چه خواهد شد وقتیکه ما ماموریت ناجی قبیلهای خودمان را به انجام برسانیم؟
فضیلت الهی را دریافت میکنید که خلاقیت و آفرینندگی از طریق آن تجلی می یابد
در رابطه بین یک قبیله و ناجی قبیلهای آن که دوران همچرچ، ناجی قبیلهای، نهضت خانواده “هون دوک هه“ و ناجی قبیلهای بهشتی را سپری کرده است و قدم به قدم به نتایجی قادر به تحقق کامل برکت 430 زوج است، چه تغییراتی شکل خواهد گرفت؟ چه تغییراتی در یک قبیله تازه سازماندهی شده رخ خواهد داد، وقتی والدین بهشتی در آن ساکن شده و با عشق بر آن حکومت کند؟ خانواده های متعلق به آن قبیله از چه نوع آگاهی برخوردار خواهند بود؟ اجازه دهید روند دریافت فضیلت والدین بهشتی را به ترتیب احساس مالکیت، احساس مسئولیت و ایجاد فرهنگ جدید با محوریت تستیمونی خانواده های برکت گرفته که مأموریت ناجی قبیله ای بهشتی را با موفقیت به پایان رسانده اند، توضیح دهیم.
1. حس مالکیت راستین شما نسبت به قبیلهتان تقویت می شود
1) شادی حاصل از رشد وجود روحی
«وقتی ویتنسینگ را آغاز کردم، زیاد به تشکیل قبیله فکر نکردم. من ویتنسینگ را شروع کردم تا به والدین راستین شادی بدهم. من هم فکر می کردم که ویتنس کردن وظیفه خانوادههای برکت گرفته است. در این مسیر، خدا مرا به درجه ای رساند که اگر برای ویتنس کردن بیرون نمیرفتم از نظر جسمی بیمار می شدم. اما هر چه بیشتر ویتنس میکردم، جالب تر می شد، به همین خاطر، به انجام آن ادامه دادم. خدا مرا راهنمایی کرد تا فقط دانشجویان مجرد و جوان 22 ساله را ویتنس کنم. برای این بیش از 1000 نفر را برای ویتنس کردن ملاقات کردم و تنها حدود یک دهم آنها، یعنی حدود 120 نفر، سرانجام به عنوان نامزدهای مجرد، برکت ازدواج دریافت کردند.
زمانی که در حال اتمام مأموریت آموزش و برکت 430 زوج بودم، نسل دوم، فرزندان برکت گرفته فرزندان روحی من، در حال دریافت برکت بودند و نسل سوم در حال تولد بود. من فرزندان روحی خود را که به عنوان نامزدهای مجرد برکت دریافت کردند و همچنین فرزندان آنها، نسل دوم را از بدو تولد راهنمایی و تربیت کردم و اکنون تعداد بسیار زیادی نوه روحی دارم. این یک حس قوی مالکیت را در من بیدار کرد، من دیگر فقط والدین روحی نبودم، بلکه یک ناجی قبیلهای بهشتی بودم، و به همین دلیل لازم بود تا قبیله خود را برای همیشه هدایت کرده و مورد محافظت قرار بدهم.
حتی از قبل از اینکه مأموریت ناجی قبیلهای بهشتی را به پایان برسانم، فرزندان روحی خود را با عشق والدینی پرورش داده و با خود فکر می کردم: فرزندان روحی، فرزندان من هستند، بازماندگان من هستند. آنها نیز تکثیر مییابند. و بنابراین من فرزندان روحی خود را بر اساس همان معیار و استاندارد فرزندان جسمی خودم بزرگ کردم. همانطور که با عشق والدینی به پرورش آنها ادامه دادم، والدین بهشتی آنها را راهنمایی کرد تا به طور طبیعی در یک قبیله گسترش یابند. اکنون اعتقاد قوی دارم که من در جایگاه ناجی قبیلهای بهشتی باید این قبیله که اجازه تشکیل آن را از والدین راستین دریافت کردهام، حفظ کرده، هدایت نموده و توسعه دهم.
من فکر می کنم که پایه ناجی قبیلهای بهشتی پایه قبیله ای است که والدین بهشتی که ما را به آن زندگی وا می دارد که در آن ویتنس کردن کار اصلی ما بوده و زندگیمان فقط یک شغل فرعی است، می تواند بیاید و در هر جا و زمانی در آن ساکن شود. این پایه قبیله ای پایه ناجی قبیله بهشتی نیست، بلکه بیشتر از آن پایه والدین بهشتی و والدین راستین است. هنگامی که مأموریت ناجی قبیله ای بهشتی را انجام دادم، احساس میکردم که این حس مالکیت چنان با قوت در درونم شدت گرفت تا این پایه الهی را به جامعه ای امن تر، سالم تر و مستحکم تر تبدیل کنم که اعضای آن می توانند به طرز چشمگیری افزایش یافته، از آن محافظت کرده و آن را توسعه دهند. من به طور طبیعی این حس مالکیت را داشتم، که باعث شد بخواهم قبیلهام را برای استحکام بیشتر پرورش دهم بگونهای که والدین بهشتی بتوانند از پایه قبیله ای ما در پیشبرد مشیت الهی در سطوح بالاتر استفاده کنند. این حس مالکیت بر دارایی نبود. وقتی میگویم «حس مالکیت»، در واقع منظورم مأموریتی اعطا شده از جانب والدین بهشتی است که فرد بطور طبیعی بهعنوان والدین راستین، معلم راستین و مالک راستین یک قبیله باید انجام دهد.
2) تلاشهای روحی اتوماتیک و تکثیر فرزندان روحی
«در اصل الهی، انرژی روحی که والدین بهشتی به انسان می دهد، عنصر زندگی نامیده می شود. عنصر زندگی، از طریق وجود روحی عنصر روحی زنده را به بدن جسمی هدایت میکند. هنگامی که یک ناجی قبیلهای بهشتی در ویتنس کردن با عشق راستین یک شخص جدید را در آغوش گرفته و به او خدمت میکند، عنصر حیات تولید نموده و آن را به وجود روحی عرضه می کند. سپس عنصر روحی زنده و عنصر حیات درگیر عمل داد و دریافت می شوند. و در نتیجه وجود روحی رشد می کند. هر چه وجود روحی بیشتر رشد کند، انسان احساس شادی بیشتری می کند. هر چه بیشتر عشق راستین را تمرین کنیم، عنصر حیات بیشتری تولید می کنیم و به وجود روحیام عرضه می کنیم، و سپس بدن جسمیام عنصر روحی زنده بیشتری از وجود روحی دریافت می کند و اینگونه احساس شادی ما بسیار بیشتر و بیشتر و عمیقتر می شود. من نیز احساس میکردم که هر چه با غیرت بیشتری ویتنس کنم یعنی همراه با عشق راستین فعالیت داشته باشم، بیشتر احساس شادی میکنم، و چون از ویتنس کردن لذت میبردم، افراد بیشتری را ویتنس کرده و در نتیجه عشق بیشتری را جاری کردم. همانطور که از طریق ویتنس کردن به تمرین عشق راستین ادامه دادم، میتوانستم ببینم که وجود روحی من نیز به تدریج در حال رشد است.
من فکر می کنم که این امر شبیه به زمان زایمان یک مادر است وقتیکه به فرزندش تولد میدهد. یک مادر هر بار که زایمان میکند، رنج زیادی را تحمل میکند. با این حال، او کمی پس از زایمان، با فراموش کردن درد زایمان به فکر نوزادی است که پا به عرصه وجود گذاشته است. کنجکاوی در مورد اینکه فرزند بعدی چگونه خواهد بود و انتظارات از او باعث می شود درد زایمان را فراموش کرده و بخواهید فرزند دیگری داشته باشید. من فکر میکنم تمایل مادر برای داشتن یک بچه دیگر در ویتنس کردن نیز قابل استفاده است. وقتی شخصی را ویتنس میکنم، حدود شش ماه با آن شخص ملاقات داشته و بطور مداوم او را با عشق راستین در آغوش گرفته و به او خدمت میکنم. با این حال، پس از حدود شش ماه، شما ممکن است از دادن همان میزان عشق که در ابتدا به آن فرد داشتید، خسته شوید.
طبیعتاً این امر باعث می شود که من بخواهم بیرون رفته و شخص دیگری را پیدا کنم. این باعث می شود که بخواهم شخص دیگری با خصوصیات متفاوت پیدا کنم و او را به والدین بهشتی تقدیم کنم. من معتقدم این قلب نیز از والدین بهشتی می آید. همانطور که من همچنان به صدای این قلب گوش می دادم و بر اساس آن عمل می کردم، تعداد فرزندان روحیام همچنان افزایش یافت. در واقع، آنها به طور خودکار تکثیر شدند. من می دانم که خدا با دادن قلبی مایل به ویتنس کردن، ما را وامیدارد که هر چه بیشتر ویتنس کنیم. وقتی زمان مناسب فرا می رسید، خدا همچنین به من الهام میداد که کجا میتوانم افراد جدیدی را ملاقات و ویتنس کنم. تنها کاری که باید انجام می دادم این بود که از آن الهامات پیروی کرده و بر اساس آنها عمل کنم.
از خودم پرسیدم که به عنوان یک ناجی قبیلهای بهشتی چه کاری باید انجام دهم. پاسخ این است که راه هایی را بیابم که از طریق آنها بتوانم پدیده های ارسال شده از والدین بهشتی را زیباتر کنم. ویتنس کردن نیز یک کار هنری است. همیشه با خودم فکر می کردم که نباید در مرحله ویتنس کردن توقف کنم، بلکه باید برای خدا دنیای زیبایی از عشق بوجود آورم که همه بتوانند با آن همراهی کنند. فکر میکنم این هم قلبی است که والدین بهشتی به ما داده است.
2. احساس مسئولیت راستین شما در قبال قبیلهتان قوی تر می شود
1) سپر محافظ حوزه قبیله ای برای فرزندان خدا
«خانوادههای برکت گرفته خانوادههای بهشتی هستند. فرزندان برکت گرفته فرزندان خدا هستند. خانوادههای برکت گرفته نه تحت سلطه شیطان بلکه تحت تسلط والدین بهشتی هستند. به طور خلاصه، آنها در قلمرو سلطه والدین راستین هستند. چگونه خانوادههای والدین بهشتی میتوانند در محیط سقوط کرده دنیای امروز بدون هر گونه آلودگی پرورش یابند؟ چگونه می توان از فرزندان خدا مطابق انتظارات او محافظت کرد؟
من به عنوان یک ناجی قبیلهای بهشتی، احساس مسئولیت قوی داشتم که قبیله من باید مسئولیت، محافظت و پرورش خانواده ها و فرزندان والدین بهشتی را بپذیرد، زیرا من نماینده ای هستم که نقش والدین راستین قبیله به من سپرده شده است. در حال حاضر، محیط شیطانی بر جهان حاکم است و ما هرگز نباید اجازه دهیم که شیطان خانوادههای برکت گرفته و فرزندان برکت گرفته را که والدین بهشتی به ما سپرده اند، گرفته و تصاحب کند. خدا چقدر خوشحال می شود، اگر ما بتوانیم در کنار او ایستاده و با تقبل مسئولیت از آنها محافظت کنیم؟
هنگامی که شما یک فرد سقوط کرده را ویتنس کرده و مسئولیت او را بر عهده می گیرید و به خاطر او از طریق عشق راستین زندگی می کنید، شیطان به طور طبیعی کنار زده شده و شما می توانید آن شخص را به سوی خدا هدایت کنید. پس از انجام مأموریت ناجی قبیلهای بهشتی، بر هدایت اعضای نسل دوم به برکت تمرکز می کنم. به همین دلیل است که احساس میکنم احساس مسئولیت من بسیار قویتر شده است، زیرا باید در آموزش نسل دوم قبیلهام که باید بزرگ شده و رهبران آینده شوند، کارهای خوبی ارائه دهم.
این احساس مسئولیت ناشی از احساس مسئولیت والدین راستین قبیله بودن است که باید به سرمایه گذاری عشق راستین روی آن ادامه دهند، و نه از احساس مالکیت که باعث می شود فکر کنم مالک قبیله هستم. سرمایه گذاری می کنم و بعد فراموش می کنم و چون از عشقی که سرمایه گذاری کرده ام خاطره ای ندارم، دوباره سرمایه گذاری می کنم. من واقعا احساس مسئولیت قوی نسبت به قبیله ام دارم. من همچنین احساس قوی رهبری با محوریت عشق راستین دارم. من تا آخر مسئولیت اعضای قبیله خود را بر عهده خواهم گرفت و آنها را به عنوان فرزندانی بدون هر گونه آلودگی، پاک و معصوم بزرگ خواهم کرد، کسانیکه میتوانم از طریق مراسم برکت سانگهوا به والدین بهشتی تقدیم کنم.
والدین راستین گفتند: “کسی که بیشتر به خاطر دیگری زندگی می کند طرف فاعلی است” و ما باید به خاطر دیگران زندگی کنیم و آنها را دوست داشته باشیم. من فقط براساس سخنان والدین راستین عمل می کنم. همانطور که به تمرین و اجرای سخنان والدین راستین ادامه می دهم، مواقعی وجود دارد که آنقدر خوشحالم که قلبم از اشک لبریز می شود. هرگاه به فرزندان روحی خود که به زیبایی بزرگ می شوند نگاه می کنم، با خود فکر می کنم که آنها بسیار تحسین برانگیز و شگفت انگیز هستند. پس از ویتنس کردن فرزندان روحی خود، آنها را تنها و یتیم باقی نمیگذارم تا توسط دیگران بزرگ شوند، بلکه شخصاً به عنوان والدین روحی آنها را بزرگ کردم و وقتی می بینم که آنها به خوبی بزرگ شده، برکت گرفته و با خوشحالی زندگی می کنند، من هم از شادی لبریز میشوم.»
2) لذت پرورش فرزندان خدا و حوزه قبیله ای
«در میان والدین روحی، عدهای هستند که فرزندان روحی خود را به دنیا میآورند، اما آنها را یتیم رها میکنند تا توسط دیگران بزرگ شوند. مواردی وجود دارد که فرد کسی را ویتنس میکند اما نمی تواند شخصاً او را پرورش دهد. یا موارد دیگری هم هست که فرد بعد از ویتنس کردن دیگر نمی تواند به آن شخصی که ویتنس کرده علاقه بیشتری نشان دهد. با مشاهده چنین مواردی، به شدت احساس کردم که فرد باید احساس مسئولیت کامل داشته باشد تا بتواند فرزندان روحیاش را به عنوان فرزندان خود پرورش دهد نه اینکه آنها را به امان خدا رها کند.
به این ترتیب بود که در سال 2017 انباری را که در آن تجهیزات کشاورزی نگهداری میکردم، نوسازی کرده و آن را به عنوان مرکز آموزشی هیوجانگ به خدا پیشکش کردم و از آن زمان به بعد از آن به عنوان یک مرکز آموزشی برای اعضای نسل دوم استفاده میکنم. من معتقدم که این مرکز آموزشی هیوجونگ نه به ناجی قبیله بهشتی بلکه تنها به والدین بهشتی تعلق دارد. وقتی آن مرکز را وقف کردیم، بچه های برکت گرفته از کمک هزینه خود پول جمع کردند تا هر کدام یک درخت در آن مکان بکارند، زیرا قرار بود آنها و خواهران و برادران کوچکترشان در آنجا آموزش ببینند.
چه خواهد شد اگر بتوانیم نسل اول، دوم و سوم خانوادههای برکت گرفته را به خوبی تربیت کرده و هدایت کنیم؟ من معتقدم اگر بتوانیم آنها را تا نسل چهارم و پنجم به خوبی مدیریت کنیم، آن پایه خود به خود به پایه ای در سطح ملی تبدیل می شود. مشکل این است که آیا شما می توانید به طور مداوم به فرزندان برکت گرفته آموزش دهید؟ وقتی من 120 نفر مجرد را ویتنس کردم که بعداً برکت گرفتند و با عشق راستین به راهنمایی و تربیت فرزندان خود ادامه دادند، به طور طبیعی یک قبیله تشکیل شد. من معتقدم هر کسی می تواند این کار را انجام دهد، به شرطی که بفهمد دیر نشده است و برای ویتنس کردن مردان و زنان مجرد، بیرون برود. او بدین ترتیب یک قبیله را سازماندهی خواهد کرد. حتی به این فکر میکردم که اگر نتوانید آن کار را در طول عمرتان به پایان برسانید، میتوانید در آخرین لحظات زندگی بر روی زمین به فرزندانتان وصیت کرده و از آنها بخواهید که این کار و تلاش شما و این ماموریت را ادامه دهند.
من فکر می کنم ویتنس کردن وظیفه خانوادههای برکت گرفته است، همانطور که زایمان وظیفه هر مادری است. من قبیله ام را با سرمایه گذاری تمام زندگی ام در آن بوجود آوردم. بدین ترتیب در آن قبیله مالک بازآفرینی شدم. احساس می کنم احساس مسئولیت من به عنوان آفریننده سوم حتی قوی تر می شود. من معتقدم اگر نسل دوم، سوم، چهارم و پنجمی را که در قبیلهام متولد شده اند به خوبی راهنمایی کنم، تشکیل قوم و ملت امری دشوار نخواهد بود.»
3. ایجاد فرهنگ بهشتی به عنوان مالک بازآفرینی
1) عقل و خرد تازه فرزندان برکت گرفته
«والدین بهشتی بعد از تکمیل هر بخش از آفرینش، با شادی فریاد میزد که چقدر خوب و زیبا است. بعد از انجام مأموریت ناجی قبیله ای بهشتی، وقتی با احساس مالکیت به عنوان معلم راستین قبیله، به فرزندان قبیله نگاه کردم، اندکی از آنچه که خدا در آن زمان احساس کرده بود را احساس کردم. آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که در آن زمان به والدین بهشتی گفتم: «والدین بهشتی، متشکرم! آیا از دیدن آنها خوشحال هستید؟ آیا ان فرزندان به اندازه کافی برای شما خوب هستند؟
“من به دانشگاه ها رفته تا با دانشجویان جوان آشنا شوم و آنها را فرزندان روحی خود کنم، سپس آنها را با عشق راستین پرورش داده و به آنها کمک کردم تا برکت بگیرند، و آنها فرزندان برکت گرفته خود را به دنیا آوردند که به نوبه خود بزرگ شده و برکت گرفتند و سپس با بدنیا آوردن فرزندان خود پدر و مادر شدند. من در طول این فرآیند مراقب همه آنها بودم. در حین انجام این کار، یک چیز خاص وجود داشت که باعث شد بدون اینکه متوجه باشم، در پیشگاه والدین بهشتی فریاد بزنم: «متشکرم!». وقتی فرزندان برکت گرفته را با عشق راستین و خلاقیت و رهبری که از خدا به ارث برده بودم بزرگ کردم، به یک واقعیت شگفت انگیز پی بردم.
اینکه فرزندان برکت گرفته در حین رشد، در حین دریافت تغذیه عشق راستین والدینشان، حکمت و فضیلت تازهای از خدا دریافت میکنند. به طور کاملاً طبیعی در زندگی روزمره خود عقل و خرد خلاقی را دریافت می کنند که از والدین بهشتی می آید. من این حقیقت شگفت انگیز را کشف کردم که وقتی والدین بهشتی شاهد یگانگی والدین و فرزندان در عشق است، به آن فرزندان عقل و خردی می دهد که به سلیمان داده بود. من همچنین دریافتم که بچهها با دریافت آن خرد، خلاقیت و آفرینندگی جدیدی از خود نشان دادند.
در واقع، آن فرزندان انواع عقل و خرد از خدا دریافت میکردند و من شدیداً احساس کردم که والدین بهشتی اینگونه هر یک از ما را به عنوان تجسم های منفرد حقیقت می آفریند. هنگامی که والدین و فرزندان در یک خانواده برکت گرفته با یکدیگر داد و دریافت عشق دارند، فرزندان خرد خود را از خدا دریافت می کنند. آنها بر اساس استعدادهایی که با آنها متولد می شوند، با دریافت عقل و خرد تازه و آفرینندگی از خدا به خوبی رشد می کنند و تماشای رشد آنها واقعاً مایه شادی و خوشحالی است. هر روز که می گذرد، طعم عشق والدین بهشتی را درک می کنم زیرا به ایجاد فرهنگ جدیدی با آن فرزندان در سطح قبیله ادامه می دهم.
ما در سطح قبیله با احساس مالکیت راستین و با خلاقیتی که از خدا دریافت کردهایم، فرهنگ زیبایی را بوجود میآوریم. فرهنگ بعد از روز ملی چان ایل گوگ، فرهنگ قلب با محوریت هیوجانگ (فداکاری فرزند خلف) نامیده می شود، اینطور نیست؟ من به شدت احساس کردم که خدا ما را وادار می کند فرهنگ جدیدی را بوجود آوریم. و همچنین متوجه شدم که فرهنگ هیوجانگ فرهنگی است که تاکنون وجود نداشته است، زیرا فرهنگ جدیدی است که با والدین راستین آغاز شده است. سپس به طور طبیعی دریافتم که فرهنگ هیوجانگ نه در زمین بلکه در پادشاهی بهشتی ریشه دارد.
2) آفرینش و فرهنگ قلب خدا
«من فکر میکنم فضیلتی که بچهها از خدا دریافت میکنند، حکمتی از دنیای روح است. فرهنگ آغاز شده از فرزندان برکت گرفته بسان آب پاک، فرهنگی است که از دنیای روح آغاز شده است. شعار خطاطی شده اعطا شده به باله جهانی با عبارت “Ye Cheon Mi Ji” (هنر بهشتی آفریننده دنیای زیبایی!) نیز از هنر خدا بر روی زمین صحبت می کند. می دانم که بهترین هنری که از بهشت نازل شده اکنون در جشنواره سانگهوا بتصویر کشیده میشود. و فرزندان نسل دوم و سوم خانوادههای برکت گرفته می توانند احساس کنند که جشنواره سانگهوا یک فرهنگ جدید بهشتی است که قبلاً هرگز در دنیای سقوط کرده وجود نداشته است.
برای شرکت در جشنواره سانگهوا که هر سال در چانگ پیانگ برگزار می شود، در قبیلهام، جشنواره سانگهوا را از قبل برگزار می کنیم. این یک آموزش زنده برای اعضای قبیله من شده است. این جشنواره سانگهوا در سطح قبیله به عنوان یک رویداد فرهنگی جدید شکل گرفته است که با تلاش مشترک اعضای نسل اول، دوم و سوم خانوادههای برکت گرفته در قبیله من بوده است. من احساس می کنم که ما هر سال در حال رشد و توسعه هستیم.
«همانطور که ما به تلاش برای تبدیل شدن به طرف مفعولی عشق و قلب والدین بهشتی در سطح قبیله ادامه می دهیم، می توانم احساس کنم که والدین بهشتی برای تجربه انفجار عشق نزد ما آمده است. من دنیایی از فرهنگ جدیدی را تجربه میکنم که در مراحل اولیه انجام مأموریت ناجی قبیلهای بهشتیام قادر به احساس آن نبودم.
من معتقدم که این پدیده در قبیله من در حال وقوع است، زیرا فرهنگ قلب، فرهنگ خلق شده اولیه، ماهیت راستین خود را برای ما آشکار کرده است، چیزی که تا به حال در دنیای سقوط کرده امکان پذیر نبود. مادر راستین برای ما توضیح می دهد که هر چیزی که به وسیله آن قلب والدین بهشتی را در زندگی روزمره خود بتصویر میکشیم، هیوجانگ نامیده میشود. من درک می کنم که این به معنای ایجاد رابطه متمرکز بر عشق با والدین بهشتی از طریق انجام مسئولیت فرزند خلف است. وقتی با والدین بهشتی از طریق عشق رابطه برقرار می کنید، طبیعتاً به قلب او پا میگذارید. فرهنگی که در آن انسان قلب والدین بهشتی و هیوجانگ، یعنی از خودگذشتگی فرزند خلف را تجربه کرده و با شادی به وجد درآمده و می رقصد، فرهنگ فداکاری فرزند خلف است و این فرهنگ از طریق جشنواره سانگهوا بیان می شود.
وقتی فکر میکنم جشنواره سانگهوا یک جشنواره فرهنگی است که در آن قلب والدین بهشتی و هیوجانگ خانوادههای برکت گرفته پس از ۶۰۰۰ سال جدایی از همدیگر، به هم میرسند، متوجه میشوم که این جشنواره به جایگاهی تبدیل میشود که در آن والدین بهشتی انفجار قلب و عشق را تجربه می کند و این جا است که قلبم با هیجان هر چه بیشتری به تپش درآید. و هنگامی که رویدادهای فرهنگی مانند آن را در سطح قبیله برگزار می کنید، قلب شما نیز با ضربان متفاوتی می تپد. در این مسیر به این نتیجه رسیدم که فستیوالهای سانگهوا جشنی است که تمامی مراسمهای مربوط به تولد، ازدواج و مرگ افراد در خانوادههای برکت گرفته را در بر می گیرد.
هنگامی که جشنواره های سانگهوا را در سطح قبیله برگزار می کردیم، متوجه شدم که فرهنگی که قرار بود انسان های اصیل در باغ عدن با محوریت والدین بهشتی بوجود آورند، چیزی جز فرهنگ قلب و جشنواره سانگهوا نیست. من واقعاً از والدین بهشتی سپاسگزارم که به ما اجازه داد تا آن فرهنگ بهشتی را در سطح قبیله بوجود آوریم. در طول جشنواره، من برای یک عضو نسل دوم که باردار شده بود جشن برگزار کردم، برای اعضای نسل دومی کاندیدای نامزدی و برکت، مراسم نامزدی برگزار کردم، و همچنین برای یکی از اعضای قدیمی که به دنیای روح رفته بود مراسم سانگهوا برگزار کردم. به این ترتیب، والدین بهشتی به ما اجازه داد تا با تجربه ارزش جشنواره سانگهوا، بدانیم که فضای آن چگونه فضائی باید باشد.
در حالی که جشنواره سانگهوا را در سطح قبیله ای برگزار می کردم، متوجه منظور پدر راستین شدم که گفت: “شما باید مراسم سانگهوای خود را تا زمانی که هنوز زنده هستید برگزار کنید!”
از لحظه ای که مأموریت ناجی قبیله ای بهشتی خود را به انجام رساندم، با چشمان خود می توانستم ببینم که عصر کاملاً جدیدی در پیش روی ما است. من به طور غیرقابل بیانی از این واقعیت سپاسگزارم که والدین راستین این دوره را به عنوان عصر بازگشت اعلام کردند. پدر راستین در سخنرانی اعلان کلام بعنوان تجسم خدا، گفت: «در 16 مارس، ما پنجاه و دومین سال ازدواجمان را جشن گرفتیم. من به همین مناسبت، به دوران قبل از آمدن حوزه الهی (خدا) که با گناه و غرامت نقش بسته بود، پایان دادم و عصر پس از آمدن حوزه الهی (خدا) را اعلام کردم که از طریق آن، با بازگشت به عشق راستین، یک بهشت تازه و یک زمین تازه تحقق خواهد یافت. من آن کلام را هزاران بار در هون دوک هه خواندم و دریافتم که جشنواره سانگهوا بزرگترین اثر هنری است که در این عصر بازگشت به عشق راستین به خانوادههای برکت گرفته از جانب خدا اهدا شده است.