ایمان داشتن و عملی کردن باورهایمان به عنوان انسان راستین در راستای نیل به کمال

 

کلام والدین راستین

امید همواره حافظ ایمان است. ایمان چه میطلبد؟ اگر فردی برخوردار از ایمان کاملی است، ایمان میطلبد که او با تلاشهائی واقعی خود را با آن هماهنگ کند. ایمان به معنای جانبداری و باور داشتن فردی است که خود را با ایده‌آل آفرینش هماهنگ کرده است، کسی که براساس قوانین اساسی بهشتی است، کسی که سقوط نکرده بلکه به کمال رسیده و براساس آن عمل میکند. فرد پیروز در چنین ایمانی، امیدش را به واقعیت درخواهد آورد. عشق خدا بطور طبیعی بسوی فردی جاری میشود که به پیروزی در ایمان و امید نائل آمده است. (چان سانگ گیانگ 8.1.4:2)

خدا تا به امروز مشغول به کار بوده است تا آنچه را که از دست داده، دوباره بیابد. البته این مسئله به این خاطر نیست که او توانائی برقراری تسلط بر بشریت را ندارد. بطور مشابه خدا همواره در حال جنگ و رودرروئی با شیطان و اتهامات او بوده است نه به خاطر اینکه قدرتی ندارد. خدا در این راه مبارزه میکند تا اصل را برپا کند. او در این تقلا و درگیری بزرگ درواقع به شیطان اجازه عمل میدهد، آنگاه او کارهای بزرگ روحی براساس تنظیم مجدد آنچه را که شیطان انجام داده، به انجام میرساند. شیطان نمیتواند خدا را به خاطر از نو تنظیم و مرتب کردن چیزهائی را که او نخست تحت تسلط خود قرار داده بود متهم کند. به این ترتیب، عاقلترین فرد کسی است که بتواند کاری کند تا حتی شیطان پیغام خدا را به اجرا بگذارد. چنین فردی پیروز نهائی است. (چان سانگ گیانگ 8.1.4:9)

نقطه آغاز والدین راستین چه بوده است؟ عشق راستین نقطه آغاز والدین راستین بود. در پایان، عشق مسئله مهم و خطیر میشود. هر قبیله، جامعه، کشور و یا دنیا که براساس عشق راستین پیشرفت میکنند، بطور اتوماتیک متحد میشوند. تاریخ میبایست مسیر واحد عشق راستین را پیش میگرفت، اما برعکس، دوره‌های زیگ زاگ و بی‌نظم را پیش گرفت. والدین راستین صدا زده شده‌اند تا در سطوح فردی، خانوادگی، قبیله‌ای و ملی این وضعیت را بطور کامل تغییر بدهند. (چان سانگ گیانگ 8.1.4:20)

 

تبادل نظر

زندگی با ایمان دلالت بر ملازمت بر والدین بهشتی و والدین راستین و به مرحله اجرا درآوردن کلام زندگی بخش آنها است. راهی است که در آن فرد با شکفتن کلام در زندگیش، به کمال شخصیت دست پیدا میکند. لازم است تا ما بر این اساس، ایده‌آل آفرینش خدا را به انجام برسانیم. معنایش این است که بجای سقوط، در مسیر مخالف سقوط، یک زندگی براساس چنین اصلی را پیش گرفته و به کمال فردی دست پیدا کنیم. بنابراین، والدین بهشتی به سراغ کسانی میرود که چنین نقطه مرکزی دست نخورده‌ای را در درون خود حفظ کرده‌اند. زندگی محوری و همراه با اجرای کلام دو روی سکه هستند که بایستی بطور هم زمان به انجام برسند. دیگر عقاید مذهبی نه بر اجرا درآوردن کلام، بلکه بیشتر از داشتن ایمان سخن میگویند. اما کانون خانواده بر ملازمت کردن و به مرحله اجرا درآوردن کلام تاکید دارد. بر این اساس، لازم است تا ما به ورای برخورداری از ایمان قوی که در کتابهای مقدس از آن سخن به میان آمده رفته و به والدین بهشتی به عنوان نقطه مرکزی خود ملازمت کرده و از راه ایمان مورد نظر او پیروی کرده و آن را در زندگی خود به اجرا درآوریم. در داستانی در کتاب مقدس از همسر لوط سخن به میان آماده است که مشهور است به کسی که به اخطار فرشته اعتنا نکرد وقتیکه به او و همسرش لوط در زمان فرار از خرابی دو شهر سدوم و گومورا گفته بود به پشت سر خود نگاه نکنید. همسر لوط در حین فرار به پشت سر خود نگاه کرد و به یک ستون نمک مبدل شد.

سدوم و گومورا شهرهای فاسد و سقوط کرده‌ای بودند که مورد غضب قرار گرفتند. در داستان کتاب مقدس اینطور آمده که خدا تصمیم گرفت تا این دو شهر فرو شده در سقوط و فساد را نابود کند، اما ابراهیم از خدا خواست تا اجازه بدهد تا آن دو شهر نابود نشوند، اگر او بتواند پنجاه فرد با ایمان در آن شهر پیدا کند. سرانجام او حتی نتوانست یک نفر با ایمان در این دو شهر پیدا کند که به همین دلیل هر دو شهر بطور کامل نابود شدند.

فرشتگان پیشاپیش برای نجات برادرزاده ابراهیم، یعنی لوط و خانواده‌اش به این دو شهر رفتند و از آنها خواستند تا هر چه زودتر شهر را ترک گفته و در مسیر راه هرگز به پشت سر خود نگاه هم نکنند. اما همسر لوط به خاطر دلبستگی‌اش به زندگی در این شهر و مردم این شهر، در مسیر راه با این احساس که آن شهر و زندگیش را از دست میدهد، به پشت سر خود نگاه کرد که این باعث نابودی خود او شد. این دو شهر در آتش و گوگرد نابود شدند.

در داستان اینطور آمده که همسر لوط از اخطار فرشته‌ها تبعیت نکرد. اخطار فرشته‌ها در حتی نگاه نکردن به پشت سر به معنای غبطه نخوردن از زندگی که در آنجا داشته‌اند، یا نداشتن احساس وابستگی به ثروت و مال و منالی بود که در شهر رها کرده بودند. آنها چیزهائی بود که بعدها در هماهنگی و اتحادشان با خدا میتوانستند دوباره بدست آورند. همسر لوط به این خاطر جانش را از دست داد چون قادر نبود تا وابستگی‌اش را به دارائی‌هایش در دنیای سقوط کرده را قطع کند و در نتیجه به اخطار فرشته‌ها اعتنا نکرد. در نتیجه در راه زندگی با ایمان، ما نخست باید خود را از شیطان و تمامی تاثیرات و ارثیه‌های او جدا کرده و به والدین بهشتی ملازمت کنیم.

گام بعدی در زندگی با ایمان ما، در مسیر ملازمت به خدا در نقطه مرکزی زندگیمان، به اجرا در آوردن کلام خدا است که این به معنای خلاص شدن از طبیعتهای سقوط کرده است. تمامی ما دارای طبیعت‌های سقوط کرده بجا مانده از شیطان هستیم. به این خاطر موجوداتی متناقض آلوده شده به آثار سقوط، همراه با درگیری و کشمکش درونی شدید هستیم، و خودمحوری به عنوان ارثیه اصلی ما از سقوط، در خانواده‌ها و جوامع ما بشدت حکم فرما است. به همین خاطر لازم است تا خود را به هر قیمتی شده از شر این ارثیه‌های سقوط خلاص کنیم. ما بایستی به اشکهای آدم و حوا اولین اجداد بشری بیاندیشیم که در همان آغاز تاریخ بواسطه نافرمانی، سقوط و خروج از باغ عدن ریخته شد. ما بایستی به قلب مملو از اندوه والدین بهشتی بیاندیشیم که چطور به آدم و حوای فرو شده در بدبختی و غم و اندوه نگاه میکرد، وقتیکه آنها نمیتوانستند با او باشند و او نمیتوانست آنها را در آغوش خود بگیرد. لازم است تا ما به هر قیمیتی که شده این موضوع را حل و فصل کرده، خودمان را از شر طبیعتهای سقوط کرده خانه کرده در وجود و زندگیمان رها کنیم. طبیعتهای سقوط کرده بجا مانده از شیطان و سقوط آدم و حوا دارای پنج جنبه هستند: مقایسه کردن، غرور، حسادت، بیعقلی و دروغ گفتن است. ما بایستی این طبیعتهای سقوط کرده را برای همیشه از خود بیرون برانیم. برای انجام واقع‌بینانه این امر ما بایستی با کلام والدین راستین آشنا شده، به آن ایمان آورده و آن را در زندگی روزانه خود به مرحله اجرا درآوریم.

وقتیکه متوجه میشویم که طبیعتهای سقوط کرده بمرور ما و زندگی ما را ترک گفته‌اند، به این کشف دست پیدا میکنیم که والدین بهشتی در ما و زندگی ما وارد شده، و کم کم همه چیز را تحت کنترل خود قرار میدهد. ما به این فهم و درک میرسیم که والدین بهشتی بر ما مسلط شده است و به عبارت دیگر ما در حوزه تسلط مستقیم او قرار گرفته‌ایم. ما بدنبال طی طریق از دوره خلاص شدن از طبیعتهای سقوط کرده، وارد مرحله دستیابی به کمال از طریق عشق راستین میشویم. سرانجام ما میتوانیم به عنوان فرزندان راستین خدا در پیشگاه او بایستیم. برای انجام چنین چیزی ما بایستی با قرار گرفتن در راه عشق راستین، به کمال نائل شویم. برای نیل به کمال از طریق عشق، ما بایستی نخست استاندارد دوست داشتن همسر خود را کشف کرده و آن را بدرستی برپا کنیم. ما بایستی در مسیری گام برداریم که در آن نیاز کسانی که با آنها در جایگاه مفعولهایمان روبرو میشویم، را با عشق والدین بهشتی و والدین راستین برآورده کرده و به آنها در نیل به رشد و دستیابی به کمال کمک کنیم. ما بایستی از جانب آنها برسمیت شناخته شویم بگونه‌ای که آنها بگویند که تو تجسم کامل خدا هستی!

هدف والدین بهشتی در آفرینش انسان این بود که آنها با اجرای کلام او از طریق عشق راستین به کمال فردی برسند. بعلاوه، آنها میبایست زن و شوهر راستینی بشوند که از طریق عشق راستین با والدین بهشتی یگانه شده‌اند. در این مسیر امید خدا از طریق آنها بواقعیت درمیآمد. نیل به کمال زناشوئی، اشاره به کمال عشق مطلق والدین بهشتی است.

 

نکاتی برای تعمق

  1. سقوط بشر اشاره به از بین رفتن رابطه بین خدا و بشریت است. در نتیجه ایمان به معنای برقراری آن ارتباط از دست رفته است. براین اساس اولین نکته در زندگی با ایمان داشتن طرز تلقی زندگی متمرکز بر خدا برای ایجاد ارتباط بین خدا و انسان است. ما در زندگی روزانه برای ایجاد ارتباط راستین با خدا و سرانجام تجسم خدا شدن، چه کاری باید انجام بدهیم؟
  2. وقتیکه یک نقطه مرکزی در زندگی خود را میپذیریم، باید آرزو، یا برنامه زندگی آن نقطه مرکزی را پذیرفته و به مرحله اجرا درآوریم. به نظر شما، یک زندگی متمرکز بر والدین راستین و به مرحله اجرا درآوردن تعالیم آنها به چه معنا است؟