تدریس 3: اصل آفرینش قسمت دوم: یک راه زندگی براساس حیات خدا
یک خدای نامرئی چگونه وجود دارد؟ آیا خدا همینطوری با سحر و جادو برای ابدیت وجود خواهد داشت؟ یا اینکه اعمالی در جهان هستی وجود دارند که میتوانند حضور خدا و قدرت او را برای ما تشریح کنند؟ در صورت وجود چنین چیزی، آیا فکر نمیکنید که این میتواند گشایشگر راهی برای فهمی تازه از چگونگی کارکرد دنیا و چگونگی هماهنگی ما با آن، برای ما باشد؟
به موسی بعنوان معلم بزرگ بنیاسرائیل احترام میگذارند. او بعد از اینکه قصر فرعون را ترک گفت، بمدت چهل سال، در صحرای میدیان زندگی میکرد. یک روز که او بعنوان چوپان مشغول چرای گوسفندان خود بود، فرشتهای او را به بالای کوه سینا فراخواند.
موسی در گفتگویی با خدا ماموریت دریافت میکند که به مصر و مردم اسرائیل بازگشته و پیام و خواست خدا را به آنها ابلاغ کند. اما موسی میخواهد بداند که خدا را چگونه به مردم معرفی کند. موسی گفت: اگر مردم از من بپرسند که نام کسی که تورا فرستاد چیست، چه بگویم؟
و خدا گفت: من هستم آنکه هستم! این چیزی است که باید به آنها بگوئی! به فرزندان اسرائیل بگو که ”هستم“ مرا بسوی شما فرستاده است…
با توجه به این پیام میتوان فهمید که خدای موسی مستقل و برپایۀ قدرت خود وجود دارد. یعنی خود وجود است.
تمامی موجودات برای زندگی به انرژی نیاز دارند. بدون انرژی هیچ موجود و ماهیتی نمیتواند وجود داشته، عمل کرده و تکثیر یابد. در اصل الهی ما این انرژی را ”نیروی اولیه عالمگیر“ مینامیم. نیروی اولیۀ عالمگیر خدا، انرژی اولیۀ تمامی مخلوقات است و از این طریق خدا آفریننده و حافظ تمامی مخلوقات است.
نیروی اولیۀ عالمگیر انرژی اساسی برای حیات تمامی موجودات میباشد. به زبان علمی نیروی اولیۀ عالمگیر ”ماقبل انرژی“ یا ”انرژی شکل نگرفته“ نام دارد. خدا با چنین انرژی وجود داشته و میآفریند.
شرط بقاء: انرژی که در یک مسیر مستقیم در حرکت است سرانجام با رسیدن به خط پایان متوقف میشود. اما برای اینکه انرژی ابدیت داشته باشد، باید تعامل و یا داد و دریافت متقابل یا دو جهته وجود داشته باشد.
به همین دلیل تمامی موجودات در آفرینش بصورت زوج آفریده شدهاند. بنابراین تمامی موجودات از طریق یک رابطۀ دوجانبه بین شخصیت درونی و شکل بیرونی / یا بین مذکریت و مؤنثیت وجود دارند.
هر دوی این صفات دوگانه در نیروی اولیۀ عالمگیر خدا به یک اندازه شریک هستند اما هر کدام کارهای متفاوتی با آن انجام میدهند. یک طرف در جایگاه فاعلی آغازگر بوده تحریک میکند و دیگری در جایگاه زوج مفعولی پاسخ میدهد.
با تحریک نیروی اولیۀ عالمگیر، زوج فاعلی انرژی خود را به زوج مفعولی میدهد و سپس زوج مفعولی انرژی بیشتری را به زوج فاعلی بازمیگرداند. ما این حرکت متقابل را ”عمل داد و دریافت“ مینامیم.
وقتیکه موجودی وارد جریان عمل داد و دریافت (که نیروی اولیۀ عالمگیر آغازگر آن بوده است) میشود، تمامی نیروهای لازم برای حیات، تولید مثل، و عمل بوجود میآید و آن موجود میتواند زندگی ابدی داشته باشد.
رابطۀ متقابل داد و دریافت را میتوان در این موارد مشاهده کرد:
بار مثبت و بار منفی، یون مثبت و یون منفی،
پرچم و مادگی در گیاهان، مذکر و مؤنث در حیوانات و انسان
تبادل اکسیژن و کربن بین گیاهان و حیوانات، سیاهرگها و سرخرگها، دم و بازدم، جذب و دفع مواد غذائی، زن و شوهر، من و همسایۀ من و تمامی دیگر روابط
از نقطه نظر زمان و مراحل: نیروی اولیۀ عالمگیر خدا سرچشمه یا منشاء بوده و فاعل و مفعول دو بخش جدا یا تقسیم شده هستند و آنها از طریق رابطۀ متقابل یکی شده یا یک حیات تازه بوجود میآورند.
خدا بعنوان منشاء به دو بخش تقسیم شده که بعد آن دو یکی شده و یک بدن واحد را میسازند که ما به این میگویم عمل منشاء، تقسیم، وحدت.
در حالت فضائی چهار مقام منشاء، زوج فاعلی، زوج مفعولی و اتحاد آنها یک چهار پایۀ اساسی را بوجود میآورند که برترین ساختار ایدهآل و پایدار برای تمامی موجوادت آفرینش میباشد. بعبارت دیگر پایهای برای شکل گیری آفرینش و همچنین پایهای برای نیل به کمال میباشد.
در گامی فراتر: چهار پایۀ اساسی به سه هدف مفعولی تولد میدهد. به این معنا که هر یک از چهار پایه بطور جداگانه در مقام فاعلی قرار گرفته و سه تای دیگر در جایگاه مفعولی خواهند بود. که با اجرای کامل آن این امر، آنها به دوازده مفعول تولد میدهند.
بعبارت دیگر نیل به هدف سه مفعول کمال چهار پایۀ اساسی است.
مثال کره ماه، زمین و خورشید
وقتیکه حرکتهای دایرهای داد و دریافت در سطوح مختلف بر محور خود به گردش ادامه میدهند، حرکت کروی را بوجود میآورند، و اینگونه هماهنگی آفرینش آشکار میشود. هماهنگی و زیبایی جهان هستی، از طریق درجۀ دوری، شکل، جهت، زاویه و سرعت داد و دریافت این مدارها آشکار میشوند. و از این طریق: میتوان دید که خدا دارای چه نیروی محافظتی و چه قدرت آفرینندگی است.
در دنیای مادهگرائی، ماتریالیسم دیالکتیک تز، آنتی تز و سنتز (تصدیق، نفی و نفی در نفی) را بعنوان وجود تضاد در یک فلسفۀ سفید و سیاه (ضرورت وجود برنده و بازنده) معرفی میکند و اینگونه نیروی خشونت و درگیری را برای رشد و شکوفائی توجیه میکند.
اما فلسفۀ عمل منشاء، تقسیم، وحدت و چهار پایۀ اساسی، توضیح میدهد که پیشرفت از طریق روابط یا همزیستی متقابل (برنده متقابل) براساس آزادی و سهم مسئولیت هر جناح صورت میپذیرد.
عمل منشاء، تقسیم و وحدت و چهار پایۀ اساسی نه یک ساختار براساس تضاد و درگیری، بلکه یک ساختار براساس همزیستی متقابل، رفاه متقابل و ارزشهای مشترک جهانی است.
بعبارت دیگر، چهار پایۀ اساسی مسیر نیل به کمال است، یعنی وقتیکه متمرکز بر خدا تمامی موجودات آفرینش بعنوان خصوصیات دوگانه تقسیم شده او با هم متحد شده و به حیات تازه تولد میدهند.
یک وظیفۀ مهم در عمل داد و دریافت: عمل دادن نخست صورت میگیرد.
کسی که اول میدهد فاعل است
طرز تلقی فاعل: زوج فاعلی همیشه با قلبی مملو از عشق نسبت به زوج مفعولی توجه نشان داده، همیشه نگران زوج مفعولی است. برای او نیازهای مفعول همیشه در درجۀ اول اهمیت قرار دارند، بنابراین همه چیزش را برای مفعول میگذارد. این طرز فکر همیشگی زوج فاعلی است.
در مقابل، زوج مفعولی وفاداری، پارسائی و خلف بودن، ایمانی والا، احترام و قدردانی را بطور قلبی بتصویر میکشد. و این طرز فکر همیشگی زوج مفعولی است.
منتهی جایگاه فاعلی یا مفعولی مطلق نیست بعبارت دیگر ما هیچوقت بطور ابدی در یک جایگاه فاعلی یا مفعولی قرار نمیگیریم.
ما در ارتباط با هفت نقطۀ بالا، پایین، جلو، عقب، راست، چپ و مرکز زندگی میکنیم.
بعبارت دیگر ما دارای روابط مختلفی با: خدا، والدین ما، معلمها، با فرزندان و دانش آموزان، با زیردستان، با سالمندان و برادران و خواهران بزرگتر از خود، با جوانان و برادران و خواهران کوچکتر از خود، با همسر، همسایه و دوستان خود هستیم.
بنابراین هر کدام از ما بطور همزمان با قرار گرفتن در دو جایگاه فاعل و مفعول عمل میکنیم. یعنی ما انسانها موجوداتی چند بعدی هستیم.
اگر فرصت داشتید، سعی کنید روابط فاعلی و مغعولی خودتان را در این هفت نقطه (در ارتباط با تمامی مردم در تمامی سطوح جامعه ترسیم کنید!
ما انسانها با شخصیتی همه مرده حلاج میآموزیم که بیاندیشیم، احساس کنیم و عمل کنیم و این باعث میشود تا زندگی ما همواره غنی، سراسر زیبائی و مملو از شادی باشد.
ما وقتیکه با این چارچوب روحی طبیعی مرتبط میشویم، میآموزیم تا با تواضع، فداکاری، خدمت، احترام متقابل، تعمق و با قلبی برای عشق ورزیدن به دیگران زندگی کنیم.
چهار پایۀ اساسی و روابط متقابل ریشۀ اساسی در زندگی ما هستند:
همانطور که بطور معمول گفته میشود که قضاوت نکن تا قضاوت نشوی، از هر دست بدهی از همان دست هم میگیری، با دیگران همان کن که میخواهی با تو بکنند،
این همان حکمتی است که ما در برخورداری از آن میخواهیم در صلح و آرامش با هم زندگی کنیم. هدف تاسیس چهار پایۀ اساسی از طریق رابطۀ متقابل داد و دریافت، تشکیل دنیای اتکای متقابل، همزیستی و رفاه متقابل و ارزشهای مشترک جهانی است.
امروز ما در گوشۀ دنیا، در پی رهبرانی متفاوت با طرز تلقی متفاوت هستیم. بخصوص میخواهیم که آنها با حساسیت و عدالت مدیریت داشته باشند.
اصل الهی راه برای رهبری اتکا و همزیستی متقابل، رفاه متقابل براساس ارزشهای مشترک جهانی را نشان میدهد.
چهار پایۀ اساسی یک الگو، نه برای تضاد و درگیری بلکه برای ایجاد رابطۀ با نتایج پیروز متقابل برای تمامی طرفهای طرف درگیر میباشد. و درواقع ما تلاش داریم تا نوعدوست باشیم نه خودخواه.
ما در هماهنگی با آفرینش و خدا زندگی میکنیم و سعی داریم تا در یک رابطۀ براساس پیروزی برای هر دو جناح به یکدیگر منفعت برسانیم. این دنیایی است که تمامی افراد را با آغوشی گشاده به اوج میبرد.
این راه زندگی ما، براساس حیات خدا است. بیایید تا با برخورداری از فضیلت راستین با هم از زندگی لذت ببریم.