بخشی از سخنان پدر مون در دوم ژانویه (سالروز پیروزی عشق) سال 1997
… چرا نسب خونی باید تغییر کند؟ سقوط منجر به شکلگیری دو دوره شد. مادر و پسر سقوط کرده ظهور کردند و مادر و پسر راستین باید بازسازی شوند. آیا متوجه میشوید؟ در این صورت، تغییر نسب خونی چیست؟ کسانی که از مادر نوع قابیل به دنیا می آیند، باید به مادر و پسر نوع هابیل پیوند زده شوند. شما باید این نکته را به وضوح بدانید. هر چقدر هم که تلاش داشته باشید، نمیتوانید نسب خونی خود را عوض کنید. از آنجا که من در دنیای شیطانی پیروز شدم، نسب خونی را می توان بر اساس سنت پیروزمندانه والدین راستین تغییر داد. تا زمانی که نسب خونی تغییر نکند، هیچ کس نمیتواند به نسب خونی خدا بپیوندد. آیا متوجه میشوید؟
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که فرد برای تغییر نسب خونی باید از دریچه عشق دو مادر عبور کند. منظورم را متوجه میشوید؟ از منظر افقی، به همین دلیل است که لیه و راحیل در خانواده یعقوب با یکدیگر ناسازگاری داشتند. یعقوب هفت سال کار کرد تا راحیل، خواهر کوچکتر لیه به دست آورد. چه کسی میبایست همسر قانونی او باشد؟ راحیل میبایست در این جایگاه قرار میگرفت. با این حال، لیه همسر قانونی او شد. شرایط سقوط کرده امروز دقیقاً مشابه وضعیت خانواده یعقوب است. چگونه خدا میتواند اجازه دهد راحیل پذیرفته شود؟ رابطه بین دو مادر باید معکوس شود و این مستلزم تاسیس پایه خانواده است.
برای تبدیل شدن به فردی پیروز که می تواند قلمرو ملت برگزیده با محوریت یعقوب را بوجود آورد، نسب خونی باید تغییر می کرد. به همین خاطر، کتاب مقدس حاوی داستان هایی در مورد مشیت بازسازی است که از طریق زنانی مانند ربکا، تامار و مریم انجام گرفت. در باغ عدن، حوا با فریب دادن آدم و خدا، سقوط کرد. به همین ترتیب، ربکا مجبور شد پسر بزرگ و شوهرش را فریب دهد. این بازسازی از طریق غرامت است. بازسازی از طریق غرامت یک اصل ضروری است.
نقش تامار
تامار چه کرد؟ از آنجایی که تامار همسر نوه ربکا بود، می توانست مادربزرگش ربکا را مشاهده کند. با وجود اینکه او از معنای عمیق مشیت الهی بیاطلاع بود، از چنان عزمی قوی برخوردار بود که اگر از جانب خدا وحی دریافت کند، به به خطر انداختن زندگیاش آن را عملی خواهد کرد.
تامار نمی دانست که خواست خدا از طریق او برآورده می شود، با این حال، کاملاً از دستورات خدا اطاعت کرد. او ایمان مطلق، عشق مطلق و اطاعت مطلق در پیشگاه خدا نشان داد. او با وجود اینکه مشیت الهی را نمی دانست، حق مردم برگزیده اسرائیل را نسبت به ایمان و عشق خود به پدربزرگ و مادربزرگش در اولویت قرار داد. او مطلقاً خدای ابراهیم و اسحاق را دوست داشته و از او اطاعت کرد. او هیچ به خود نمیاندیشید. از آنجا که او با اطاعت مطلق به ربکا خدمت می کرد، تحت تأثیر سنت او قرار گرفت. به واسطه مشیت الهی، شوهرش درگذشت، درواقع هر دو شوهر اول و دوم او فوت کردند. طبق سنت بنی اسرائیل، پسر سوم باید به عروس داده می شد، اما اینطور نشد. در این صورت، تنها راه حفظ نسب خونی از طریق پدرشوهرش بود، اما از آنجایی که چنین اجازهای نداشت، تامار مجبور شد با به خطر انداختن جانش، یهودا را اغوا کند.
حوا در باغ عدن چه موقعیتی داشت؟ او هم دختر و هم همسر بود. بنابراین، اگر پسر سوم که قرار بود طرف مفعولی تامار باشد، مجاز به انجام این کار نبود، تامار باید به پدر مراجعه می کرد. به همین خاطر، تامار با آرایش کردن بسان یک فاحشه، پدر شوهرش را اغوا کرد. او سپس پسران دوقلویی به دنیا آورد که اولین اجداد اسرائیل شدند. این تطهیر و پاکسازی نسب خونی بود.
از آنجا که حوا پسر بزرگ و پدر خانواده آدم را فریب داد، این امر باید از طریق تاریخ مشیت الهی، جبران می شد. در زمان تولد دوقلوهای تامار، یکی از دوقلوها، زرا، دستش را به بیرون از رحم مادر دراز کرد تا نخست به دنیا بیاید، اما به داخل رحم کشیده شد و در عوض پسر دوم، پرز، ابتدا به دنیا آمد و در جایگاه برادر بزرگتر قرار گرفت. در واقع، در اینجا بود که مردم اسرائیل حق مردم برگزیده را دریافت کردند. نسب خونی در رحم مادر بازسازی شد. آیا متوجه میشوید؟
با این حال، با وجود اینکه مسیح به قوم اسرائیل آمد، اما آنها مجبور بودند دوره رنج و عذاب تحت امپراتوری روم را تحمل کنند. در طول 2000 سال دوره رنج و عذاب، این نسب خونی پاک اسرائیل تحت تاثیر محیط سقوط کرده آلوده و بیحرمت شد. به همین خاطر، دوباره باید پاکسازی می شد.
بنابراین، در زمان عیسی، مریم در مقام حوا در مشیت بازسازی قرار داشت. همانطور که حوا آدم را که شوهر (آیندهاش) و پسر بزرگ خدا بود گمراه کرد، مریم شوهرش یوسف و پدرش را گمراه کرد. پدرش در خواب دیده بود دخترش که با یوسف نامزد شده بود، خانواده خوشبختی خواهد داشت، اما با عمل مشیت شده مریم، این امر کاملاً از بین رفت.
راه بازسازی را نمی توان از غرامت جدا کرد. آیا متوجه میشوید؟ اعضای نهضت هماهنگ امروز با کلمه غرامت آشنا هستند، اما در راه غرامت قرار نگرفتند. چون من تمام دوره غرامت را پشت سر گذاشتهام، تا زمانی که با من متحد نشوید، نمی توانید از آن عبور کنید. صرف نظر از اینکه چه موقعیتی دارید، باید با من متحد شوید.
نقش های لیه و راحیل
مریم در خانواده زکریا با الیزابت متحد نشد، همانطور که لیه و راحیل در خانواده یعقوب متحد نشدند. همانطور که می دانید، لیه و راحیل موقعیت های مشیتی را رد و بدل نکردند. راحیل از موقعیت مادر بزرگتر خانواده و همسر قانونی یعقوب محروم شد. بنابراین، تاریخ مشیت الهی نتوانست در قلمرو اصیلش جهت بگیرد.
یعقوب ده پسر از لیه و ندیمههایش و دو پسر از راحیل داشت. اما چون لیه و راحیل با یکدیگر متحد نشدند، بازماندگان یعقوب به دو پادشاهی اسرائیل و یهودیه (جودا) تقسیم شدند. و بدینترتیب، دشمنان در خانواده به دشمنان در سطح ملی تبدیل شدند. بعلاوه، این امر به سطح جهانی گسترش یافت و دو دنیای دموکراسی و دنیای کمونیسم را بوجود آورد.
آنها بدینگونه، برادران دشمن، دشمنان در مقیاس جهانی شدند. از آنجایی که تاریخ بازسازی به سطح جهانی کشیده شد، کار هر چه دشوارتر و دشوارتر شده است. آیا متوجه میشوید؟
دنیا از خانواده یعقوب، دو نسب خونی مادری را به ارث برد. بنابراین چه کسی باید ابتدا تاریخ بازسازی را به انجام میرساند؟ این مسئولیت بر عهده یعقوب و ربکا بود. سپس دو مادر لیه (مادر جسمیاش و مادرشوهرش، ربکا) میبایست با هم متحد شده و از یعقوب پیروی کنند. با وجود اینکه خانوادههایشان از هم جدا بودند، ولی آنها باید با یعقوب متحد شده و به او کمک میکردند تا موقعیت لیه (همسر قانونی) و راحیل (کنیز یا زن صیقهای) را تغییر دهند. این امر نیز سرنوشت ما در تاریخ بازسازی است. هنگامی که موقعیت لیه اصلاح میشد، ده برادر بزرگتر و کوچکترین برادر، بنیامین، میبایست از یوسف که قرار بود هابیل باشد، پیروی کنند. در صورت اتحاد ده برادر با لیه، آنها می توانستند بازسازی شوند. بنابراین قرار بود نظم عشق با محوریت لیه برپا شده و سپس با راحیل به عنوان مرکز مرتبط شود. این مسئولیت بر عهده یعقوب، ربکا و مادر لیه بود.
اما بواسطه ناسازگاری لیه و راحیل با یکدیگر، قوم اسرائیل و یهودیه با هم دشمن شدند. خدا پیامبران بسیاری را برای جبران رابطه نادرست آنها فرستاد، اما رهبران مذهبی و سیاستمداران با آنها مخالفت کردند. برای انجام بازسازی از طریق غرامت، این مبارزه تاریخی بین لیه و راحیل به سطح جهانی گسترش یافت.
در آخر زمان، دعوای زن قانونی و زن صیغهای به شکل رابطه جنسی آزاد خود را نشان داده است که ویران کننده جهان است. در این وضعیت مردها حاضرند با لذت بردن از عشق نامشروع، به جای همسرشان به دنبال زنان صیغهای بگردند. دلیلش این است که خانواده یعقوب نظم عشق را بازسازی نکردند.
نقش مریم
در زمان عیسی، همان وضعیتی که در خانواده یعقوب وجود داشت، تکرار شد. مریم میبایست جایگاه راحیل و لیه را بازسازی میکرد. خانواده زکریا امتداد خانواده یعقوب بود. زکریا بهعنوان جدّی ظاهر شد که میتوانست نسب خونی کل قوم را از طریق خانوادهاش تغییر دهد. الیزابت همسر قانونی زکریا و مادر یحیی تعمید دهنده بود. با این حال، براساس الهام از جانب خدا، مریم بین زکریا و الیزابت به عنوان نوعی زن صیغهای قرار گرفت. در دنیای سکولار چنین زنی فاحشه نامیده میشود.
با این حال، مریم صیغه چه کسی بود؟ زکریا شوهر دختر دائیاش بود. او چطور توانست شوهر یکی از خویشاوندش را بگیرد؟ غیر ممکن است. با این حال، چون زکریا و الیزابت از طریق الهام و همچنین توضیحات مریم بر این حقیقت مشیتی واقف شدند، الیزابت از مریم استقبال کرد. نگرش الیزابت برخلاف رفتار لیه و راحیل بود که سعی داشتند از روی حسادت یکدیگر را بکشند. مریم الهام دریافت کرد که مسیح را آبستن خواهد شد. الیزابت همچنین از وضعیت مریم آگاه بود و به او کمک کرد تا خواست خدا را انجام دهد. الیزابت مریم را به اتاق شوهرش راهنمایی کرد. آیا متوجه میشوید؟ او شوهرش را در اختیار یکی از بستگان جوان خود قرار داد.
مریم به مدت سه ماه در خانه زکریا چه میکرد؟ همه با هم زندگی می کردند. فقط در یکی دو روز باردار شدن کار سختی بود. وقتی مریم به خانه اش بازگشت، باردار بود. از آنجایی که الیزابت خویشاوند جوانش را دوست میداشت، شوهرش را به او سپرد. الیزابت با وجود اینکه روح و قلبش در درد بود و بدنش بسان یک جسد مرده بود، توانست با ایمان مطلق، عشق مطلق و اطاعت مطلق بر چنین وضعیتی غلبه کند.
مریم نیز دارای ایمان مطلق، عشق مطلق و اطاعت مطلق بود. این نکتهای بود که خدا در خانواده آدم نازل کرده بود. تا سنت ایمان مطلق، عشق مطلق و اطاعت مطلق برقرار نشود، خواست خدا محقق نمی شود. آیا متوجه میشوید؟
به همین صورت، مریم با ایمان مطلق و عشق مطلق، و اطاعت مطلق خویشاوند خود، الیزابت را نیز دوست میداشت. و همانطور که الیزابت را دوست داشت، پسر الیزابت و شوهر الیزابت را نیز دوست میداشت. بنابراین، مریم سزاوار عشق و محبت زکریا، الیزابت و یحیی تعمید دهنده بود. اما یحیی تعمید دهنده به مسئولیت خود عمل نکرد.
انگار همه آنها دشمن عشق بودند. برای الیزابت، مریم و پسر مریم دشمن عشق بودند. برای شوهر مریم، زکریا، و یحیی تعمید دهنده با هم دشمن بودند. با این حال، بازسازی نمی تواند بر اساس احساسات دشمنی صورت گیرد. به این خاطر باید بدانید که در صورت برخورداری از احساسات دشمنانه، حوزه اتحاد ناپدید می شود. در خانواده زکریا، الیزابت نسبت به مریم که او را از شوهرش محروم کرد، احساسات دشمنی داشت. او چقدر باید زجر کشیده باشد! در نهایت او نتوانست بر این سختی غلبه کرده و عشق خود را نسبت به مریم حفظ کند.
انجام مأموریت برای مریم آسان بود، زیرا او جایگاه خواهر بزرگتر و پسرش را بر عهده گرفت. با این حال، موقعیت همسر قانونی سخت ترین بود. آیا متوجه میشوید؟
در خانواده زکریا، دو نسب خونی باید یکی میشدند. از طریق این وحدت، حق پسر ارشد بازسازی می شد و برادر کوچکتر و برادر بزرگتر باید با هم جایگاه خود را رد و بدل می کردند. به همین ترتیب، مادران باید موقعیتهایشان را عوض میکردند و خواهر بزرگتر و خواهر کوچکتر باید موقعیتهایشان را رد و بدل میکردند. علاوه بر این، زکریا باید نسب خون شیطانی قدیمی خود را انکار می کرد تا عیسی بتواند از نسب خونی در جایگاه سرور یا ناجی برخوردار باشد. براستی چقدر همه چیز سخت و دشوار بود!
به واسطه دو نسب خونی مادری در خانواده یعقوب، دو پادشاهی اسرائیل و یهودیه به وجود آمدند. علاوه بر این، این دو نسب خونی تضاد و ناسازگاریشان را در سطح جهانی گسترش دادند. بنابراین، برای رفع مشکل نسب خونی، مشیت الهی باید به سطح خانواده برمی گشت. چون قابیل در خانواده آدم تقسیم شده بود، نسب خونی پدر و نسب خونی مادر در خانواده یعقوب تقسیم شد.
ظهور دو نسب خونی
خانواده آدم به نسب خونی شیطان تولد دادند. عیسی پس از بازسازی نسب خونی با تمرکز بر روح و جسم، باید تمام مسائل تاریخی و مشیتی را از گذشته تا زمان کنونی خود جبران می کرد. او برای درک این مسائل مشیت شده به مبارزه جدی پرداخت. با اینکه خدا با مفاد غرامت آشنائی دارد، اما نمی تواند آنها را آشکار کند. شیطان نیز از مفاد غرامت آگاهی دارد، اما نمی تواند از آنها سخن بگوید. خدا نمی تواند بگوید که مشکل از نسب خونی سقوط کرده است، که باید قطع شود، زیرا سقوط در قلمرو ناقصی بر محور عشق نامشروع رخ داد. در مورد شیطان هم همینطور است.
در آینده این چیزها باید آشکار شود. بعد از اینکه آدم و حوا حقیقت را فهمیدند، خانواده و قبیله آدم باید از این حقیقت آگاه شوند. با این حال، به واسطه سقوط، چنین قبایلی وجود نداشت. شیطان نیز نمی تواند این حقیقت را آموزش دهد. چه کسی باید آن را آموزش دهد؟ در مشیت بازسازی، مسیح باید ظهور نموده و زندگی و نسب خونی راستین را جایگزین زندگی دروغین و نسب خونی دروغین کند.
چون مسیحیت بدن جسمی عیسی را از دست داد، فقط دارای پایه روحی است. مسیحیان در طول تاریخ خون ریختند زیرا شیطان بطور پیوسته بدن جسمی عیسی ادعا کرده است. تا زمانی که مسیحیت با ریختن خون پیروز نشود، هیچ راهی برای یافتن بدن جسمی عیسی وجود ندارد. جنگی که کل این روند تاریخی را جبران کرد، جنگ جهانی دوم بود.
جنگ های جهانی
چرا جنگ جهانی دوم آغاز شد؟ از آنجایی که مسیحیت رستگاری روحی ارائه می دهد، دنیای روح نمی تواند با دنیای جسمی رابطه داشته باشد. روح القدس در جایگاه خدای مادر بین بهشت و زمین عمل می کند. از آنجایی که شیطان در این قلمرو بین بهشت و زمین ادعای برتری دارد، افراد مذهبی باید به این حوزه نفوذ کنند. تا زمانی که فرد قلبی فراتر از عشق زناشوئی نداشته باشد، نمیتواند به این قلمرو نفوذ کرده و عیسی را ملاقات کند.
علاوه بر این، چون دنیای شیطان نتوانست آزاد شود، مردم می توانند خود را وقف دعا و نیایش نموده و به دنیای روح متصل شوند، اما وقتی از عبادت خود دست بردارند، استاندارد روحیشان از بین می رود. اگر ده میلیون بار این را تکرار کنید، دنیای روح نزدیکتر میشود، ابتدا از یک نقطه شروع میشود و به تدریج گسترش مییابد تا در نهایت برابری شکل میگیرد. زمان برابری چه زمانی است؟ این زمان شامل قابیل، هابیل و دنیای دشمنان است، همچنین شامل ایده آلیسم و ماتریالیسم است. متمرکز بر جنگهای اول، دوم و سوم جهانی برای قلمرو مادی و قلمرو اندیشه غرامت پرداخت شد.
در طول جنگ جهانی دوم، ژاپن، آلمان و ایتالیا همه ویژگی های مشابهی داشتند. آنها کشورهای شیطانی و پیرو ادیان مختلف بودند. انگلستان طرفدار مذهب توحیدی بود و به آمریکا تولد داد. آمریکا با به ارث بردن نسب خونی آنگلوساکسون، در مقام پسر قرار داشت، در حالی که انگلستان در مقام مادر بود. با این حال، در مشیت بازسازی، پسر، آمریکا، کشور مرکزی شد. چرا؟ زیرا پسر در موقعیت مشیتی برای پذیرش ناجی قرار داشت. از آنجایی که عیسی ملتی با محوریت خودش بوجود نیاورد، ناجی باید دوباره بیاید.
در ظهور دوم ناجی، آمریکا میبایست مسئولیت مادر و چیزهای شیطانی در طول جنگ جهانی دوم را تقبل نماید، مسیحیت توانست براساس آن پایه تثبیت شود. به همین دلیل، آمریکا برکت گرفت. بنابراین آمریکا از چه موقعیتی برخوردار است؟ آمریکا در جایگاه پسری است که حق پسر ارشد در حوزه الهی را بازسازی میکند، آیا متوجه میشوید؟
ممکن است کشورهای زیادی وجود داشته باشند، اما تنها یک مرکز وجود دارد. آمریکا به عنوان پسر بر پایه جهانی ایستاد. آمریکا به عنوان پسر بزرگتر باید از کشورهای در مقام برادر کوچکتر مراقبت می کرد. علاوه بر این، باید به بالاترین مقام می رفت و حتی مادر را نیز تحت سلطه خود در می آورد. در نهایت، آمریکا میبایست مسیح را دریافت کند. چرا آمریکا باید ناجی را دریافت کند؟ مسیحیت عروسی است که منتظر داماد است. قلمرو عروس در انتظار عیسی بود و اکنون در ظهور دوباره، قلمرو عروس در انتظار سرور در ظهور دوباره است.
سرور ظهور دوباره کیست؟ مردم نمی دانستند که او به عنوان پسر و والدین خواهد آمد. مسیحیت بر این امر واقف نبود. هدف تاریخ مشیت الهی یافتن فرزندان با تقدیم مخلوقات و تثبیت والدین با قربانی کردن فرزندان بود. نهضت هماهنگ، پایه برای سکونت خدا بر روی زمین را از طریق قربانی کردن والدین راستین بعنوان ایده آل آفرینش، برپا کرده است. در واقع، خانواده نماینده جهان با خانواده آدم شروع می شود. خانواده نماینده جهان با انجام تمام محتویات بهشت و زمین آغاز می شود.
برابری از طریق برکت
در ظهور دوباره، خانواده مرکزی باید جایگاه پادشاهی، جایگاه والدین و جایگاه پسر ارشد را برپا کند. مراسم برکت مقدس نهضت هماهنگ، مراسمی برای ایجاد نسب خونی والدین راستین است، که پایه جهانی برای تاسیس جایگاه پادشاهی، والدین و پسر ارشد است. مراسم برکت راهی برای غلبه بر همه چیز و رفتن به ورای قوم، نژاد، فرهنگ، مذهب و سنت است. از این رو، مراسم برکت بین المللی برگزار شد و شیطان نتوانست هیچ شرطی برای ایراد اتهامات واهی پیدا کند. برعکس، شیطان نمی تواند ارزش آن را نپذیرد. آیا متوجه میشوید؟
اگر از آنجا عبور کنید، نه پسر هست، نه همسر. در آن جایی که خدا برکت داده است، دیگر کشور مبدأ وجود ندارد. شما باید همه چیز را فراموش کنید. پس از دریافت برکت، اگر مردم بپرسند که آن شخص از کدام دانشگاه فارغ التحصیل شده است؟ یا “آیا او از دبیرستان فارغ التحصیل شده است؟” من از دست آنها ناراحت خواهم شد. اگر افراد همچنان چنین مفاهیمی را با خود یدک میکشند، برکت با آن در تناقض است. برکت برابری است. برکت مردم را در مقام آدم و حوا قرار می دهد. اگر مرد یا زن در ارتباط با اندام جنسی مشکل داشته باشند، این موضوع می تواند مشکل ساز باشد. اما اگر با مقعر و محدب مشکلی نداشته باشند، یعنی به مفهوم برکت درست یافتهاند.
زمانیکه مردم برکت دریافت می کنند، نه خانواده و نه سنت، بلکه فقط ریشه وجود دارد. هیچ پدر، مادر، عمو و پسر دائی یا عمو وجود ندارد. اگر پدر و مادر و خانواده راستین داشته باشید در زمان برکت قبیلهای با شما مخالفت نمی کنند. اگر با شما مخالفت کنند، در حوزه شیطان هستند. حوزه شیطان را حوزه خود ندانید. ادیان به مردم دستور داده اند که خانه هایشان را ترک کرده، از سبک زندگی قدیمی خود دل بریده و مانند گدایان زندگی بسیار فداکارانه ای را پیش گیرند. فردی باشید که هیچ کس نگران او نیست. حتی نگذارید در چنین شرایطی والدینتان برای کمک بدنبال شما بیایند، به جایی بروید که به تنهایی بتوانید بر آن شرایط غلبه کنید.
کسی حامی شما نیست، تا به حال چگونه زندگی کردهاید؟ در نهضت هماهنگ که تحت آزار و اذیت قرار داشته است، هیچ چیزی برای افتخار کردن وجود ندارد. فرقی نمی کند که یک فرد چه شغلی داشته باشد یا از چه سطح تحصیلات دانشگاهی برخوردار باشد، اینها معنائی ندارند. باید بدانید من نمی خواستم حتی نام نهضت هماهنگ را با خود داشته باشم. اعضای قدیمی نهضت هماهنگ در عمق آزار و اذیت، برکت دریافت کردهاند. آنها پس از رهایی از آزار و اذیت، برکتی نگرفتند. از این نقطه نظر هر اختیار و اعتباری متعلق به من است. تنها هدف و آرزوی انسانها ظهور والدین راستین است. مسیحیت بر این امر واقف نبود. اعضای نهضت هماهنگ به اتحاد با والدین راستین نیاز دارند که بیشتر از ایمان مسیحیان به عیسی است. شما باید این موضوع را به خوبی بدانید.
ایمان مطلق، عشق مطلق و اطاعت مطلق
از موقعیت کنونی در مقایسه با وضعیت گذشته خود شکایت نکنید. صرف نظر از اینکه چه کشوری را به عنوان محل ماموریت خود در مقام ناجی ملی دریافت میکنید، باید برای آن شکرگزار باشید. اگر به آدم و حوا دستور داده می شد در یک بیابان یا بالای کوه زندگی کنند، باید میتوانستند بقا خود را حفظ کنند. به خاطر خدا، مردم می توانند به زندگی خود ادامه دهند. این اساس ایمان مطلق است. بعدی چیست؟ عشق مطلق و سپس؟ اطاعت مطلق. باید بدانید که بدون عشق مطلق نمی توان نسب خونی را تغییر داد.
مهمترین فرمان در باغ عدن چه بود؟ ایمان مطلق، عشق مطلق، اطاعت مطلق. منظور از فرمان خدا چیست؟ یعنی از میوه درخت معرفت خوب و بد نخورید. میوه چیست؟ میوه اندام جنسی زن است. در آن زمان به اطراف نگاه کنید. در باغ عدن، خدا، یک زن و چند مرد، سه فرشته و آدم بودند. از این رو خدا به حوا هشدار داد که مراقب مردها باشد. یعنی او باید کاملاً از اندام جنسی خود محافظت می کرد. اگر او ایمان مطلق داشت، چگونه می توانست به بزرگ فرشته اعتماد کند؟
بنابراین، باید بدانید زمانی که خدا به حوا فرمان داد چقدر جدی بود. میوه به معنای اندام جنسی زن است. اگر حوا با مرد خوبی رابطه جنسی داشته باشد، فرزندان خوبی به دنیا می آورد. در مقابل، وقتی با فردی از مافیا رابطه جنسی برقرار کند، فرزندان مافیا را به دنیا می آورد. او در واقع می تواند ثمره خوبی یا بدی به ارمغان آورد.
در زبان کره ای از اصطلاح «نخورید» استفاده میشود. اصطلاح «میوه خوردن» معمولاً به این معناست که زن برای داشتن رابطه جنسی مردی را اغوا می کند. «میوه خوردن» در کره ای دارای معنائی برگرفته از وحی و الهام است. وقتی این کلمات را از دیدگاه مشیتی تفسیر کنیم، آزاد می شوند.
آن وقت سرور در ظهور دوباره چه باید انجام دهد؟ از آنجایی که پیشکش های عهد عتیق و عهد جدید با شکست روبرو شدند، در عهد تکمیل شده، والدین راستین خود قربانی پیشکشی شدند. حتی اگر والدین راستین ده میلیون بار قربانی شوند، باید پایه برای سکونت خدا بر روی زمین را برپا کنند. اگر بدون نائل آمدن به ایدهآل خدا ده میلیون بار بمیرید، راه رستاخیز زمانی گشوده خواهد شد که ایدهآل خدا بر روی زمین محقق شود. شما باید با چنین روحیه ای به پیش بروید. آیا متوجه میشوید؟
چه وضعیتی دارید؟ شما نمی توانید براساس میل خود عمل کنید. اگر آنطور که دوست دارید عمل کنید، نمی توانید راه بازسازی را طی کنید. شنیده ام که مردم ادعا می کنند جز آمیزش جنسی هر عملی بین زن و مرد جایز است. چه کسی چنین چیزهایی را آموزش داده است؟ اینها باید افشا شود. وقتی کشور خدا برپا شد، همه چیز آشکار خواهد شد. در دنیای روح چنین افرادی رانده خواهند شد. وقتی فرشتگان تحقیق کنند، این گونه افراد از مکان مقدس جدا و دور می شوند…