سخنان پدر سان میانگ مون در 4 ژانویه 1981

بهترین چیز چیست؟ انسان بطور مدام این سوال را از خود می پرسد، و ما می توانیم لیستی بی پایان از پاسخ هایی تهیه کنیم که با موقعیت‌های مختلف متناسب داشته باشد. برای یک کارگر کارخانه بهترین چیز ممکن است یک چکش باشد. اگر قرار است در جائی سوراخ هایی بوجود آورید، بهترین چیز یک مته است. در روز سردی مثل امروز، لباسهای پشمی بهترین چیز هستند. وقتی گرسنه می‌شوید، غذا بهترین چیز است – حتی غذایی که معمولاً زیاد دوست ندارید. شاید شما معمولا غذاهای شیرین می خورید، اما زمانی که بیمار می‌شوید داروهای مورد نیاز معمولا تلخ است. همه این مثال‌ها نشان می‌دهند که در برخی مواقع هر موردی می‌تواند بهترین چیز باشد.

همه این مواردی که ذکر کردیم در رابطه با یک شخص بهترین است. به عبارت دیگر وقتی چیزی نیازی را برآورده می کنند بهترین چیز هستند. از نظر بیرونی خوب هستند. حتی تجربه ارزشمندی مانند عشق نسبی است زیرا به دو نفر نیاز دارد. اما برای وجود درونی بهترین چیز چیست؟ بهترین دارایی شما به عنوان یک فرد چیست؟ آیا این چشم ها، بینی، دهان شماست، یا شاید چیزی نامرئی؟

مردم تمایل دارند بهترین چیز خود را چیزی بدانند که از بیرون می‌توانند ببینند. شوهری را تصور کنید که هر روز یک هدیه زیبا، مثل یک حلقه الماس برای همسرش می آورد. همسرش ممکن است هزاران بار از او تشکر کند، اما اگر شوهر روحش را همراه با هدیه ارائه نکند، همسر ارزش هدیه را احساس نمی کند.

شما زندگی، عشق، خصوصیات یا شخصیتی دارید که نمی توانید آنها را ببینید، اگرچه بسیار واقعی هستند. با این حال، می‌توانید ابراز عشق را ببینید یا احساس نشاط کنید. عشق، زندگی، ایده‌آل‌ها، افکار، وجدان و روح جنبه‌های نامرئی ما هستند که ممکن است آنها را ارزشمندتر از اشیایی که می‌توانیم ببینیم، بدانیم.

آنچه بیرونی است را نمی توان تغییر داد، اما آنچه درونی است را می توان به میل خود تغییر داد. روح شما می تواند به اندازه یک اقیانوس بزرگ باشد، اما همچنین می تواند آنقدر کوچک باشد که هیچ چیز آزادانه از آن عبور نکند. فردی با چنین روح محدودی را نمی توان فردی خوب نامید.

روح شما می تواند آنقدر بزرگ باشد که هر قدر هم که در خواب گشت و گذار داشته باشید، هرگز نتوانید مرزهای آن دنیا را لمس کنید. اما در عین حال، روح می تواند به قدری کوچک باشد که قدم زدن مورچه در آن باعث تحریک شدیدی شود…

همه چیزهای بزرگ خوب نیستند. پس چه چیزی در مورد داشتن یک روح بزرگ خوب است؟ وقتی می گوییم روح بزرگ است، منظورمان این است که توانایی دارد تا چیزهایی را که دوست ندارد تا زمانی که شرایط تغییر کند، تحمل نماید. چنین روحی سعی می کند در مورد چیزهایی که احمقانه یا حتی بد هستند سخاوتمند و فهمیده عمل نموده و سعی می کند آنها را به چیز خوب تبدیل کند.

در هیچ جای مذهب به طور خاص آموزش داده نشده است که باید روح وسیعی داشته باشید. به عنوان مثال، عیسی هرگز تعلیم نداد که باید همیشه روح خود را گسترش دهید. با این وجود، مذهب ما را به ملایم بودن و آرام بودن، فروتنی و فداکاری تشویق می کند. به تعبیر کاربردی، اگر فردی متواضع و فروتن و فداکار باشد، روحش گسترش می یابد.

خدا دوست دارد در روح یک نفر زندگی کند. آیا او ترجیح می دهد از روحی که کوچک و کثیف است دیدن کند یا از روحی بزرگ و زیبا دیدن کند؟ تعلیمات دینی انسان را به گونه ای هدایت می کند که روح بزرگ و زیبایی را پرورش دهد.

خانه خدا باید بهترین قصر باشد، اما هیچ کس با روحی مناسب برای زندگی در آن وجود ندارد: هیچ کس مشتاق روحی نیست که بتوان خدا را به آن دعوت کرد.

وقتی میلیون ها نفر با من مخالفت می‌کنند، چگونه می توانم آن را تحمل کنم و همه آنها را در روحم در آغوش بگیرم؟ اگر من یک زن بودم، تاب تحمل جزئی از آن مخالفت را نداشتم! آیا عیسی وقتی به ما گفت که دشمنمان را دوست بداریم واقعاً می‌دانست در مورد چه چیزی صحبت می‌کند؟ هر کسی که بتواند این کار را انجام دهد واقعاً روح بزرگ و زیبایی دارد.

اگر بخواهم وارد یکی از روحهای شما شوم، روح بزرگ را انتخاب می کنم یا کوچک؟ روح هیچ کس به اندازه کافی بزرگ نیست، بنابراین باید همه آنها را با وارد شدن به داخل آن و لگد زدن به اطراف گسترش دهم. با این حال باید مراقب باشم که چیزها خرد نکنم!

بارها به شما گفته ام که استقامت بخرج داده و فداکاری کنید، زیرا خیلی دوست دارم ببینم که با این کار به چه آدمی تبدیل می‌شوید، اما هیچ روزنه‌ای در روح شما وجود ندارد که من وارد آن شوم. شاید بتوانم داخل خزیده و بعد از آن نتوانم بیرون بیایم! من به دنبال چنین روحی هستم، تا من و شما بسادگی بتوانیم با هم زندگی کنیم

با نگاهی به زندگی‌ام، می‌توانم بفهمم که چرا خدا مرا در موقعیت‌هایی مانند زندان‌ها قرار داد که تحمل آنها بسیار دشوار بود و اجازه داد که من مورد نفرت و آزار قرار بگیرم. می دانم برای این بود که روحم وسعت یابد. وقتی خدا پا در روحی آنقدر کوچک می گذارد که پایش گیر می کند. او با پای دیگرش لگد می زند تا دهانه را بزرگتر کند. اینگونه است که خدا وارد روح کوچک شما می شود. اما حتی روح کوچک شما می تواند بدون محدودیت گسترش یابد.

اگر رحم کوچک یک زن بتواند به اندازه‌ای منبسط شود که حتی یک نوزاد ده کیلوئی – به علاوه تمام مایع آمنیوتیک و جفت – را در خود جای دهد و سپس بعد از تولد دوباره منقبض شود، روح چقدر بیشتر می‌تواند منبسط شود؟ آیا تا به حال زنی وجود داشته که رحمش بزرگ نشود و اجازه بچه دار شدن را به او ندهد؟ اگر رحم بزرگ نشود، نوزاد می میرد، زیرا نمی تواند رشد کند. رحم هرگز به این فکر نمی کند که آیا منبسط خواهد شد یا خیر. وقتی بذر خدا در روح شما کاشته می‌شود و می گذارید رشد کند، مثل یک بچه در رحم، به بزرگی خود خدا می‌شود.

قبل از اینکه خدا بذر خود را ارسال نماید، می داند که روح شما در چه محیطی قرار دارد. اگر بداند که روح آدمی گسترش نمی یابد، بذر را در آن نمی کارد.

پس روح شما چقدر بزرگ است و تا چه زمانی به رشد خود ادامه خواهد داد؟ اگر روح شما در آنچه که علاقه دارید و یا علاقه ندارید بسیار خشک و محدود است، خداوند دوست ندارد در آن نفوذ کند. این فقط یک مفهوم نیست، بلکه یک دیدگاه بسیار مذهبی و توضیحی از چیزی نامرئی است.

حتی زمانی که یک مرد عاقل بزرگ به خدا می گوید که پیش او نیاید، خدا به هر حال اصرار می کند که به ملاقات او برود. اگر به خدا اخطار دهید که نگهبانی را برای جلوگیری از ورود او به کار می‌گمارید، در حالی که شما در خواب هستید، خدا یواشکی وارد می شود. سپس هنگامی که از خواب بیدار می شوید، یادداشتی را خواهید دید که به صورت رویا یا مکاشفه باقی مانده است.

وقتی سخت به شما فشار می‌آورم که برای فاندریزینگ (جمع‌آوری کمک مالی) و ویتنس کردن به بیرون بروید، نمی‌دانید چگونه در این برنامه‌ها رشد می‌کنید. اما فردی که تلاش بسیار زیادی دارد، در طول ده سال به شدت تغییر می کند و افرادی که او را می شناسند شگفت زده خواهند شد. در گذشته، ممکن بود به هر چیزی که والدینتان به شما می‌گفتند واکنش منفی نشان دهید و دوست داشتید با برادران و خواهرانتان بحث کنید، اما بعد از ده سال کاملاً متفاوت خواهید بود. مهم نیست به شما چه می گویند، شما می توانید آن را بپذیرید. شستشوی مغزی تنها توضیحی است که مردم می‌توانند برای این پدیده ابداع کنند.

مطمئناً ما روح خود را گسترش داده ایم تا بتوانیم از پس هر موقعیتی برآییم. به عنوان مثال، یک دختر سفیدپوست که توسط سفیدپوستان مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، بعداً به آفریقا می رود و توسط آفریقایی ها مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. اگر کسی احساس می‌کند که همه چیز را در آمریکای سفید و آفریقای سیاه پشت سر گذاشته است، خدا دوست دارد او را مورد بررسی قرار داده تا بفهمد روحش چگونه است.

معمولاً کسانی را به یاد می‌آورید که بهترین یا بدترین کار را در حق شما روا داشته‌اند. من به جای ستایش فقط شما را تحت فشار قرار می‌دهم. وقتی آنقدر فرد را تحت فشار قرار می‌دهم که احساس می کند دیگر نمی تواند تحمل کند، در رویاهایش ظاهر می شوم و به گشت و گذار می پردازم تا ببینم چگونه رشد کرده است.

دیروز رهبران نهضت در ژاپن آمدند و با هم ساعت ها صحبت کردیم. آنها به طرز باورنکردنی سخت کار می کنند، اما من از آنها تمجید نکردم. در عوض آنها را سرزنش کردم و گفتم باید دو برابر کار کنند. آنها بدون اینکه احساس بدی داشته باشند، فهمیدند که این راهی است که ما در آن باید گام برداریم.

بجر مسئولین قدیمی، دیگر اعضای ژاپنی نمی توانند چنین راهنمایی را از من دریافت کنند. تنها آنها آن را درک نموده و سعی می کنند شکرگزار باشند. آنها می توانند زمانی که دیگران فرار می کنند، بمانند، فقط به این دلیل که روحشان بزرگ شده است، حتی بدون اینکه متوجه شوند. علاوه بر این، من روح بزرگ آنها را با جواهرات تزئین کرده و به آنها می گویم که دیگران را دوست داشته باشند.

ممکن است پاسخ دهید: “پدر، من واقعاً همه اینها را بسیار جدی می‌گیرم، اما چرا ده سال پیش این را به من نگفتی؟ می‌توانستم خیلی سریع‌تر رشد کنم.” اما در آن زمان، روح شما باز نبود. حتی الان آیا می توانید آنچه را که می گویم بدرستی دریافت کنید؟

از سال 1981 به بعد، ما باید به بهترین چیز در جهان دست یابیم. شاید بگویید که ما خودمان را خسته کرده ایم، پس بهترین چیز یک خواب طولانی خواهد بود! من هم همین را دوست دارم.

صرف نظر از نوع دوستان و خویشاوندانی که ممکن است داشته باشید، اگر روحتان بزرگ و زیبا باشد، آن ها ارزش بیشتری برای روح شما در نظر خواهند گرفت. وقتی میبینید کسی که از او متنفر هستید، خوابیده است، چقدر زیبا خواهد بود اگر خم شده و روی او را بپوشانید تا مباد سردش شود. آیا نمی خواهید از چنین روحی برخوردار باشید؟

از آنجا که من به شما دستور دادم، شما از موقعیت های غیرقابل تحمل عبور کرده و بر آنها غلبه کرده اید. به عنوان مثال، برخی از شما زنان سفیدپوست با مردان سیاه پوست ازدواج خواهید کرد. در واقع، همه شما به هر طریقی کارهای باورنکردنی انجام می دهید. تمام هدف من این است که روح شما را گسترش دهم تا خدا بتواند وارد شود. اکنون روح شما بزرگتر شده است.

وقتی ملت شما را به خط مقدم می فرستد، از شما انتظار می‌رود که میهن پرست شوید. یک میهن پرست نه در مناطق غیر جنگی بلکه فقط در خط مقدم پا به عرصه وجود می‌گذارد. روح یک میهن پرست می تواند یک کشور را در برگیرد. روح یک قدیس می تواند تمام جهان را در بر بگیرد. ممکن است فکر کنید مردمی عادی هستید، اما من مصمم هستم که شما را بهتر از مقدسین و حتی بهتر از عیسی بسازم. برای انجام این کار باید خود را به حداکثر ممکن بگشائید، که حتی این هم کافی نیست.

به تمام سال هایی که برای تحصیل گذرانده اید فکر کنید و ببینید که در نهایت به کجا رسیده‌اید! الان در خیابان گل میفروشید و مردم در حین خرید گل از شما، سخت‌گیری میکنند. در اینجا شما فقط با مشکلات روبرو می‌شوید! آگاه هستم که چقدر سختی تحمل می‌کنید. چقدر شگفت انگیز است که یک فرد تحصیل کرده در هاروارد را متقاعد کنیم که گل بفروشد. یک گل کوچک یک فانوس دریایی است که به همه بشریت سیگنال می دهد.

اخیراً رورند پاک را به آمریکای جنوبی فرستادم. او وقتی برگشت و به من گزارش داد، من در باغ صبحگاه روی زمین نشسته بودم و تورها را تعمیر می کردم. رورند پاک گفت که این بینش عالی بود که ببینیم چگونه یک فرد می تواند بالاترین و پایین ترین حد در زندگی را پذیرا شود. چون روح بزرگی دارم، برایم فرقی نمی‌کند که چه بالا یا پایین، در کجا باشم.

من می توانم از جزئی ترین چیزها آگاه باشم، اما می توانم سختی های زیادی را تحمل کنم، تقریباً انگار اصلاً اعصاب ندارم. من می توانم به هر دو افراط کشیده شوم. هنوز نام یکی از کارآگاهان ژاپنی را به یاد دارم که سال ها پیش مرا شکنجه می‌کرد و من تقریباً آماده بودم تا تلافی کنم، حتی اگر این کار ممکن بود به قیمت جانم تمام شود. اما بعد به این فکر کردم که چگونه عیسی گفت که دشمنانمان را دوست داشته باشیم، بنابراین سعی کردم ببینم آیا می توانم بر آن موقعیت غلبه کنم یا خیر. بدون آگاهی از این اصل، هرگز نمی‌توانستم پیروز باشم.

من اغلب در مک دونالد ناهار و چوب شور نیویورکی خورده ام. هیچ‌کس فکر نمی‌کند که مون واقعاً در مک‌دونالد غذا می‌خورد. آنها فکر می کنند این فردی که آنجا نشسته شبیه رورند مون است. چقدر برای شما فوق العاده است که برای منافع عمومی کارهای پست انجام می دهید! به همین دلیل است که هرگز احساس شرمندگی نکرده‌ام — حتی زمانی که دستبند به دست در راه زندان بودم. می‌دانستم که با گذراندن آن دوره، بعداً می‌توانم روح بسیاری از مردم را شعله‌ور کنم و درس‌های تاریخی به آنها بیاموزم، پس چیز شرم ‌آوری وجود نداشت؟

هر کاری می کنم طبیعی به نظر می رسد. بعد از سرگرمی روز خدا دیدید که چطور روی سن رفته و رقصیدم. من قصد نداشتم برقصم،  اما فقط احساس رقصیدن داشتم.

من خیلی فرد خاصی هستم حتی با وجود اینکه ممکن است وقتی به اشتباهات خود اشاره می کنم احساس بدی داشته باشید، می خواهم حتی در کوچکترین چیزها استاندارد را بالا ببرم. با این حال، در ایست گاردن، من اغلب به چنین چیزهایی اشاره نمی کنم، حتی اگر کارکنان اشتباهاتی مانند شکستن وسایل در آشپزخانه مرتکب شوند. (آمریکایی‌ها فکر می‌کنند ظرف شکسته را می‌توان جایگزین کرد، اما این امر به این سادگی نیست؛ چنین حادثه‌ای باید به عنوان یک اشتباه شناخته شود.)

چیزهای بزرگ و زیبا مردم را جذب می کند. حتی آلمانی ها و بریتانیایی ها هم می خواهند از لوور در فرانسه دیدن کنند، زیرا این مکان بسیار بزرگ و زیبایی است. علاوه بر این، کسانی که واقعاً با من مخالف هستند، می خواهند مرا ببینند. اگر روح بزرگ و زیبا باشد، همه دوست دارند آن را ببینند، چه دشمن شما باشند و چه دوستان شما.

این را می گویم تا روح خود را وسعت دهید. شما باید کاری کنید که روحتان آنقدر بزرگ شود که بتواند بدن شما را احاطه کند و همه افراد روی زمین، از جمله دنیای ارواح را در بر بگیرد. چگونه یک فرد می تواند بهتر از آن باشد؟

مذهبی ها لطافت و فروتنی را فقط در قالب کلمه درک کرده اند، اما برای ما بسیار واقع بینانه است — یا ما می خواهیم آن را واقعی کنیم. به عنوان مثال، آیا ترجیح می‌دهید که شما را برای فاندریزینگ به آمریکا یا آفریقا بفرستم؟ کجا خیلی سخت‌تر است؟

دو شب پیش یک مسابقه بین المللی یوتی برگزار کردیم و یک تیم آفریقایی یکی از فینالیست ها بود. یکی از برادران سفیدپوست آنها را تشویق می کرد و به مدت پنج ساعت شعار “آفریقا، آفریقا” سر می داد. بعدها صدایش گرفت و دیگر نمی توانست حرف بزند، اما همچنان شعار می داد “آفریقا، آفریقا”. احساس کردم شاید او آفریقایی ها را بیشتر از من دوست دارد. اگر زمانی که دنیا روی آن قاره متمرکز است به آفریقا بروید، عشقی که ابراز می کنید چقدر واقعی تر خواهد بود! جایزه شما برای آن پیروزی شامل خدا، دنیای روح و تمام بشریت خواهد بود. همه چیز در پاداش گنجانده می شود.

فکر نکنید موضوع امروز را تصادفی انتخاب کردم. من احساس می کنم که سال 1981 بهترین سال ما خواهد بود و از آنجایی که این اولین یکشنبه سال است، می خواستم بهترین کلام را برای شما داشته باشم. با گفتن این جملات به شما احساس می کنم که همه شما می توانید سعی کنید تا آخر سال و برای همیشه زیبا باشید.

نتیجه‌گیری من این است که رنج، روح انسان را وسعت می‌بخشد و دوست داشتن دیگران، روح را با جواهرات تزئین می‌کند. اکنون دلیل عمیق این نکته را می‌دانید که چرا من هرگز شما را تنها نمی‌گذارم، بلکه همچنان شما را بیرون می‌رانم تا رنج بکشید و فداکاری کنید — هدف من بزرگ و زیبا کردن روح شماست. چه هدیه بهتری می توانم در این اولین یکشنبه سال به شما تقدیم کنم؟

پس بهترین چیز یک روح بزرگ و زیباست. برای داشتن چنین چیزی باید در نظر بگیرید که چه کاری باید انجام دهید. از این به بعد، اگر راحت نشسته اید و هیچ کاری انجام نمی دهید، باید متوجه شوید که روحتان در حال کوچک و تنگ شدن است. اگر از کسی متنفر هستید، به یاد داشته باشید که با این کار روح شما زشت می شود.

اگر می‌خواهید روحی وسیع‌ و وسیع‌تر داشته باشید، باید به استقبال آزار و اذیت و رنج بروید. من از آن سوی دنیا به آمریکا آمدم تا روحم را وسعت بخشم و در نتیجه احساس می کنم همه می خواهند بیایند تا در من استراحت کرده و زندگی کنند. برای اینکه روحم زیبا و همچنین بزرگ باشد، تصمیم گرفته ام که مردم این کشور را دوست داشته باشم. من افتخار خواهم کرد، نه به آنچه عمل کرده یا آنچه دست یافته‌ام، بلکه به این که چگونه روح خود را وسعت داده ام. من متوقف نشده و استراحت نمی کنم، چرا که هنوز راه طولانی برای رفتن دارم، زیرا افراد بیشتری برای راهیابی به قلب آنها و در آغوش گرفتن آنها وجود دارند. آیا در انجام این کار به من ملحق می‌شوید؟