تدریس 34: مشیت الهی در دوره عیسی قسمت سوم
سومین مسیر بازسازی کنعان در سطح جهانی
در بخش گذشته دیدیم که چطور زندگی عیسی پیچیده شد وقتیکه مردم و حتی اعضای خانواده و بستگانش او را نپذیرفتند، به همین دلیل مجبور میشود در راه رنج و عذاب گام بردارد. بخصوص وقتیکه رهبران مذهبی که بواسطه وابستگی شدید به عرف عمومی مذهبی در آن زمان توان دل کندن از آن را نداشتند، نه تنها خود نتوانستند عیسی را آنچنان که هست ببینند و باور کنند، بلکه مانع مردم در پیوستن به عیسی شدند. چرا که بسیاری از مردم همواره به رهبران مذهبی زمان خود نگاه میکنند. بهرحال دیدیم که عیسی بعنوان نوعی آشوبگر، مطالب و چیزهای بسیار متفاوتی نسبت به رهبران مذهبی برای گفتن داشت و حتی آنها را فرزندان شیطان نام نهاد. خدا را پدر بهشتی و خود را پسر خدا نام نهاد … و غیره. به همین خاطر آنها براحتی میتوانستند در مخالفت با او، خود را توجیه کنند. سرانجام وقتیکه او را به بالای صلیب برده و کشتند، بطور حتم اینطور فکر میکردند که این آخرین باری خواهد بود که از او میشنوند. اما خدا برنامهای دیگر در نظر داشت.
اجازه دهید به ادامۀ زندگی عیسی بپردازیم.
به خاطر مخالفت مردم اسرائیل و حتی خانواده و حتی حواریون عیسی، او حتی نتوانست در مقام یحیی تعمید دهنده بایستد، که جایگاهی بسیار پایینتر از ناجی بود. همانطور که به خاطر دارید، بواسطۀ دومین ضربه به صخره از جانب موسی، شیطان این فرصت را بدست آورد تا در هر موقعیتی که برایش فراهم میشود بتواند به ناجی ضربه بزند، دقیقا به همین دلیل عیسی به صلیب کشیده شد.
بدینترتیب، دومین مسیر بازسازی کنعان در سطح جهانی با شکست روبرو شد و شیطان تمامی پایههایی را که عیسی بنا نهاده بود از آن خود کرد، از جمله پایۀ ایمان را که عیسی به جای یحیی با چهل روز روزه در بیابان بنا نهاده بود. اما عیسی هرگز منصرف نشد. اگر چه در ضربهای که شیطان بر روی صلیب به او وارد آورده بود، جسمش را از دست داد، اما با ایستادگی تمام، یک دورۀ چهل روز جدائی از شیطان را به شکل روحی، در چهل روز رستاخیز خود و البته در مقام یحیی تعمید دهنده برپا نمود، که این پایۀ ایمان برای شروع سومین مسیر برای بازسازی کنعان در سطح جهانی بود.
در کتاب مقدس از زبان حواریون عیسی نقل شده است که عیسی بر روی صلیب جان داد، اما سه روز بعد از مرگش رستاخیز نمود و به مدت چهل روز تمامی حواریونش را که فراری شده بودند دوباره جمع کرد و از آنها خواست تا با او ایستاده و در مسیر آمادگی برای ظهور دوبارۀ او بعنوان میسیونر به سراسر دنیا بروند.
هدف اصیل خدا از فرستادن ناجی این بود که تمامی انسانها را نجات بدهد. این هدف چنان با ارزش بود که خدا حتی حاضر شد تا پسرش را در این مسیر فدا کند. خدا همیشه کسانی را که بسیار دوست میدارد برای خاطر دشمنانش فدا میکند. از طرف دیگر، چون شیطان فقط میخواست تا عیسی یا نجات دهنده را بکشد، به این فکر نمیکرد که او با پیشکش خالصانۀ خود شرطی برای تمامی انسانهای حوزۀ شیطان برپا خواهد کرد که بتوانند براساس آن بسوی خدا بروند.
به خاطر اینکه در این زمان، شیطان بالاترین قدرت و توانائی خود را برای نابودی عیسی بکار گرفت، خدا نیز بالاترین قدرت و توانائی خود را بکار گرفت و رستاخیز عیسی را ممکن ساخت تا اینگونه او بتواند بازگشته و پایۀ ایمان را تاسیس کرده، با مدیریت حواریونش پایۀ واقعیت را نیز بنا نهاده و در نتیجه پایه برای ظهور ناجی تاسیس شود و او سرانجام بتواند بشریت را به خود پیوند زند.
در نتیجه سومین مسیر برای بازسازی کنعان در سطح جهانی، یک مسیر کاملا روحی متمرکز بر روح عیسی یا رستاخیز روحی او بود. به خاطر این پیروزی روحی، دومین اسرائیل یعنی کسانی که به عیسی ایمان آوردند، متمرکز بر عیسی دورۀ روحی خود را آغاز کردند.
عیسی بدنبال رستاخیز در جایگاه یحیی تعمیددهنده شرط چهل روز جدائی از شیطان را بدرستی طی کرد و با تاسیس پایۀ ایمان در سومین مسیر، جایگاه روحی هابیل را که برای تاسیس پایۀ واقعیت ضروری بود، بوجود آورد. به این خاطر پیروانش او را در جایگاه روحی یحیی تعمیددهنده پذیرفتند. آنها توانستند با ایمان به عیسی در مقام هابیل روحی، با تاسیس شرط غرامت برای از بین بردن طبیعت سقوط کرده، سرانجام پایۀ واقعیت را بنا کرده، شرطهای لازم غرامت برای بخشش را بشکل روحی بوجود آوردند.
چطور چنین چیزهایی صورت گرفت؟ بعد از مرگ عیسی، آن حواری که به او خیانت کرده بود، یعنی یهودا، خودکشی کرد و یازده نفر دیگر از ترس فراری و پراکنده شدند. عیسی در طی چهل روز رستاخیز به سراغ تک تک آنها رفت و با دلگرمی، تمامی آنها را جمع آوری کرد. حواریون نیز دست به توبه زده و بطور واقعی بسوی او بازگشتند. مادر و برادرانش نیز به اشتباه خود پی برده و در این دوره بسوی او بازگشتند.
بعد برای تکمیل عدد دوازده، یکی از پیروان عیسی را بنام ماتیاس، به جای یهودا اسخریوطی انتخاب کردند. اینگونه دوازده حواری در یک شروع تازه با تمامی وجودشان، به عیسی ایمان آورده، به او اعتماد کرده و از او پیروی کردند. و اینگونه با تاسیس پایۀ واقعیت، پایه برای ظهور نجات دهنده نیز برپا شد.
در نتیجه عیسی که تا آن زمان در مقام یحیی تعمید دهنده بود، به مقام ناجی روحی ارتقا پیدا کرد و در این مقام به دنیای روح میرود. در این زمان است که روحالقدس بعنوان یک ماهیت مادرانه، در کنار عیسی روحی قرار میگیرد و به همراه او جایگاه والدین راستین روحی تاسیس میشود.
روحالقدس پنجاه روز بعد از مرگ عیسی یعنی ده روز بعد از اینکه او به دنیای روح میرود، در عید پنطیکاست نزول نموده و حواریون عیسی از طریق او تولدی تازه احساس میکنند. آنها به این ترتیب یک فصل تازه در تاریخ مشیت بازسازی آغاز کردند. نزول روحالقدس به حواریون قدرتی تازه در مقابله با شیطان داد و مسیحیت اولیه اینگونه آغاز شد.
مسیحیت اولیه شکل و فرم خانواده را داشت، یعنی همه با هم زندگی کرده و همه چیز را با هم سهیم میشدند. اگر املاک و اموالی داشتند، آنها را فروخته و به هر کس به اندازۀ نیازش میدادند. هر روز در مرکز جمع میشدند با هم غذا میخوردند و یک زندگی بسیار ساده و مملو از شادی با هم داشتند.
اما بواسطۀ طبیعت رستگاری روحی، انسانها یا کسانی که به عیسی و روحالقدس ایمان میاورند، در سطح فردی و بشکل روحی از دخالتهای شیطان رها هستند، اما بطور جسمی همچنان در اختیار شیطان و مملو از انواع پلیدی هستند چرا که گناه اصیل در آنها پاک نشده است. به همین خاطر، هیچ اصل مشخصی دربارۀ ازدواج و زندگی خانوادگی هم وجود ندارد. بعبارت دیگر، مشیت بازسازی روحی از طریق مسیحیت یعنی در طی دوهزار سال از زمان عیسی تا به این زمان در چنین حال هوائی بودهاست.
بنابراین مسیحیت و یا مقدسین مسیحی براساس پایۀ روحی تاسیس شده برای ظهور ناجی، به عیسی بعنوان ناجی روحی ایمان داشته و تنها مسیر روحی بازسازی کنعان در سطح جهانی را به انجام رساندهاند.
بعبارت دیگر بدن جسمی آنها درست مثل بدن جسمی عیسی در اختیار شیطان، آلوده به گناه اصیل است. همانطور که پولس رسول میگوید چه کسی میتواند مرا از شر این بدن جسمی رهائی بخشد. من در ذهن خود شریعت خدا را بندگی میکنم اما بجسمم شریعت گناه را بندگی میکنم. من چه انسان گناهکاری هستم.
به این خاطر صررف نظر از اینکه مسیحیان چقدر با ایمان بوده و فداکاری کردهاند، آنها هنوز با گناه اصیل، جزئی از نسب خونی شیطان بوده و در نتیجه هیچ تفاوتی با افراد با ایمان یا مقدسین عهد عتیق ندارند. به این خاطر عیسی و پولس رسول مردم را به داشتن یک زندگی برادری و خواهری (و نه زناشوئی) فرا خواندند. تا بدین ترتیب در مسیر تاسیس شرط غرامت برای جدائی از شیطان گام برداشته و خود را برای ظهور دوباره و دریافت برکت ازدواج آماده کنند.
همانطوری که قبلا گفتیم دورۀ موسی یک دورۀ الگو برای عیسی بود که میبایست آن را در سطح جهانی به انجام برساند. چون ضربۀ دوم موسی به صخره پایهای شد تا شیطان فرصت حمله را بدست آورد، موسی از ادامۀ راه متوقف شد و در بالای کوه مرد که محل دفن بدنش را هیچکسی پیدا نکرد و بعد در همراهی با یوشع و مردم اسرائیل، به شکل روحی به کنعان پا گذاشت. بعبارت دیگر یوشع با به ارث بردن ماموریت موسی، بازگشت واقعی به کنعان را به انجام رسانید. در نتیجه، درست بسان یوشع که ماموریت موسی را به ارث برد، ظهور دوبارۀ ناجی نیز باید ماموریت عیسی را به ارث ببرد. و او باید با گام نهادن در راه اصل، مشیت بازسازی کنعان در سطح جهانی را به انجام برساند.
نجات دهنده در ظهور دوباره باید بهشت بر روی زمین را بنا کند، همانطور که قرار بود تا در نخستین ظهور ناجی چنین شود. به همین خاطر او باید بسان خود عیسی بر روی زمین متولد شود. اگر دومین اسرائیل یعنی مسیحیان نتوانند ظهور دوم ناجی را پذیرا شوند، بسان دوهزار سال پیش که با شکست اولین اسرائیل، عیسی در مسیر رنج و عذاب قرار گرفت، نجات دهنده در ظهور دوباره نیز در مسیر رنج و عذاب گام خواهد زد. اما صرف نظر از میزان دشواری این دوره، نجات دهنده در انجام مشیت الهی موفق خواهد شد. چرا که مشیت الهی در سومین اقدامش همیشه به پیروزی خواهد رسید. بعبارت دیگر آدم سوم در انجام خواست خدا در این زمان بطور حتم پیروزی را به خدا تقدیم میکند.
همچنین دومین ظهور ناجی براساس پایۀ دوهزار سالۀ مسیحی که از عصر جدائی مذهب از سیاست و عصر آزادی مذهبی طی طریق کرده، صرف نظر از میزان رنج و عذاب در هر گوشۀ دنیا، موسسات مسیحی در سطح جهانی قادر نخواهند بود او را به جوخۀ مرگ بسپارند. بنابراین آدم سوم براساس پایۀ دوهزار سالۀ مسیحی، باید با تاسیس پایۀ ایمان و پایۀ واقعیت، پایه برای دومین ظهور را برپا کند. او و همسرش در مقام والدین راستین، با از بین بردن گناه اصیل، تمامی بشریت را به فرزندان راستین خدا مبدل خواهند کرد. او باید پایه برای ظهور والدین راستین را در سطح خانواده، قبیله، جامعه، کشور، دنیا و جهان هستی برپا کند. او باید در تمامی سطوح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به ورای مرزهای مذهبی، نژادی رفته و بهشت بر روی زمین را متمرکز بر خدا بعنوان والدین بهشتی بشریت بواقعیت درآورد. همانطور که عیسی به خاطر شکست اولین اسرائیل، دومین اسرائیل را پرورش داد، اگر در زمان ظهور دوباره دومین اسرائیل هم نتواند با آدم سوم متحد شود، او مجبور میشود که با کسانی که به او ایمان آورده در مقام اسرائیل سوم کار کند.
بهرحال میتوان دید که چرا مسیحیت توانست یک فرهنگ جهانی را در سطح روحی برپا کند و اینکه چرا نتوانست روح و جسم انسانها را با هم متحد سازد و همینطور چرا روح ما با واقعیتهای جسمی و فیزیکی سروکار دارد. چون عیسی در زمان خود نتوانست به ورای مرزهای نژادی، مذهبی یا ملی برود، ما هنوز با درگیریها و جنگهای خونین ملی، نژادی و مذهبی، و همینطور درگیری شدید بین راست و چپ در ادارۀ امور هر کشوری روبرو هستیم.
اما ما هنوز ایمان داریم، همانطور که یوشع توانست پایۀ موسی را به صورت واقعی بوجود آورد. در ظهور دوباره، خدا پسرش را فرستاده و او با ارث بردن ماموریت عیسی، به صورت واقعی پایههای عیسی را در سطح جهانی بطور روحی و جسمی توسعه بخشیده و مشیت بازسازی را به انجامش خواهد رسانید.