تدریس 8: سقوط بشر قسمت اول: ریشۀ گناه
در چند بخش گذشته از ایدهآل خدا صحبت کردیم که بطور کلی خیلی آرمانی بود. بشریت در تمامی طول تاریخ در تنهائی و اندوه زیسته است. و هر روز ما شاهد انواع و اقسام درد و رنج و سیاهی در تمامی سطوح زندگی هستیم. ما میخواهیم که در یک زندگی سراسر خوبی با دریافت عنصر زندگی از خدا و عنصر حیات از بدن جسمی زندگی کنیم و اینگونه به انسانی راستین و اصیل مبدل شویم. اما این امر چیز آسانی نیست.
در تمامی سطوح زندگی ما هر روز با پلیدی روبرو هستیم، به خاطر اینکه ذات پلید در درون انسانها، ما را در مسیر تکثیر پلیدی و گسترش هر چه بیشتر آن هدایت میکند. برای همین است که ما هر روز در تمامی سطوح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی در این گوشه و آن گوشۀ دنیا با اخبار منفی و پلید روبرو هستیم. مردم همواره در وحشت و ترس و دلهرهای پایان ناپذیر زندگی میکنند.
مردم مذهبی بویژه، که بایک میل درونی برای انجام خوبی در دعا و نیایش هر روز زندگی را آغاز میکنند، در بسیاری از اوقات با تاثیرات شدید از جانب ذات پلید به دامن گناه و پلیدی و فساد و تباهی فرو میافتند، به حدی که حتی پلیدیها را نیز با نام خدا انجام میدهند.
در مذاهب توحیدی ریشۀ رنج و عذاب و این تضادهای بشری را در زندگی اولین اجداد بشری یعنی در زندگی آدم و حوا و اتفاقاتی که در زندگی آنها رخ داده، اعلام کرده و آن را با نام سقوط، هبوط و اخراج از باغ عدن معرفی میکنند. در بودیسم عنوان میشود که مردم ذاتا دارای طبیعت بودا هستند، اگر چه اغلب بواسطۀ جهالت و وابستگیهای مادی به رنج و عذاب و ناامیدی فرو میروند. در مورد این وضعیت بشری، بعضی از متفکرین مذهبی مثل آگوستین میگویند که انسانها ذاتا پلید آفریده شدند در حالیکه بعضی دیگر از متفکرین مثل روسو میگویند که انسانها خوب آفریده شدهاند اما در روردروئی با وساوس دنیای مادی پلید میشوند.
دلیل اینکه انسانها نتوانستهاند از پلیدی و تاثیرات آن اجتناب کنند این بوده که بدون درک ماهیت آن، فاعل اصلی و اولیه آن را که شیطان است نشناخته و بعبارتی با راه و روشی را که او در چنین جایگاهی قرار گرفته است آشنا نیستند.
بنابراین بسیار ضروری است که انگیزه و راهی را که در آن شیطان بعنوان دشمن عشق خدا، چنین جایگاهی را بوجود آورد بشناسیم تا به این وسیله بتوانیم راهی بگشائیم که در آن انسانها بتوانند برای همیشه از شر شیطان و تاثیرات ذات پلید رها شده و یک تاریخ نوین خوبی را آغاز کنند. اصل الهی این موضوع را در قالب سقوط بشر مورد بررسی قرار میدهد. در این بخش اجازه دهید تا به ریشۀ پلیدی نگاهی بیاندازیم که همان سرچشمۀ رنج و عذاب بشری است.
در کتاب مقدس عنوان شده که خدا به آدم و حوا گفت … از میوۀ درخت معرفت خوب و بد نخورید که اگر روزی از آن میل کنید بطور حتم خواهید مرد. اما متاسفانه دیدیم که آدم و حوا از آن میوه خوردند. بعبارت دیگر اولین اجداد بشری با نافرمانی و خوردن آن میوۀ ممنوعه، باعث شکلگیری ریشه پلیدی شدند.
بعضی از متفکرین میوۀ اشاره شده در این فرمان را بعنوان یک میوۀ واقعی مثل سیب یا انجیر معرفی کردند. آیا چنین چیزی میتواند درست باشد؟ خدا، والدین راستین بشری به چه دلیلی میتواند میوهای اغوا کننده و مرگبار بیافریند که هدفی جز کشتن و نابود کردن ندارد؟ از طرف دیگر در کتابهای مقدس عنوان شده که غذا نمیتواند انسان را ناپاک کند و اینکه تاثیر خوردن یک میوه نمیتواند نسل به نسل در نسب خونی منتقل شود.
برای شناخت درست میوه لازم است تا درختش را بشناسیم. با توجه به آیات کتابهای مقدس دو درخت در باغ عدن وجود داشت که یکی درخت زندگی و دیگری درخت معرفت خوب و بد بودند.
در بعضی آیات اشاره میشود که امید بنیاسرائیل نیل به درخت زندگی بود و یا در جائی دیگر اشاره میشود که نیل به درخت زندگی هنوز بعنوان آرزوی حتی آن دسته از انسانهایی باقی مانده است که بعد از مرگ عیسی بر روی زمین زندگی میکنند. وقتیکه میل و آرزوی انسانهای سقوط کرده بطور عمومی نیل به درخت زندگی است میتوان نتیجه گرفت که آرزوی خود آدم نیز چنین چیزی بود حتی قبل از اینکه اتفاقی در باغ عدن افتاده باشد.
در سفر پیدایش اشاره شده است که بدنبال سقوط، خدا در قسمت شرقی باغ عدن توسط فرشتگان دو شمشیر آتشین در حال چرخش را بر سر راه درخت زندگی قرار داد. در نتیجه بواسطۀ سقوط راه برای انسان سقوط کرده در نیل به درخت بسته شد. در نتیجه میتوان گفت که قبل از سقوط انسان توانائی نیل به این درخت را داشت.
خب در این صورت، آرزوی آدم بعنوان یک نوجوان و فردی نابالغ چه میتوانست باشد؟ اینکه براستی بتواند بعنوان مردی بالغ به ایدهآل آفرینش خدا دست پیدا کند. در نتیجه درخت زندگی سمبل مردی است که به ایدهآل آفرینش دست یافته است.
به همین شکل، درخت دوم هم که همان درخت معرفت خوب و بد است که در باغ عدن و در کنار درخت زندگی قرار داشت، میبایست سمبل زن کامل، یعنی سمبل حوا باشد.
در نتیجه میوۀ آن درخت نمایندۀ میوۀ حوا یعنی عشق او بود. حوا با توجه به سرشت عشق (در کمال یا عدم دستیابی به کمال) دارای پتانسیل برای بوجود آوردن خوبی یا بدی است. به این خاطر این درخت درخت معرفت خوب و بد نامیده شد.
در سه برکت خدا به انسان توضیح داده شد که نخست میبایست برکت اول را به کمال برسانیم و تنها در این صورت میتوانیم به برکت دوم توجه کنیم و وارد آن مرحله شویم. در نتیجه انجام برکت اول و سپس توجه به برکت دوم و انجام آن کمال عشق محسوب شده و نتیجۀ حاصله خوب خواهد بود. اما عدم نیل به کمال یا برکت اول و توجه به برکت دوم و انجام آن نقض عشق محسوب شده و نتیجۀ آن بد خواهد بود.
به این دلیل، خوردن میوه اشاره به رابطۀ عشق است و دلیل گناه و یا پلید قلمداد شدن آن این واقعیت بود که آن رابطه و آن عشق از جانب خدا تقدیس نشده بود. این موضوع همینطور اشاره به این است که حوا با ابلیس یا شیطان که در کتابهای مقدس بعنوان مار معرفی شده است وارد یک رابطۀ عشقی شد.
در این صورت ماهیت این مار که بعد به شیطان مبدل شد چیست؟ براساس کتاب مقدس این مار با انسان حرف میزد، از کلام و خواست خدا مخصوصا در ارتباط با خوردن یا نخوردن از میوه درخت ممنوعه باخبر بود. در یکی از آیات کتاب مقدس (در مکاشفه یوحنا) اشاره میشود که اقامتگاه مار قبلا در بهشت بود.
این مار با برخورداری از توانائی ورای زمان و مکان بودن میتوانست بر انسان تسلط برقرار کند … در این صورت این مار چگونه موجودی بود؟ در کنار خدا، آدم و حوا چه موجود دیگری میتوانست در چنین جایگاهی بایستد؟ چیزی جز فرشته نبود.
در آیات کتابهای مقدس به فرشتگانی اشاره می کند که روزی پاک و مقدس بودند اما بعد با دست زدن به گناه از حوزۀ خدا دور شدند. حتی اشاره شده به غیرقابل بخشش بودن گناهان آنها و اینکه آنها در موقعیتی در انتظار روز داوری هستند.
زنا عملی است که کسی نمیتواند به تنهائی انجام بدهد. در این صورت زوج فرشته که در همراهی با او دست به زنا زد کی بود؟ در کتاب مقدس میخوانیم که قبل از سقوط، آدم و حوا لخت بودند و هرگز از لخت بودنشان خجالت نمیکشیدند. اما بدنبال خوردن میوه آنها از لخت بودن خود خجالت کشیده و سعی کردند تا قسمتهای پایین بدن، یعنی آلات تناسلیشان را با برگهای بزرگ درختان بپوشانند.
این واقعیت که آنها بدنبال خوردن میوه آلت تناسلیشان را میپوشانند، به این معنا است که آنها با استفاده از آلات تناسلیشان مرتکب خطا شدهاند. زیرا این در طبیعت انسانهای سقوط کرده است که همیشه چیزی را که با آن دست به گناه و یا خطا زدهاند را میپوشانند درواقع میخواهند خطای خود را بپوشانند.
بدنبال جریان عمل سقوط، وقتیکه آدم و حوا خود را پنهان کرده بودند، خدا بدنبال آنها میگشت که آدم در پاسخ گفت صدایت را شنیدیم اما از خجالت خود را در جنگل پنهان کردهایم. خدا گفت چه کسی به شما گفته که عریان هستید مگر از میوهای که گفتم نخورید خوردید؟ که آدم در پاسخ گفت حوا این میوه را بمن داد که خوردم و وقتیکه خدا از حوا پرسید، او پاسخ داد که مار مرا فریب داد.
بواقع در جریان عمل سقوط نخست حوا با فرشته ارتباط جنسی برقرار کرد که این به معنای سقوط روحی بود. در این جریان عمل حوا توسط ابلیس وسوسه شد و بدون هیچ اختیاری به او پاسخ مثبت داد و در این جریان عمل خصوصیات و نسب خونی او را به ارث برد. حوا بدنبال این عمل، به اشتباه و خطای خود پی برد، اینکه این رابطۀ جنسی نباید بین او و فرشته انجام میگرفت، چرا که زوج انتخاب شده برای او، نه بزرگ فرشته بلکه آدم بود.
حوا برای جبران خطای خود بسوی آدم میرود که هیچ گناهی مرتکب نشده است و در ارتباط با خدا همچنان در شادی است. با این امید که از طریق او بسوی خدا بازگردد، آدم را وسوسه می کند به همان شکلی که فرشته او را وسوسه کرده بود. پس از مدتی آدم نیز بدون اختیار به وسوسۀ حوا پاسخ مثبت میدهد که در این وضعیت آنها وارد رابطۀ جنسی می شوند که این به معنای سقوط جسمی بود. درواقع در این دو سقوط روحی و جسمی، خصوصیات و نسب خونی فرشته به حوا و سپس به آدم منتقل میشود. در نتیجه آنها با فرشته چهار پایه اساسی تشکیل داده و پس از آن به هر فرزندی که تولد دادند آن خصوصیات و آن نسب خونی را بطور اتوماتیک منتقل کردند.
در رسالۀ ایوب در کتاب مقدس آمده است که اگر میتوانستم تقصیر و گناهم را مثل آدم بپوشانم … که این اشاره به استفاده آدم از آلات تناسلیاش در جریان عمل سقوط است. بعبارت دیگر، بواسطۀ عمل زنا با شیطان توسط اولین اجداد بشری، انسانها در نسب خونی شیطان بدنیا آمدند. اصل الهی توضیح میدهد که آلات تناسلی در انسان بعنوان آلاتی مقدس، عاملی برای انتقال خصوصیات به مرد و زن میباشد و از طریق داد و دریافت اسپرم و تخمک با استفاده از این آلات حیاتی تازه شکل میگیرد و در عین حال نسب خونی بهمراه تمامی خصوصیات درونی و بیرونی طرفهای درگیر به نسل بعدی منتقل میشود.
در نتیجه خوردن میوه (سیب یا انجیر) هیچوقت باعث نمیشود که نسب خونی کسی عوض شود و در گام بعدی از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود. خوردن سیب هیچوقت باعث نمیشود که انسان فرزند شیطان شود آنچنان که در کتابهای مقدس عنوان شده است. در جایی وقتیکه یحیی تعمید دهنده که برای پاکسازی مردم به آنها نزدیک میشد، آنها را افعی زادگان خطاب میکرد که به معنای فرزندان شیطان میباشد.
چرا سقوط اینچنین طبیعت جنسی پیدا کرد؟ در مذاهب توحیدی، سقوط را جاه طلبی انسان و نافرمانی او برای کسب مقام خدا و بعبارتی تلاش خودمحورانه انسان برای خداگونه شدن معرفی میکنند. اما وقتیکه آیات بسیاری از کتابهای مقدس را مطالعه میکنیم بوضوح دیده میشود که آن عمل بواقع نه خوردن میوه بلکه چیزی جز رابطۀ جنسی نبود.
موضوع سقوط آدم و حوا برای اولین بار در سفر پیدایش از تورات ثبت شده که اولین کتاب مذهبی بشری محسوب میشود. و گفته میشود که این کتاب برگرفته از سنت یهویست است که در دوران پادشاهی سلیمان یعنی 931 قبل از میلاد بوجود آمدند. بعبارت دیگر نویسندۀ این متن یکی از پیامبرانی بود که در این عصر در تلاش برای بیدارسازی مردم گمراه فرو شده در زنا آمد تا آنها را (از جمله پادشاه وقت سلیمان) از گناهان مخصوصا از زنا جدا ساخته و بسوی خدا بازگرداند.
در آن زمان به خاطر اینکه در دوران پادشاهان قبل از سلیمان، از جمله پدرش داود و شاه شائول جنگهای خانمانسوز بسیاری کمر اسرائیل و زندگی مردم را شکسته بود، سلیمان با دراز کردن دست دوستی بسوی کشورها و حکومتهای مجاور بت پرست، سعی کرد تا با توسل به سیاست خارجی ازدواجهای قراردادی با دختران و زنان کشورهای مجاور، بطور کلی جلوی هر جنگی را بگیرد. (باید به خاطر داشته باشیم که در این زمان، تنها کشور براساس ایمان به خدای واحد کشور اسرائیل بود و دیگر کشورها یا بت پرست و یا لامذهب بودند.) برای همین در طول دورۀ پادشاهی او کشور اسرائیل در صلح و آرامش بسر می برد. اما از آن طرف سلیمان در کنار همسر خود که دختر فرعون مصر بود، حرمسرائی با هزار زن برای خود درست کرده بود.
این پایان ماجرا نبود، سلیمان در ادامه کارش، بتهای هزار همسر خود را نیز در آغوش گرفت و آن بتها را به درون معبد بزرگ آورد و برای هر کدام از آنها محراب جداگانه بنا کرد تا همسرانش بتوانند در آنجا عود و بخور سوزانده و نیایش کنند. و متاسفانه کم کم خودش نیز به آنها پیوست و برای خوشحال کردن همسرانش به نیایش در برابر آن بتها پرداخت.
بدینسان، ملت اسرائیل که پیمان بسته بود که تنها به یهوا ملازمت کند، چیزی نگذشت که تبدیل به یک شلم شوربای مذهبی شد. خیلی زود الهۀ باروری و جنسی، و فرقههایی با نیایش خدایان آرا و آنات، شایع شد. این فرقهها مناسک باروری انجام میدادند که در آن روحانیان اعظم با عنوان اتحاد جنسی با خدایان، در درون معبد در طی مراسمی خاص بطور آشکار با فاحشهها روابط جنسی برقرار میکردند.
بخصوص در شرق نزدیک، مردم احترام گذاشتن به مار بعنوان سمبل لذات جنسی و سلامتی و باروری را آغاز کردند. بسیاری از اسرائیلیان تعهد خود را نسبت به یهوا زیرپا گذاشته و به ستایش بتها و خدایان ساخته دست انسان روی آورده و به این ترتیب به بیبندو باری جنسی فرو شدند.
به این خاطر نویسندۀ ”سفر پیدایش“ میخواست در یک چنین موقعیتی مار را که مورد احترام و ستایش مردم بود، نه بعنوان خدای شکوه بلکه بعنوان یک فریبنده و اغواکننده معرفی کند و اینکه این مار سمبل لذات جنسی، همان موجودی بود که بعنوان مسبب سقوط باعث شد تا آدم و حوا با ارتکاب گناه اصیل از باغ عدن اخراج شوند. با توجه به این، ما باید اطمینان حاصل کنیم که سرچشمۀ رنج و عذاب بشری و ریشۀ گناه چیزی جز گناه جنسی اجداد ما آدم و حوا نبود.
در بخش بعدی بطور عمیقتر به انگیزه و مراحل سقوط نگاهی میاندازیم که این به ما نشان خواهد داد سقوط چگونه در زندگی و در اجتماع ما در این زمان کار می کند و ما چگونه میتوانیم این مسیر را واژگون کرده و خود را از شر آن خلاص کنیم.