تدریس 33: مشیت الهی در دوره عیسی قسمت دوم
دومین مسیر بازسازی کنعان در سطح جهانی
در بخش گذشته آموختیم که در راه خواست خدا باید با غلبه بر تمامی خیانتها و ناامیدیها با استواری و بدون هیچ تغییری در فکر و قلب و احساساتمان در مسیر تحقق ایدهآل خدا بایستیم. پدر و مادر مون نیز بعنوان والدین راستین بشری با قرار گرفتن در یک چنین مسیری هرگز دیگران را در هیچ سطحی از زندگی مقصر ندانسته بلکه در انجام ماموریت مسیحایی خود پابرجا بوده، تمامی وجود و قلبشان را برای آزادسازی بشریت گذاشتند. و ما در این زمان میتوانیم با آگاهی از کلام و اعمال آنها، به قلب و اهداف آنها راه پیدا کنیم.
در این جلسه در ادامۀ گفتارمان به بخش بعدی زندگی عیسی نگاه میاندازیم. قرار بود تا یحیی تعمید دهنده با تاسیس پایه برای ظهور نجات دهنده، تمامی رهبران مذهبی را بسوی عیسی راهنمائی کند، در نتیجه خود او میبایست بعنوان اولین حواری به عیسی اعتماد کرده و در اتحاد با او وفاداریش را بتصویر بکشد. اما چون یحیی به عیسی اعتماد نکرد تمامی حواریونش و سرانجام تمامی مردم اسرائیل نتوانستند به عیسی اعتماد کنند.
یحیی بواسطۀ شکست در انجام خواست خدا، به بدترین وضع ممکن از مشیت بازسازی کنار گذاشته شد. به همین خاطر خود عیسی در دومین مسیر بازسازی کنعان در سطح جهانی، با یک عقب نشینی جای یحیی تعمید دهنده را گرفت تا بجای او تمامی پایههای از دست رفته را بازسازی نماید. به این خاطر شخص مرکزی در دومین مسیر بازسازی کنعان در سطح جهانی خود عیسی بود. برای این منظور، برای تاسیس شرط غرامت برای جدائی از شیطان، به بیابان رفت و چهل روز روزه گرفت.
اگر چه ماموریت اصلی عیسی نجات دهنده و والدین راستین بود، اما به خاطر اینکه در دور دوم به جای یحیی تعمید دهنده به تاسیس پایه ایمان و پایۀ واقعیت تمرکز کرد، به حواریونش گفت که به کسی نگویند که او ناجی است. عالمان مسیحی آن را راز ناجی نام نهادهاند.
بواسطۀ دوبار ضربه زدن موسی به صخره و همینطور به خاطر بیایمانی یحیی تعمید دهنده، عیسی مجبور شد تا برای چهل روز روزه به بیابان برود که در طی این دوره حتی با سه وسوسۀ شیطان روبرو شد. در این دوره شیطان از او خواست تا:
سنگ را به نان تبدیل کند
از بالای معبد خود را به پایین بیاندازد تا فرشتگان او را نجات بدهند.
با سجده کردن در برابر شیطان، خلافت بر تمامی دنیا را بدست آورد.
به خاطر داریم که هدف آفرینش خدا، تحقق سه برکت بود و شیطان بدنبال سقوط مانع تحقق سه برکت در زندگی انسانها شد. و چون عیسی آمده بود تا سه برکت را بواقعیت درآورد، شیطان او را سه بار وسوسه کرد تا راه او را در مسیر انجام این امر مسدود کند.
معنی سه این وسوسه چه بود؟
نخست، شیطان در طی چهل روز روزه مخصوصا به خاطر فشار گرسنگی به او گفت که چرا سنگها را به نان تبدیل نمیکنی تا خود را از گرسنگی نجات بدهی. اما عیسی ناجی بود، پایه برای انجام خواست خدا بود، و صخره بود. ولی همانطور که به خاطر دارید بواسطۀ بیایمانی بنیاسرائیل و دومین ضربۀ موسی، صخره که ریشۀ دو لوحۀ سنگی بود (و دو لوحه هم سمبول آدم و حوای راستین بودند) تحت تسلط شیطان قرار گرفت، به همین خاطر شیطان این فرصت را داشت تا عیسی را که در مقام صخرۀ راستین میآید مورد وسوسه قرار دهد. از طرف دیگر عیسی هم به بیابان رفت تا با چهل روز روزه صخره را بازسازی کند. و شیطان از چنین چیزی باخبر بود.
به همین دلیل شیطان به عیسی گفت: که دست از بازسازی صخره برداشته و با تبدیل آن به نان خود را از گرسنگی نجات دهد. تا شیطان همچنان بتواند صخره را در اختیار خود حفظ کند.
اما عیسی پاسخ داد انسان تنها با نان زنده نیست، بلکه با کلام خدا که از دهان او خارج میشود.
بدن جسمی انسان با دریافت غذا از طبیعت و بدن روحی انسان قرار است با پیوند خوردن به نجات دهنده یا آدم دوم که تجسم خدا است، کلام را دریافت کرده و تغذیه شود. به همین خاطر عیسی گفت که اگرچه ممکن است که بطور جسمی گرسنه باشد، اما بطور روحی با دریافت کلام خدا، تغذیه میشود و این غذای روحی یا نان روحی برای نجات روح تمامی بشریت است. عیسی با چنین طرز تلقی و چنین پاسخی متمرکز بر خدا، بر وسوسۀ اول شیطان غلبه کرده، و پایۀ ایمان برای بازسازی اولین برکت را بنا کرد.
در دومین آزمایش، شیطان عیسی را در بالای معبد قرار داد و به او گفت که پسر خدا هستی و اگر خودت را به پایین پرتاب کنی، فرشتهها تو را نجات خواهند داد. شیطان دست به چنین اقدامی زد، چون عیسی در مقام سرور و صاحب معبد آمده بود. و به پایین پرتاب کردن به معنای سقوط از مقام سروری و صاحب معبد و قرار گرفتن در مقام یک انسان سقوط کرده بود. و اگر عیسی چنین میکرد شیطان میتوانست مقام سروری و مالکیت معبد را به جای عیسی تصاحب کند. به همین خاطر عیسی به او گفت، سرور خودت را آزمایش نکن.
عیسی بعنوان تجسم اصیل خدا بر فرشتگان سروری و نظارت داشت و شیطان بعنوان یک فرشته سقوط کرده بطور طبیعی تحت نظارت عیسی بود. و از طرف دیگر عیسی با غلبه بر اولین وسوسه، درواقع با تاسیس پایۀ ایمان برای بازسازی اولین برکت در مقام سرور معبد قرار گرفته بود و در نتیجه شیطان نمیتوانست او را مورد آزمایش قرار بدهد به همین خاطر به او گفت که مرا ترک کن.
عیسی با چنین پاسخی به شیطان بر دومین وسوسه نیز غلبه کرد. از آنجائیکه فرزندان اسرائیل برای دعا و نیایش به معبد میآمدند، که خانۀ کلام مذکرانه و مؤنثانۀ خدا بود، عیسی مقام داماد را در معبد بازسازی کرد تا بتواند عروسش را دریافت نماید و از این طریق به فرزند تولد بدهد. با تاسیس مقام والدین راستین که در زمان سقوط آدم از دست رفته بود، دومین برکت یعنی تکثیر فرزندان خوبی بازسازی شد.
در سومین وسوسه، شیطان عیسی را بر قلۀ کوهی بلند قرار داد و تمامی جهان و مخلوقات را به او نشان داد و به او گفت که اگر در برابر من سجده کرده و مرا نیایش کنی، تمامی اینها را بتو خواهم داد. و معنای این وسوسه این بود که عیسی، آدم دوم، خود را تسلیم شیطان کرده و مقام آدم راستین را از دست بدهد. عیسی در پاسخ به او گفت، تنها سرور خود خدا را نیایش کن و تنها به او خدمت کن!
فرشتگان در مقام خدمتکار بگونهای آفریده شدند که نه تنها خدا را نیایش کنند و در خدمت به او باشند، بلکه در برابر فرزند راستین خدا نیز چنین کنند. و عیسی بعنوان یگانه پسر خدا، و تجسم او در چنین جایگاهی قرار داشت. شیطان بعنوان یک فرشتۀ سقوط کرده میبایست چنین میکرد. به همین خاطر عیسی براساس اصل چنین پاسخی به او داد.
بعلاوه چون عیسی در دو وسوسۀ قبلی پیروز شده و در نتیجه پایۀ ایمان برای بازسازی برکت اول و دوم را بنا کرده بود، بر این اساس او بطور طبیعی سرور عشق بر تمامی جهان مخلوقات بود، که این همان برکت سوم میباشد. به همین خاطر با قدرت به او گفت که بسوی خدا بازگشته و به او خدمت کند چون خودش در مقام سروری عشق بر تمامی جهان هستی و در پایۀ پیروزی قرار گرفته بود. با پیروزی بر سومین وسوسه، عیسی از شیطان جدا شده و پایۀ ایمان برای بازسازی تسلط راستین بر تمامی جهان مخلوقات و یا برکت سوم را نیز بازسازی نمود.
در طی این چهل روز روزه و پیروزی بر سه وسوسه، عیسی در مسیر پرداخت غرامت بخاطر شکست تمامی رهبران قبل از خودش در تاسیس پایۀ چهل روز جدایی از شیطان، توانست شرطهای لازم برای بازسازی چهار پایۀ اساسی و تحقق سه برکت را برپا کند. بدینوسیله موفق شد تا بجای یحیی تعمید دهنده با برپا کردن پایه برای جدائی از شیطان، مقام هابیل را که شخص مرکزی برای تاسیس پایۀ واقعیت است، بازسازی کند.
اکنون مردم برگزیده اسرائیل در اطراف او میبایست با او یکی شده و به این ترتیب پایه برای ظهور نجات دهنده برپا میشد. که در این صوت عیسی میتوانست از مقام یحیی تعمید دهنده به مقام والدین راستین یا نجات دهنده صعود نموده و تمامی بشریت را از شیطان جدا ساخته، گناه اصیل را از بین برده، انسانها را به جایگاه ایدهآل اصیل آفرینش بازگردانده و پادشاهی بهشتی بر روی زمین را بنا کند. بر این اساس عیسی به جلیلیه رفت تا یک شروع تازه داشته باشد.
در آنجا نیز او به مردم میگفت که توبه کنید که پادشاهی خدا در راه است و این درست چیزی بود که یحیی تعمید دهنده همیشه عنوان میکرد. و این نشان از چگونگی جایگاه عیسی در آن زمان بود.
عیسی به اطراف میرفت برای مردم موعظه میکرد و بیماری آنها را شفا داده و قلبشان را باز میکرد و به ترتیب در تلاش بود مردم اسرائیل را به مردم پادشاهی بهشتی تبدیل نماید. اما تمامی مردم، مخصوصا روحانیت یهود در اطراف عیسی به این فکر میکردند که او تنها با قدرت گرفتن از جانب بعل زبوب، شاهزادۀ دیوها چنین میکند و در نتیجه به او اعتماد نکردند.
در نتیجه به زادگاهش رفت تا کلام خدا را با مردم این شهر و بعبارت دیگر با بستگان و آشنایان خود در میان بگذارد، اما در آنجا نیز حتی یک نفر به سخنانش دل نداد. مردم بطور عمومی میگفتند که آیا این مرد، همان پسر نجار معروف نیست؟ آیا برادر و خواهرهای او را نمیشناسیم؟ این مرد این حرفها از کجا آورده است؟ و خلاصه با سخنانی اینچنین به او بیتوجهی نشان دادند و به همین خاطرعیسی مجبور شد تا با قلبی اندوهبار آنجا را نیز ترک گوید.
او سرانجام به میخانهها و محلههای سطح پایین رفت و در چنین مکانهایی تعدادی از مردمی سست بنیه را بعنوان حواری خود پیدا کرد. اما متاسفانه آنها نتوانستند پایهای محکم و تکیه گاهی قابل اعتماد برای عیسی در مسیر بازسازی کنعان باشند. در نتیجه به خاطر بیایمانی روحانیت و افراد سرشناس و بزرگان قوم یهود، همینطور اعضای خانواده و حواریونش، که سرانجام یکی از آنها بنام یهودا اسخریوطی به او خیانت کرد، عیسی بدست رومیان سپرده شد و کمی بعد به صلیب کشیده شد.
به این ترتیب، دومین مسیر برای بازسازی کنعان در سطح جهانی نیز با شکست روبرو شد و خدا مجبور شد تا کار و تلاش بازسازی را به مرحلۀ سوم موکول کند، که این دوره بعد از رستاخیز عیسی انجام گرفت.
همانطور که دیدید، چطور در دورۀ پیچیدۀ عیسی، مردم او را نپذیرفتند، و او مجبورشد تا برای پرداخت غرامت، در راه رنج و عذاب قرار گیرد. مخصوصا در این دوره روحانیت و افراد سرشناس قوم نقشی کلیدی داشتند که متاسفانه بواسطۀ وابستگیهایشان به دنیای مادی قادر نبودند برای درک و فهم پسر خدا و پیوند به او همه چیز را فدا کنند. اما چه کسی میتواند آنها را مقصر بداند؟ ما همه صاحب خانواده بوده و با مشغلت در کار و کاسبی خودمان، خواهان یک زندگی راحت و بیدغدغه هستیم. اما ناجی یک نوع آشوبگر و مسئله آفرین بود، که چیزهای متفاوتی برای گفتن داشت و حتی آنها را فرزندان شیطان نامید. مخصوصا وقتیکه او گفت دوباره برمیگردد، ما را بطور جدی به فکر وامیدارد.
قسمت سوم از مشیت الهی در زندگی عیسی را در بخش بعدی ادامه خواهیم داد.