع است که تمامی آموزههای مذهبی و اصول فلسفی را به عنوان یک کل در بر میگیرد و در عین حال ویژگیهای منحصر به فرد هر یک را حفظ میکند.
عبارت “خدا وجود دارد” یک عبارت تهی و پوچ نیست. اینطور نیست که ما از طریق درک رابطه طرفهای فاعلی و مفعولی براساس اصل به ضرورت وجود خدا پی ببریم، بلکه خدا قبل از ما وجود داشت. او قبل از اینکه ما بتوانیم فکر کنیم وجود داشت و او احساس و تمامی وجود ما را رهبری میکند. این آگاهی از هر چیز دیگری مهمتر است. نکته اساسی این است که آگاهی مقدم بر دانش است، نه بالعکس. اگر سردمان شود، قبل از اینکه بدانیم سردیم، آن را احساس میکنیم. به همین ترتیب، از آنجا که خدا وجود دارد، باید بتوانیم وجود او را در هر سلول خود احساس کنیم. نیل به این آگاهی مهم است. مسئله این است که چگونه به این آگاهی و توانایی تجربه این امور دست یابیم.
مهمترین مسئله در زندگی انسان این است که بداند آیا خدا وجود دارد یا نه. اگر خدا واقعاً وجود داشته باشد، بزرگترین گناهکار کسی است که وجود او را انکار میکند. برای مثال، اگر پسری وجود والدینش را هنگامی که زنده و سالم هستند انکار کند، آیا او را پسر صالح میدانیم یا ناصالح؟ ما او را ناصالح میدانیم. بنابراین چه اتفاقی برای کسی که وجود خدا را انکار میکند، در حالیکه خدا وجود دارد، میافتد؟ آن شخص نابود خواهد شد. بنابراین هیچ گناهی بزرگتر از انکار وجود خدا نیست. حتی کسانی هستند که میگویند خدا مرده است. هیچ گناهی بزرگتر از بیان چنین سخنانی نیست.
ما نباید وجود خدا را فقط به صورت مبهم و انتزاعی درک کنیم. درک وجود خدا فقط از طریق منطق امکان ندارد. دلیلش این است که وجود خدا در عین اینکه در حیطه منطق است، به ورای منطق نیز میرود. آیا یک اعتقاد مذهبی که در آن فقط از طریق منطق خدا را بشناسیم میتواند زندگی ما را هدایت کند؟ آیا چنین اعتقادی میتواند ما را به عنوان موجودات واقعی زندگی ابدی کامل کند؟ مشکلات زیادی با این ایده وجود دارد. تنها با چنین پایه ای چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که در برابر خدا، سرور راستین خود، بایستیم؟ رفتن بسوی خدا و قرار گرفتن در پیشگاه او امید بشریت و همچنین هدف مشیتی خدا در طول تاریخ بوده است. (چان سانگ گیانگ)
هدف زندگی، من و خدا
هدف زندگی بسیار چیزی ورای تحقق اهداف شخصی، آرامش ذهنی یا حتی شادی شماست، هدف زندگی بسیار بزرگتر از خانواده، شغل یا حتی بزرگترین و جسورانهترین رویاها و جاه طلبی های شماست. اگر می خواهید بدانید که چرا در این سیاره در این قاره و در این کشور قرار گرفته اید، باید از خدا شروع کنید. شما با هدف او و برای هدف او متولد شده اید.
جستجوی هدف زندگی هزاران سال است که مردم را متحیر کرده است. چون ما از آغاز به اشتباه رفته، از آغاز دکمهها را جابجا بستهایم. ما سوالات خود محورانه داریم: چه کسی می خواهم باشم؟ با زندگیام چه کنم؟ اهداف، جاه طلبی ها، رویاهای من برای آینده من چیست؟ اما تمرکز بر خودمان هرگز هدف زندگی ما را آشکار نخواهد کرد. کتاب مقدس ایوب 12:10می گوید: ”جان جمیع زندگان در دست وی است، و روح جمیع افراد بشر؟“
برخلاف آنچه بسیاری از کتاب ها، فیلم ها و سمینارها به شما می گویند، با نگاه به درون خود معنای زندگی را کشف نخواهید کرد. احتمالاً قبلاً آن را امتحان کرده اید. شما خودتان را خلق نکردهاید، پس هیچ راهی وجود ندارد که بتوانید به خودتان بگویید برای چه خلق شده اید! اگر اختراعی را به شما تحویل میدادم که قبلاً ندیدهاید، هدف آن را نمیدانستید و خود آاختراع نیز نمیتواند در این مورد به شما بگوید. فقط سازنده یا کتابچه راهنمای مالک آن اختراع می تواند هدف آن را آشکار کند. تمرکز روی خودمان هرگز هدف زندگی ما را آشکار نخواهد کرد .
عزیزی عنوان میکرد که یک بار در حین کوه نوردی گم شده بود. وقتی از چند عابر مسیر کمپینگ را جویا شودم، به من گفتند: «از اینجا نمی توانی به آن مکان بروی. باید از آن طرف کوه شروع کنی!» به همین ترتیب، شما نمی توانید در شروع با تمرکز بر خودتان به هدف زندگی خود برسید. باید از خدا، آفربننده شما شروع کنید، شما فقط به این دلیل وجود دارید که خدا می خواهد شما وجود داشته باشید. شما توسط خدا و برای خدا ساخته شده اید – و تا زمانی که این نکته را درک نکنید، زندگی هرگز معنا نخواهد داشت. باید این نکته را درک کنیم که تنها در خداست که منشأ، هویت، معنا، هدف، اهمیت و سرنوشت خود را کشف می کنیم. هر مسیر دیگری به بن بست یا به ناکجاآباد منتهی می شود.
بسیاری از افراد سعی میکنند از خدا برای تحقق اهداف و آرزوهای شخصی خود استفاده کنند، اما چنین طرز تلقی محکوم به شکست است. شما برای خدا آفریده شده اید، نه برعکس، و زندگی این است که اجازه دهید خدا از شما برای اهداف خود استفاده کند، نه اینکه از او برای اهداف خود استفاده کنید. کتاب مقدس در رومیان 8:6 میگوید: ”تفکّر جسم موت است، لکن تفکّر روح حیات و سلامتی است“ با توجه به این نکته توجه به خدا ما را به زندگی آزاد و وسیع هدایت می کند.
کتاب های زیادی وجود دارند که راه هایی برای کشف هدف زندگی پیشنهاد می کنند. این کتابها به جای تمرکز بر معنویت یا روابط بین فردی، بیشتر بر تحقق نیازها و اهداف شخصی فرد تأکید دارند و در جهت بهبود خود و رشد شخصی فرد نوشته شدهاند. چنین کتابهائی معمولاً گامهای قابل پیشبینی برای یافتن هدف زندگی را ارائه میدهند: مثلا رویاهای خود را در نظر بگیرید، ارزش های خود را روشن کنید، چند هدف تعیین کنید دریابید که در چه چیزی خوب هستید. به دنبالش بروید! منضبط باشید، باور داشته باشید که می توانید به اهداف خود برسید. دیگران را درگیر کنید. هرگز تسلیم نشوید. به این کتابها، کتاب برای خودیاری میگوئیم.
البته، این توصیه ها اغلب منجر به موفقیت بزرگ می شوند. بطور عمومی وقتیکه تمامی فکر و ذکرتان را روی هدفی متمرکز کنید می توانید در رسیدن به آن هدف موفق شوید. اما کسب موفقیت و رسیدن به هدف زندگی تان نه یکی که دو چیز متفاوت هستند. شما می توانید به تمام اهداف شخصی خود دست یابید و به شخصی موفق با استانداردهای جهانی تبدیل شوید و همچنان اهدافی را که خدا، شما را برای آن آفریده از دست بدهید. شما به چیزی بیش از مشاوره برای خودیاری نیاز دارید. کتاب مقدس متی 16:25 میگوید: ”زیراهر کس بخواهد جان خود را برهاند، آن را هلاک سازد؛ امّا هر که جان خود را بخاطر من هلاک کند، آن را دریابد.“ به این معنا که در این مسیر خودیاری به هیچ وجه برای شما راه نیست، بلکه فدا کردن خود، راه یافتن خود واقعیتان است.
تدریسات والدین راستین یا کلام خدا کلام برای خودیاری نیستند. کلام خدا برای یافتن شغل مناسب، دستیابی به رویاهایتان یا برنامه ریزی برای زندگیتان نیستند. کلام خدا برای فعالیت های بیشتر در یک برنامه زمانی بیش از حد نیست. در واقع، کلام خدا به شما می آموزد که با تمرکز بر آنچه مهمتر است، به چیزی یا کسی تبدیل شوید که خدا شما را برای آن آفریده است.
چگونه میتوان هدف از آفرینش را کشف کرد؟ شما فقط دو گزینه دارید. اولین گزینه حدس و گمان است و این چیزی است که اکثر مردم در دنیا انتخاب می کنند. آنها همیشه حدس زده و نظریه پردازی می کنند. وقتی مردم میگویند: «همیشه فکر میکردم زندگی همین است…” منظورشان این است که این بهترین حدسی است که می توانم بزنم.”
برای هزاران سال، فیلسوفان زبردست درباره معنای زندگی بحث و گمانه زنی کرده اند. فلسفه ابزار مهمی است و کاربردهای خود را دارد، اما وقتی نوبت به تعیین هدف زندگی میرسد، خردمندترین فیلسوفان هم فقط حدس میزنند.
دکتر هیو مورهد، استاد فلسفه در دانشگاه شمال شرقی ایلینویز، روزی به ۲۵۰ تن از مشهورترین فلاسفه، دانشمندان، نویسندگان و روشنفکران جهان نامه نوشت و از آنها پرسید: “معنای زندگی چیست؟” او سپس پاسخهای آنها را در کتابی منتشر کرد. برخی بهترین حدسیات خود را ارائه دادند، برخی اعتراف کردند که هدفی برای زندگی اختراع کردهاند و دیگرانی هم به اندازه کافی صادق بودند که بگویند هیچ ایدهای ندارند. تعدادی از روشنفکران مشهور از پروفسور مورهد خواستند که اگر او معنای زندگی را کشف کرده است، به آنها اطلاع دهد! ما توسط خدا و برای خدا آفریده شدهایم — و تا زمانی که این نکته را درک نکنیم، زندگی هیچگاه معنا نخواهد داشت.
کلام والدین راستین
اگر وجود مطلق ما را با این نیت آفرید که عشق او را عملی کنیم، واضح است که او انگیزه و هدفی برای آفرینش ما داشت. برای روشن شدن آن انگیزه و هدف، باید ماهیت این وجود مطلق را بشناسیم؛ یعنی ابتدا نیاز به یک دیدگاه درست از خدا داریم. یک دیدگاه درست از خدا، هدف و انگیزه او برای آفرینش ما را آشکار خواهد کرد. همچنین مشخص میکند چرا باید به خاطر صلح عشق مطلق را عملی کنیم.
گفته میشود که خدا منشأ حقیقت، منشأ نیکی، منشأ عشق و منشأ حیات است. این عبارات به چه معنا هستند؟ همه آنها به یک چیز اشاره دارند. برای اینکه حقیقت وجود داشته باشد، باید عشق و زندگی هم وجود داشته باشند. برای تبدیل شدن به فردی که میتواند حقیقت واقعی را بیان کند، اراده و تمایل به حقیقت باید به گونهای در تمامی افکار و اعمال شما حضور داشته باشد. خدا به عنوان منشأ حیات، عشق و حقیقت، پدر و همچنین مادر تمام بشریت است. اصل این است که خدا والدین است. از این منظر، درک خدا آسان است.
حتی خدای مطلق هم میخواهد از عشق راستین مطلقاً اطاعت کند. این دیدگاه در الهیات مسیحی یافت نمیشود. در تاریخ تمدن مسیحی، افرادی که به دنبال قدرت بودند، باعث خونریزی بسیاری شدند. آنها معتقد بودند که همه چیز از طریق قدرت قابل دستیابی است. آنها همچنین معتقد بودند که خدا میتواند هرچه را که میخواهد انجام دهد، اما این نادرست است. حتی خدای قدرت مطلق هم به دنبال جایی است که عشق بتواند در آن مستقر شود، جایی که عشق بتواند تضمین شود. خدا عشق را مطلقاً دوست دارد. چقدر دوست دارد؟ او آن را بیشتر از این که قدرت مطلق خود را به کار بگیرد، بیشتر از اینکه دانای کل، قادر مطلق و حاضر در همه جای مطلق باشد، دوست دارد. این نکته به چه معناست؟ به خاطر عشق، خدا مطلقاً از عشق اطاعت میکند، حتی اگر مجبور باشد هر چیز دیگری را رها کند. تنها در این صورت همه چیز منطقی میشود. ما میگوییم خدا والدین تمامی انسانها است، نه؟ اگر او والدین باشد، آیا میتواند به فرزندانش بگوید که باید مطلقاً از قانون عشق اطاعت کنند اگر خودش از آن اطاعت نمیکند؟ این یک اصل بنیادی است که خدا میتواند به فرزندانش بیاموزد که از عشق به طور مطلق اطاعت کنند، تنها به این دلیل که خودش چنین میکند. او میتواند تأیید کند که آنها باید اینگونه زندگی کنند، زیرا خودش اینگونه زندگی میکند. (چان سانگ گیانگ)
خوشبختانه، جایگزینی برای گمانه زنی درباره معنا و هدف زندگی وجود دارد. ما میتوانیم به آنچه خدا درباره زندگی در کلام خود نازل کرده رجوع کنیم. ساده ترین راه برای کشف هدف یک اختراع این است که از مخترع آن بپرسید. همین امر برای کشف هدف زندگی ما صادق است: باید از خدا بپرسیم. خدا ما را در تاریکی رها نکرده تا بنشینیم و حدس بزنیم. او به وضوح سه برکت را بعنوان هدف زندگی ما آشکار کرده است. کلام خدا در این زمان از زبان والدین راستین راهنمای ما در تمامی سطوح زندگی است و توضیح می دهد که چرا ما زنده هستیم، زندگی چگونه باید سمت و جهت داشته و چگونه به نتیجه موعود نائل میشود، از چه چیزهایی باید اجتناب کرد، و به سراغ چه چیزهائی باید رفت و در آینده چه چیزی را باید انتظار داشت. کلام زندگی بخش امروز خدا کتاب خودیاری برای ما نیست. بلکه برای گشایش تمامی راز نهان است. کتاب مقدس در قرنتیان 2:7می گوید: «حکمت خدا را در سرّی بیان میکنیم، یعنی آن حکمت مخفی را که خدا پیش از دهرها برای جلال ما مقدّر فرمود،. . . کلام خدا در این زمان، مخصوصا در این عصر تکمیل مشیت بازسازی، به عمق به ریشه و به درون اهداف می رود و همه چیز را از بیخ و بن آشکار میسازد . . . .
خدا سرآغاز همه چیز
خدا فقط نقطه شروع زندگی شما نیست، بلکه منبع آن است. در نتیجه برای کشف هدف زندگی ما نه به حکمت دنیا بلکه باید به کلام خدا رجوع کنید، شما باید زندگی خود را بر نه براساس روانشناسی، یا داستان های الهام بخش امروزی بلکه براساس حقایق ابدی بنا کنید، کتاب مقدس می گوید: ”خدایی كه همه چیز را بر طبق اراده و نقشۀ خود انجام میدهد، ما را انتخاب كرد تا از آِن او بشویم. زیرا ما را از ازل بر طبق ارادۀ خویش برگزیده بود.“ (افسسیان 1:11) مدتها قبل از اینکه ما با نام ناجی و والدین راستین آشنا شویم و با تمرکز بر آنها امیدهایمان را تقویت کنیم، خدا به ما چشم دوخته و طرح هایی برای زندگی باشکوه برای ما در نظر داشته است. این آیه سه بینش در مورد هدف به ما می دهد:
- شما هویت و هدف خود را از طریق رابطه قلبی با خدا و کسی که او برای نجات شما فرستاده کشف می کنید.
- خدا خیلی قبل از اینکه به او فکر کنید به شما فکر می کند. هدف او از زندگی بسیار عمیقتر از تصورات شماست. او قبل از اینکه شما وجود داشته باشید برنامه ریزی کرده بود، شما ممکن است شغل، همسر، سرگرمیها و بسیاری از بخشهای دیگر زندگیتان را انتخاب کنید، اما نمیتوانید هدفتان را انتخاب کنید.
- هدف زندگی شما در یک هدف جهانی بسیار بزرگتر از شما قرار گرفته است که خدا برای ابدیت طراحی کرده است.
آندری بیتوف، رماننویس روسی، تحت رژیم کمونیستی بیخدا بزرگ شد. اما خدا در یک روز تیره و تار توجه او را به خود جلب کرد. او به یاد میآورد: “در سال بیست و هفتم زندگیام، در حالی که سوار مترو در لنینگراد (اکنون سنت پترزبورگ) بودم، ناگهان یأسی چنان عمیق بر من غلبه کرد که زندگی بلافاصله متوقف و آینده به طور کامل محو شد، چه رسد به اینکه معنایی داشته باشد. ناگهان، بهطور خودجوش، یک عبارت ظاهر شد: ”بدون خدا زندگی بیمعنی است!“ با حیرت تکرارش کردم و همچون نردبانی متحرک، از آن بالا رفتم، از مترو بیرون آمدم و وارد نور خدا شدم.”
شما هم در تاریکی این دنیای سراسر جنگ و ناامیدی، در یک چنین مسیری از جانب خدا و والدین راستین صدا زده شدید تا از طریق کلام والدین راستین در مورد هدف زندگی چنین تجربه ای داشته باشید. شما نیز از نردبان والدین راستین بالا رفتهاید … باید به شما تبریک بگویم، اگر شما براستی به عمق اهمیت این رویداد در زندگی خود اندیشیده و در جهت تحقق اهداف مورد نظر کسی که شما را صدا زده در زندگیتان به پیش بروید، براستی در حال پیشروی به سوی نور و در نهایت در پیوند با والدین بهشتی ما هستید./