تدریس 38: دلایل شکلگیری جنگهای بزرگ جهانی
معتقدین با ایمان باور دارند که ناجی در ظهور دوباره با به ارمغان آوردن آخر زمان به تاریخ گناهآلود بشری پایان خواهد داد. اما بهرحال شما چه مذهبی باشید و چه نباشید با نگاه به دنیای کنونی ما متوجه میشوید که ما در یک دورۀ انتقالی همراه با سردرگمیها و آشفتگیهای بسیار در تمامی سطوح زندگی بسر میبریم. از نقطه نظر اصل، اکنون زمان آخرین درگیری بین حوزۀ خوبی و بدی است تا با پیروزی حوزۀ خوبی، زمینه برای دریافت ناجی و پیروزی او فراهم شود. این چیزی است که همه منتظر آن بودهاند.
در این قسمت نگاهی میاندازیم به عاقبت دورۀ آمادگی برای ظهور دوبارۀ ناجی در عصر حاضر که با جنگ جهانی اول از سال 1914 آغاز شد. این جنگ با خونریزیهای بسیار سرانجام در یازدهم نوامبر 1918 به پایان رسید. بیست و یک سال بعد در سال 1939 ما دوباره شاهد یک جنگ بزرگ جهانی دیگر بودیم.
در پایان جنگ جهانی دوم یعنی در سال 1945، دنیا به دو بلوک یا دو دنیای آزاد و دنیای کمونیست با پردههای آهنینش، تقسیم شد. و ما اکنون با پایان قرن بیستم، پا به قرن بیست و یکم گذاشتهایم. بعبارت دیگر زمان ظهور ناجی آمده و میگذرد و تاریخ مشیت شده همچنان به حرکت خودش ادامه میدهد، چه ما آگاه باشیم و چه چشمان خود را بر روی آن ببندیم.
بعد از جنگ جهانی دوم بود که نهضت هماهنگ در کره شکل گرفت برای همین لازم است تا به کره در این زمان یک نگاه عمیقتری داشته باشیم. در قرن بیستم کشور کره به مدت چهل سال تحت تسلط امپراطوری ژاپن رنج کشید و سرانجام با پایان جنگ جهانی دوم و شکست امپراطوری ژاپن، کره آزاد شد اما متاسفانه بلافاصله بعد از این آزادی ما شاهد جنگ داخلی هستیم که سرانجام این کشور را به دو قسمت شمالی و جنوبی یا به دو حوزۀ قابیلی و هابیلی تقسیم میکند.
از دید خدا، تاریخ در پی بازسازی دنیا به جایگاه اصیل خود یعنی دنیای ایدهآلی است که در آن سه برکت بزرگ بواقعیت درمیآید. به همین منظور تاریخ مشیت بازسازی از مسیر جدائی خوبی از بدی طی طریق کرده تا در آن از طریق عشق فداکارانۀ مردم برگزیدۀ خدا حوزۀ هابیلی بر حوزۀ قابیلی پیروز شود. بعبارت دیگر خدا در پی آن است که حوزۀ هابیلی حوزۀ قابیلی را به تسلیم داوطلبانه و ایجاد تغییرات داوطلبانه در خود وادار نماید.
سوال حساس اینجا این است که چه کشورهایی در حوزۀ هابیلی یا حوزۀ خدا و چه کشورهایی در حوزۀ قابیلی یا در حوزۀ شیطان قرار دارند؟ شکل گیری این دو حوزه براساس جهت مشیت بازسازی از جانب خدا تعیین کنندۀ اصلی است. بعبارت دیگر کشورهایی که با خواست خدا همراهی میکنند حتی بطور غیر مستقیم، در حوزۀ خدا قرار دارند و کشورهایی که در مخالفت با خواست خدا در حرکت هستند، بطور اتوماتیکوار در حوزۀ شیطان قرار میگیرند.
بطور عمومی در مقایسه با عشق کامل خدا، تمامی ما انسانها در تمامی سطوح زندگی همگی در حوزۀ شیطان قرار داریم. اما چه چیزی نشان دهندۀ این است که ما در حوزۀ شیطان قرار داریم؟ حوزۀ شیطان همیشه نخست حمله میکند. و برعکس حوزۀ خدا، همیشه اول مورد حمله قرار میگیرد. فرد در حوزۀ خدا همیشه ضربهها را دریافت کرده و در مقابل سعی میکند قلبی مملو از عشق را بتصویر بکشد. و این نوع درگیری در درون هر کدام از ما وجود دارد که بمرور در غالب درگیری بین کشورها بروز میکند.
خدا همیشه از طریق تسلیم داوطلبانه حوزۀ شیطان، مشیت الهی را در درگیری بین خوبی و بدی به پیش برده و با بازسازی سه برکت بزرگ خدا، حوزۀ خوبی را گسترش می بخشد.
جنگها نتایج انگیزههای فردی یا جمعی در سطوح اقتصادی یا سیاسی هستند، اما یک علت درونی نیز وجود دارد. و این موضوع دربارۀ جنگهای بزرگ جهان نیز صادق است.
دلایل درونی یا مشیت شده جنگهای بزرگ جهانی چیست؟
یک، جنگها نتیجۀ تقلای شیطان در حفظ حاکمیت خود است.
تاریخ بشر تحت تسلط حاکمیت پلیدی شیطان، با ظهور دوبارۀ ناجی به انتهای خود خواهد رسید، آنگاه همه چیز به حوزۀ خدا مبدل شده و حاکمیت خوبی برپا خواهد شد. در آن زمان، شیطان با بکارگیری تمامی توانائیاش با بوجود آوردن یک جنگ وحشیانه و خونین سعی خواهد داشت تا با توقف حوزۀ خوبی، حتی ناجی را بقتل برساند.
دوم، سه جنگ بزرگ جهانی، شرطهای غرامت در سطح جهانی برای بازسازی سه برکت را برپا کردند.
در نقطۀ اوج تاریخ بشری، دنیای غیراصولی با ظاهری آراسته، تجسم معیوبی از سه برکت (با برخورداری از قهرمان حوزۀ شیطانی، تکثیر فرزندان شیطانی، و غلبۀ نابشایست بر جهان) ارائه داده تا اذهان را به خود مشغول داشته و مردم را از خدا دور کند. که این دلیل اساسی برای هجوم مردم بخصوص جوانان در پیوستن به گروههای کمونیستی در سراسر جهان بود.
از جانب خدا، برای تاسیس شرطهای غرامت در جهت بازسازی سه برکت در سطح جهانی، سه جنگ بزرگ جهانی شکل گرفتند که خدا در سه مرحله یا سه دوره بر نسخۀ تقلبی بهشت از جانب شیطان پیروز شد. کمونیسم مادهگرا و لامذهب به مردم وعدۀ بهشت بر روی زمین را داد، اما در واقعیت بعنوان ابزاری مناسب برای شیطان در قتل و عام صدها میلیون انسان، چیزی جز سیاهی و وحشت جهنم را بوجود نیاورد.
سوم، سه جنگ جهانی شکل گرفت تا تمامی انسانها بر سه وسوسۀ شیطان در مقابل عیسی پیروز شوند. مسیحیان بعنوان حواریون عیسی (در سطح فردی، خانوادگی، قومی، ملی و جهانی) باید در مسیری که استاد آنها گام نهاده، وارد شده و بر سه وسوسهای که او در بیابان تجربه کرد، غلبه کنند.
چهارم، جنگهای جهانی برای تکمیل شرطهای غرامت در سطح جهانی در مسیر بازسازی حاکمیت خدا بوجود آمدند.
بازسازی این دنیا میطلبد که این دنیا نخست به دو حوزۀ قابیلی و هابیلی تقسیم شده و سپس این دو حوزه در سه رودررویی بزرگ قرار گرفته و حوزۀ خوبی در تمامی سه سطح بر حوزۀ قابیلی پیروز شود. این شرطی برای بازسازی از طریق غرامت در سطح جهانی برای قتل هابیل توسط قابیل بود. بعد از انجام این امر حاکمیت حوزۀ خدا بر روی زمین ممکن خواهد شد.
اکنون با توجه به این نکاتی که عنوان شد، از نزدیک به تک تک جنگها نگاهی میاندازیم:
جنگ جهانی اول در سال 1914 آغاز شد و تا اول یازدهم نوامبر 1918 ادامه پیدا کرد.
نیروهای متفقین زیر پرچم دمکراسی مسیحی با حمایت از آزادی مذهب و آزادی بیان قرار داشتند که به این ترتیب در حوزۀ خدا قرار گرفتند.
از طرف دیگر، قدرتهای محوری و یا متحدین با سرکوب آزادی مذهب و مخصوصا سرکوب مسیحیت در حوزۀ شیطانی قرار گرفتند. باید در نظر داشت که حتی مذهب میتواند با توجه به جهت گیریاش در حمایت یا عدم حمایت از خواست خدا در حوزۀ خدا و یا شیطان قرار گیرد. به همین دلیل در آن زمان،ترکیه بعنوان یک کشور مسلمان در حوزۀ شیطان قرار داشت.
از طرف دیگر، به واسطه اینکه در آغاز تاریخ بشر در باغ عدن سه مهره آدم، حوا و بزرگ فرشته مسبب سقوط بودند به همین خاطر، در این آخرین تقلای شیطان در سطح جهانی، در هر دو حوزه ما سه مهرۀ اصلی داریم که نمایندۀ آدم، حوا و بزرگ فرشته در دو حوزۀ خدا و یا شیطان هستند.
حوزۀ خدا: آمریکا، انگلیس،فرانسه
حوزۀ شیطان: آلمان، اتریش، مجارستان (ترکیه در اصل آغازگر جنگ بود و این سه کشور به حمایت از ترکیه برخاستند)
در اینجا به دلایل مشیت شده در پس جنگ جهانی اول نگاهی میاندازیم:
نخست، شرط غرامت برای بازسازی سه برکت بزرگ خدا در مرحلۀ تشکیل
دوم، غلبه مردم حوزۀ خدا بر اولین وسوسۀ عیسی در سطح جهانی: عیسی با غلبه بر اولین وسوسه، خود در مقام صخرۀ بازسازی شده قرار گرفت و پایه برای بازسازی کمال فردی را بواقعیت درآورد. به همین صورت، قرار بود تا حوزۀ خدا با پیروزی در اولین جنگ جهانی، با تاسیس دنیای الهی پایه برای نقطه مرکزی آن یعنی ناجی در ظهور دوباره را بنا کند. براین اساس، ناجی توانست پا به عرصۀ وجود گذاشته و به کمال فردی نائل شود.
سوم، تاسیس پایه در مرحلۀ تشکیل برای بازسازی حاکمیت خدا
حوزۀ خدا در جنگ جهانی اول مسئولیت نیل به پیروزی و توسعۀ قلمرو سیاسیاش را از طریق تاسیس دموکراسی راستین مسیحی و آزادی مذهب در سراسر دنیا بعهده داشت.
بنابراین حوزۀ خدا با تاسیس پایۀ سیاسی و اقتصادی، پایه برای دنیای دموکراسی در مرحلۀ تشکیل و بطور همزمان، پایه برای بازسازی حاکمیت خدا در مرحلۀ تشکیل را تضمین کرد.
پیروزی نیروهای متفقین در جنگ جهانی اول، انجام شرط غرامت برای بازسازی اولین برکت خدا در سطح جهانی در مرحلۀ تشکیل را به ارمغان آورد.
همچنبن با غلبه بر اولین وسوسۀ شیطان به عیسی (که در آن از او خواست تا سنگ را به نان تبدیل کند) در سطح جهانی، پایه برای تولد ناجی در ظهور دوباره، یا سرور دنیای متمرکز بر خدا بوجود آمد.
با پیروزی حوزۀ خدا در این جنگ، لیگ ملل بوجود آمد و کشورهای شکست خورده در جنگ، مستعمرات خود را آزاد کردند. فعالیتهای تبلیغاتی مسیحی گسترش بیشتر پیدا کرد و از طرف دیگر با ایجاد ارتباطات جهانی بین مذاهب، فرقههای مختلف در تلاش برای ایجاد اتحاد بین خود بودهاند.
حوزۀ دمکراسی براساس پایۀ پیروزی در مرحلۀ تشکیل در طی جنگ جهانی اول، در جنگ جهانی دوم فاشیست را شکست داد و پایۀ پیروزی در مرحلۀ رشد را تضمین کرد.
فاشیست ارزشهای اساسی و بنیادین دمکراسی مدرن از جمله احترام به افراد و حقوق اولیۀ ما، آزادی مذهب، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و حق انتخاب نمایندگان دولت را انکار میکند. در دیدگاه فاشیست افراد و نهادها تنها برای منفعت کشور زنده هستند. هیتلر در آلمان، موسولینی در ایتالیا، رهبران دولت امپریالیستی ژاپن، همه دیکتاتورهای نژادپرست از نوع فاشیست بودند.
جنگ جهانی دوم در سال 1939 آغاز شد و کشورهای دموکراسی آمریکا، انگلیس و فرانسه در حوزۀ الهی و کشورهای آلمان، ایتالیا و ژاپن گروه کشورهای حوزۀ شیطان بودند.
نیروهای متفقین بواسطه دفاع از مسیحیت و آزادی مذهب در حوزۀ الهی بودند. همینطور سیستم سیاسی این کشورها براساس دمکراسی بود که بعنوان یک سیستم سیاسی آخرین مرحلۀ مشیت بازسازی براساس دیدگاه نوع هابیل از زندگی تاسیس شده بود.
نیروهای کشورهای محور یا متحدین به این خاطر در حوزۀ شیطان قرار گرفتند چون مسیحیت را سرکوب کرده و بطو وحشیانهای نژادپرست بودند. بعبارت دیگر فاشیست بعنوان ناسیونال سوسیالیسم یک نیروی ضد دمکراسی بود که براساس دیدگاه نوع قابیل از زندگی تاسیس شده بود.
دلایل درونی و مشیت شده در پس جنگ جهانی دوم چه بودهاند؟
نخست، این جنگ شکل گرفت تا شرط غرامت در سطح جهانی در مرحلۀ رشد برای بازسازی سه برکت بزرگ خدا برپا شود.
دوم، این جنگ شکل گرفت تا مردم در حوزۀ خدا با تاسیس شرط غرامت بر دومین وسوسۀ شیطان بر عیسی در سطح جهانی غلبه کنند. با توجه به معنای سه وسوسۀ عیسی میتوان تشخیص داد که حوزۀ الهی باید با انجام شرط غرامت برای بازسازی دومین برکت خدا در سطح جهانی به پیروزی نائل آید.
سوم، جنگ دوم جهانی شکل گرفت تا حوزۀ الهی بتواند پایه در مرحلۀ رشد برای بازسازی حاکمیت خدا را برپا کند.
همانطور که عیسی با غلبه بر دومین وسوسه در بیابان، پایه برای بازسازی فرزندان را برپا کرد، کشورهای حوزۀ خدا میبایست با کسب پیروزی در این جنگ پایۀ دمکراسی در مرحله رشد را برپا کنند. سرانجام با تاسیس پایه در مرحلۀ رشد برای دنیای دمکراسی، پایه در مرحلۀ رشد برای بازسازی حاکمیت خدا برپا شد. بر این اساس سازمان ملل شکل گرفت و کشورهای پیروز در جنگ بطور داوطلبانه مستعمرات خود را آزاد کردند.
خب ما از سه جنگ بزرگ جهان صحبت کردیم، اما جنگ جهانی سوم چگونه بود؟
در نقطۀ اوج و یا در پایان تاریخ بشری حوزۀ خدا و حوزۀ شیطان هر کدام برای بدست آوردن قدرت حاکمیت در سراسر دنیا به پیش خواهند رفت. به همین خاطر است که دو دنیای کمونیست و دمکراسی روبروی یکدیگر قرار گرفتهاند. در نتیجه آخرین درگیری غیرقابل اجتناب است. درواقع جنگهای اول و دوم جهانی دنیا را به دو بلوک دمکراسی و کمونیسم تقسیم کرد. و ما بدنبال جنگ جهانی دوم شاهد جنگ سرد بین این دو بلوک بودهایم که این میتواند به یک جنگ تمام عیار بیرونی بیانجامد تا هدف اتحاد و یگانگی این دو برآورده شود. چرا که هلنیسم و عبرانیسم نمایندۀ دو جنبه بیرونی و درونی ایدهآلی هستند که هم خدا و انسانها در انتظار آن هستند.
جنگ جهانی سوم میتواند به جنگ گرم با استفاده از اسلحههای آتشین و مرگبار بیانجامد و یا اینکه بدون استفاده از هر گونه اسلحه، تنها با درگیری ایدئولوژیکی به اتمام رسیده و سرانجام اتحاد بین دو دنیا را ممکن سازد. چگونگی انجام این جنگ بستگی به انجام مسئولیت از جانب مردم در حوزۀ الهی دارد.
دلایل درونی و مشیت شدۀ این جنگ چیست؟
نخست، برای انجام شرط غرامت در سطح جهانی برای بازسازی سه برکت.
دوم، غلبه مردم در حوزۀ خدا بر سومین وسوسۀ شیطان به عیسی در سطح جهانی: همانطور که عیسی با غلبه بر سومین وسوسه در بیابان توانست پایه برای بازسازی تسلط بر آفرینش را برپا کند، مردم در حوزۀ الهی باید از طریق شرط غرامت تسلط انسان بر تمامی جهان هستی را بازسازی کنند.
سوم، برای تاسیس پایه برای بازسازی حاکمیت خدا در مرحلۀ کمال.
حوزۀ خدا باید بتواند بر دنیای کمونیست پیروز شود تا بتواند آزادی مذهب، تشکیل خانوادههای راستین و حاکمیت را به خدا بازگرداند. در این صورت دنیای ایدهآل براساس اصول بهشت و زمین تاسیس خواهد شد.
در آغاز و فاز میانی جنگ سوم جهانی ما شاهد نبرد مسلحانه و ایدئولوژیکی اتحاد جماهیر شوروی و تمامی رهبران دنیای کمونیست از یک طرف و دنیای آزاد به رهبری ایالات متحده آمریکا از طرف دیگر بودیم. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ساختار دنیای کمونیسم در قرن بیستم فروریخت.
اما ارزشها و فلسفۀ لامذهبی و جهان بینی مادهگرائی نابود نشده و ما همچنان شاهد حضور آنها هستیم.
دنیای دمکراسی اعتقاد داشت که با سقوط اتحاد جماهیر شوروی یک نظم نوین و یک دنیای صلح بوجود خواهد آمد. بعبارت دیگر ما باور داشتیم که وقتی رژیمهای کمونیستی از بین بروند تمامی مشکلات ما حل و فصل خواهند شد. اما الان سوال این است که در برابر آنها آیا ما توان بقا داریم یا نه؟
طبیعت و سرنوشت ما چیست؟ آیا ما زائیدۀ تکامل مادی هستیم؟ آیا ما بندههای خدا هستیم؟ آیا ما فرزندان خدا هستیم؟ آیا هویت بشر در غالب مرد و زن به ورای واقعیت زندگی میرود؟ آیا شما به پاسخی قانع کننده برای خودتان رسیدهاید؟
یک دیدگاه نوع هابیل از زندگی برخاسته و به تمامی مشکلاتی که دیدگاه نوع قابیل از زندگی در طول تاریخ بوجود آورده یعنی به مسائلی چون لامذهبی، نژادپرستی، مادهگرائی، مصرفگرائی، سوءاستفاده از عشق، مواد مخدر، جنایات، همجنسگرائی، و غیره پاسخ راستین خواهد داد.
ناجی کسی است که با به ارمغان آوردن بیانی تازه از حقیقت، با به ورای دیدگاه هابیلی و قابیلی و یا راست و چپ رفتن، آنها را متحد میکند. حقیقت تازه به ما جانی تازه میدهد تا بتوانیم یک دنیای ایدهآل را تاسیس کنیم که در آن ایدهآل آفرینش خدا بواقعیت درآمده است. این دنیایی براساس یک خانوادۀ جهانی متمرکز بر خدا خواهد بود. یک دنیای بر اساس اتکای متقابل، رفاه متقابل و ارزشهای مشترک جهانی که خدا آن را بنا نهاده است. این دنیا یک خانواده تحت تسلط خدا است. یک دنیائی که در آن شکوفههای فرهنگ قلب شکفته و به میوه خواهد نشست. دنیائی که نه با قضات و وکلای مدافع بلکه با عشق و حقیقت خدا کنترل میشود. آخرین مرحلۀ جنگ جهانی سوم، مسئلۀ فرهنگ و ایدههایی است که آن را شکل داده است.
ما باید بذر آن دیدگاه زندگی را بکاریم که در آن هر انسانی فرزند خدا است و اینکه راه خدا دوست داشتن دشمنان ما و دعا کردن برای کسانی است که ما را مورد رنج و عذاب قرار میدهند.
چرا جوانان امروز با بحران عدم علاقه به ازدواج و تشکیل خانواده، جدائی از ایمان سنتی، شیوع مواد مخدر و وابستگی به دولت و تکنولوژی برای حل و فصل همه چیز روبرو هستند؟ این به خاطر فقدان نهضتهای روحی است که بتوانند راه راستین زندگی را به ما آموزش بدهند. افراد مسن باید با اتحاد براساس ارزشهای راستین زندگی، چگونه زیستن را به نسل جوان نشان بدهند.
ما باید زوجهای راستین و والدین راستین شده و خانوادههایمان را بگونهای پرورش بدهیم که به اجتماع و جوامعی مبدل شوند که در غالب فرزندان راستین و برادران و خواهران راستین با یکدیگر زندگی کنند. جنگ و نبردی را که ما اکنون در سراسر جهان با آن روبرو هستیم، نیروهای ترس، نفرت و جهالت است که چه توسط یک مشت اسلحه بدست و یا توسط یک دولت اعمال زور میکنند.
ما باید با پیش گرفتن یک زندگی براساس کلام خدا، بطور مطلق در این جنگ ایدهها و فرهنگها پیروز شویم. و سرور در ظهور دوباره با نشان دادن حقیقت و روح، چنین چیزی را تضمین خواهد کرد. در نتیجه ما با امیدی بسیار باور داریم که میتوانیم به چنین چیزی دست پیدا کنیم.
در بخش بعدی ظهور دوبارۀ نجات دهنده را با هم بررسی خواهیم کرد.