تدریس 36: تشابه بین دو عصر مشیت بازسازی و عصر تمدید مشیت بازسازی
ما در حال مطالعۀ تاریخ هستیم و مسائلی را که در مسیر مشاهده میکنیم ممکن است که مبهم و غیرقابل لمس باشد، اما باید به خاطر داشته باشیم که ما دربارۀ مردم، یا مردان و زنانی صحبت میکنیم که مثل من و شما با این امید زندگی کردند که یک روز شاهد یک دنیای بهتر با زندگی بهتر بر روی زمین و در بهشت باشند، اما نمیدانستند که چنین چیزی کی و چگونه بواقعیت درخواهد آمد. این مردم، پدران و مادران ما هستند که در صدها نسل گذشته بر روی زمین زیستهاند و این اصل الهی نشان میدهد که چگونه زندگی هر فردی به نقشه و برنامۀ خدا برای بازسازی مرتبط بوده و اینکه چگونه روزی فرزندان خدا در غالب یک خانوادۀ عشق راستین با یکدیگر در بهشت خواهند زیست.
در گفتار مربوط به هویت زمانی در مشیت الهی، عصر مشیت بازسازی، اشاره به دوره زمانی از آدم تا عیسی است، و عصر تمدید مشیت بازسازی که در آن میبایست از طریق غرامت عصر قبلی را بازسازی کرد، اشاره به دوره زمانی از عیسی تا زمان ظهور دوم نجات دهنده است. براساس اصل بازسازی ما در هر عصر شاهد چرخههایی مشابه و موازی با عصر قبلی هستیم.
اولین مردم برگزیدۀ خدا، فرزندان ابراهیم بودند که پایۀ خانوادگی برای ظهور ناجی را برپا کرده بودند. اسرائیل مسئولیت مرکزی در مشیت الهی در عصر مشیت شده برای بازسازی را بعهده داشت. به همین خاطر تاریخ اسرائیل منابع لازم برای مطالعۀ مشیت بازسازی است. این عصر شامل 400 سال بردگی در مصر، 400 سال دورۀ قضات، 120 سال پادشاهی متحده، 400 سال تقسیم پادشاهی شمال و جنوب، 210 سال اسارت و بازگشت بنیاسرائیل، و 400 آمادگی برای ظهور ناجی بود.
اما بعد از انکار عیسی، به صلیب کشیده شدن او و شکلگیری زیر زمینی مسیحیت، عصر مشیت شده برای تمدید بازسازی شروع شد و در این دوره مسئولیت مرکزی بعهدۀ اسرائیل دوم یا مسیحیت بود. در نتیجه تاریخ مسیحیت در غرب دارای منابع لازم برای مطالعۀ تاریخ مشیت الهی در این عصر میباشد.
هدف این عصر، بازسازی عصر از دست رفته ماقبل از طریق شرطهای موازی غرامت میباشد. به همین خاطر میتوان دید که دارای تشابهات بسیار نزدیکی است. این عصر شامل 400 سال دورۀ رنج و عذاب تحت تسلط امپراطوری روم، 400 سال کلیساهای مسیحی تحت تسلط سیستم اسقف سالاری، 120 سال پادشاهی متحدۀ مسیحی، 400 سال تقسیم پادشاهی شرق و غرب، 210 سال اسارت و بازگشت پاپها و سرانجام 400 سال آمادگی برای ظهور دوبارۀ ناجی.
اکنون با دقت بیشتری این دورهها را بررسی میکنیم.
نخست، 400 سال دورۀ بردگی در مصر: برای جبران اشتباه ابراهیم در پیشکش قربانیهای سبمولیک، یعقوب به همراهی دوازده فرزند و هفتاد نفر از خویشاوندانش به مصر رفتند و بعد از مدتی تحت فرمان حاکمین این سرزمین به بردگی کشیده شدندکه به مدت 400 سال ادامه پیدا کرد. این دوره هویت زمانی فرضی در موازات با 1600 سال از آدم تا نوح بعنوان هویت زمانی سمبولیکی، قرار بود که از طریق شرطهای موازی غرامت، آن دوره را بازسازی کند.
دوم، 400 سال دورۀ قضات: بعد از خروج بنیاسرائیل از مصر، در سال 1446 قبل از میلاد، آنها وارد کنعان شده و بعد از اینکه یوشع مردم را در ورود به کنعان رهبری کرد، پانزده قاضی بر قبایل بنیاسرائیل حکومت کردند. قضات در طی این دوره دارای مسئولیتهای پیامبر، روحانی اعظم و پادشاه بودند. این دورۀ هویت زمانی فرضی در مقایسه با دورۀ 400 سال از نوح تا ابراهیم بعنوان هویت زمانی سمبولیکی بود و قرار بود آن دوره را از طریق شرط موازی غرامت بازسازی نماید.
سوم، 120 سال دوره پادشاهی متحده: (از 1050 تا 931 قبل از میلاد) این دوره برای بازسازی سه تلاش موسی برای تاسیس پایۀ ایمان در مسیر ورود به کنعان بود که هر کدام چهل سال طول کشیده بود. به این خاطر در دورۀ پادشاهی متحده شاه شائول، شاه داود و شاه سلیمان هر کدام 40 سال حکومت کردند. این دورۀ 120 سال دورۀ هویت زمانی فرضی در موازات 120 سال از زمانی که ابراهیم از حران خارج شد تا زمانیکه یعقوب حق نخست زادگی را در ازای یک کاسه آش از برادرش خرید و بعد با دریافت برکت از پدرش اسحق، بسوی حران گریخت. در این دوره قرار بود تا از طریق شرطهای موازی غرامت، دورۀ ماقبل خود را بازسازی کند.
چهارم، 400 سال دورۀ تقسیم پادشاهی شمال و جنوب اسرائیل: در طی این دوره پادشاهی شمال (اسرائیل) بواسطۀ بیبندوباری و فرو شدن در بت پرستی در سال 722 قبل از میلاد توسط آشوریان بطور کامل از بین رفت، پادشاهی جنوبی، یهودا هم در سال 586 قبل از میلاد توسط امپراطوری بابل مورد هجوم قرار گرفت و تمامی مردم توسط این امپراطوری به اسارت رفتند. این دوره مشابه دورۀ چهل سالهای است که در آن یعقوب حق نخست زادگی را از برادرش عیسو با پیشکش یک کاسه آش و نان دریافت کرد و بعد از آن با دریافت برکت از پدرش اسحق که باعث عصبانیت عیسو شده بود، با کمک مادرش به حران گریخت. در طی این 400 سال قرار بود که با شرطهای موازی غرامت، دورۀ ماقبل بازسازی شود.
پنجم، 210 سال اسارت و بازگشت یهودیان: بواسطۀ بیایمانی مردم پادشاهی جنوبی یهودا، 10000 نفر از مردم اسرائیل، توسط نبوکدنذر پادشاه بابل در سه نوبت (در سالهای605، 598 و 586 قبل از میلاد به اسارت رفتند. هفتاد سال بعد امپراطوری بابل توسط امپراطوری هخامنشیان به پادشاهی کوروش کبیر شکست خورد. کوروش طی یک فرمان همایونی دستور آزادی و بازگشت بنیاسرائیل به سرزمینهای خودشان را صادر کرد. بنیاسرائیل نیز در سه نوبت یعنی درسالهای 537، 458 و 445 قبل از میلاد به اورشلیم بازگشتند که جمعا 140 سال طول کشید. بعد از آن بود که ملاکی نبی در سال 433 به مردم گفت که خود را برای ظهور ناجی آماده کنند. این دوره هویت زمانی فرضی در موازات دوره 21 سال زندگی مشقت بار یعقوب در حران بود که قرار بود تا از طریق شرطهای موازی غرامت، دورۀ ماقبل را بازسازی کند.
ششم، 400 سال دورۀ آمادگی برای ظهور ناجی: مردم بدنبال بازگشت از اسارت، دومین معبد و دیوارهای شهر را بنا کرده و براساس پیشگوئی ملاکی نبی دورۀ آمادگی برای ظهور ناجی را در سطح ملی آغاز کردند. از آن زمان تا تولد عیسی، 400 سال دورۀ آمادگی برای ظهور ناجی بود و این دوره بعنوان هویت زمانی فرضی شبیه دورۀ زمانی از بازگشت یعقوب به زادگاهش تا زمانی که او و تمامی خانوادهاش براساس پایۀ یوسف به مصر میروند. بنابراین قرار بود تا از طریق شرطهای موازی غرامت دورۀ ماقبل در این 400 سال بازسازی شود.
اکنون اجازه دهید تا با بررسی دوره ماقبل عیسی با دوره بعد از عیسی تا عصر حاضر، چیزی را که تا به اینجا بررسی کردیم به عصر بعدی، یعنی به عصر مشیت شده برای تمدید بازسازی گره بزنیم. خواهیم دید که عصر مشیت شده برای تمدید بازسازی برای بازسازی عصر مشیت شده برای بازسازی از طریق شرطهای غرامت بود.
نخست، 400 سال دورۀ رنج و آزار در امپراطوری روم: بواسطۀ شکست مردم در پیروی از عیسی، مسیحیان اولیه در یک دورۀ رنج و عذابی مشابه با دورۀ بردگی بنیاسرائیل در مصر را تحمل کردند، که به مدت 400 سال تحت تسلط امپراطوری روم ادامه پیدا کرد. امپراطور کنستانتین در سال 313 میلادی، مسیحیت را بعنوان یک مذهب حقوقی پذیرفت. بعد از او امپراطور تئودوسیوس در سال492 میلادی مسیحیت را بعنوان مذهب رسمی امپراطوری روم اعلام کرد. این دوره هویت زمانی واقعی موازی بود با 400 سال دورۀ بردگی بنیاسرائیل در مصر و هدفش این بود که از طریق شرطهای موازی غرامت دورۀ ماقبل خود را بازسازی نماید.
دوم، 400 سال دورۀ کلیساهای مسیحی تحت سیستم اسقفسالاری: دورۀ اسقفها زمانی آغاز شد که مسیحیت بعنوان مذهب رسمی امپراطوری روم معرفی شد و تا زمان به تخت پادشاهی نشستن شارلمانی در سال 800 میلادی ادامه پیدا کرد. در طی این دوره اسقفها مثل قضات بر مردم حکومت می کردند. این دوره بعنوان هویت زمانی واقعی در موازات 400 سال دورۀ قضات بود و هدفش این بود که از طریق شرطهای موازی غرامت دورۀ ماقبل را بازسازی نماید.
سوم، 120 سال پادشاهی متحدۀ مسیحی شارلمانی: این دوره از زمان بر تخت پادشاهی نشستن امپراطور شارلمانی در سال 800 بعد از میلاد آغاز شد و سه نسل بعد در سال 919 میلادی زمانی که هنری اول بعنوان پادشاه آلمان انتخاب شد، به پایان رسید. این دوره بعنوان هویت زمانی واقعی در موازات 120 سال پادشاهی متحدۀ اسرائیل (شائول، داود و سلیمان) بود و هدفش این بود که از طریق شرطهای موازی غرامت دوره ماقبل را بازسازی نماید.
چهارم، 400 سال دورۀ تقسیم پادشاهای شرق و غرب: این دوره از زمان پایان امپراطوری شالمانی شروع شد و تا سال 1309 یا زمان انتقال مقر پاپ به آوینیون فرانسه ادامه پیدا کرد. امپراطوری روم نخست به سه قسمت فرانک شرقی، فرانک غربی و ایتالیا تقسیم شد اما بزودی ایتالیا تحت نظر فرانک شرقی قرار گرفت و با هم امپراطوری روم مقدس را بوجود آوردند. این هویت زمانی واقعی در موازات 400 سال دورۀ تقسیم پادشاهی شمال و جنوب بعد از سلیمان بود و هدفش این بود که از طریق شرطهای موازی غرامت دوره ما قبل خود را بازسازی کند.
پنجم، 210 سال دورۀ اسارت و بازگشت پاپها: در سال 1309پاپ کلمنت پنجم تحت فشار حاکمیت مجبور شد تا مقر پاپ را از روم به آوینیون منتقل کرده و در آنجا تحت حاکمیت فرانسه زندگی کند. بعدها مقر پاپ دوباره به روم بازگشت اما هرج و مرج همه جا را فراگرفته بود. این دوره 210 سال تا سال 1517 یعنی شروع دورۀ اصلاحات پروتستان ادامه داشت. این دوره بعنوان هویت زمانی واقعی در موازات دورۀ 210 اسارت و بازگشت بنیاسرائیل بود.
ششم، 400 دورۀ آمادگی برای ظهور دوباره ناجی: قرار بود تا این دوره، دورۀ 400 آمادگی بنیاسرائیل که بعد از پیشگوئی ملاکی نبی شروع شده و تا زمان تولد عیسی ادامه داشت را از طریق شرطهای موازی غرامت بازسازی کند. به این ترتیب 400 سال بعد از کنارهگیری مارتین لوتر از حوزه اقتدار و اصول عقاید کاتولیک، تا زمان تولد ناجی، درواقع دورۀ آمادگی برای ظهور دوبارۀ ناجی بر روی زمین است.
نهضت پروتستان لوتر با انکار سیستم استبدادی متمرکز بر پاپ، راه برای آزادی کلیساهای مسیحی را بوجود آورد. در آن زمان برای اولین بار انجیل به زبانهای انگلیسی، آلمانی و دیگر زبانهای رایج ترجمه شد و بهمگان این آزادی داده شد تا مطالعه مستقیم کتاب مقدس، آزادانه به زندگی باایمان خود سمت جهت بدهند. و این یک تغییر و یک تحول اتقلابی بود و به ایمان مردمی تولد داد که به فرد اجازه میدهد تا برای تشخیص ناجی آزادی داشته و مسئولیت تقبل نماید.
همینطوری که میبینیم اصل الهی کانوان خانواده، اصول آفرینش، سقوط بشر و توسعۀ عشق و ایمان بشری و همچنین اقتصاد و علم را با هم بعنوان ابزار ایدهآل عشق راستین و خانوادۀ راستین در هم ادغام میکند، تا همه چیز به زندگی و خانوادۀ ما وارد شوند. این به معنای آن است که خدا چگونه از طریق ما کار میکند تا با بواقعیت درآوردن این ایدهها، تمامی مردم را آزاد کرده و موطن خود را بر روی زمین برپا نماید.
اما چطور تمامی این چیزها به قرن بیست و یکم رسیدند. با توجه به وضعیت اسفبار جهان امروز ما، با انقلابات سیاسی و اجتماعی در هر گوشه و کناری، شیوع هر چه بیشتر تروریسم، ازدواج همجنسبازان، بحران زیست محیطی، بحران سلامتی و بهداشت، … و غیره در عمق تمامی این اوضاع و احوال، برنامۀ امروز خدا چیست؟
در این مورد در بخش بدی صحبت خواهیم کرد. برایتان توضیح خواهیم داد که چهار صد سال دورۀ آمادگی برای ظهور دوبارۀ ناجی به چه شکلی هدایت شد.