تدریس 10: سقوط بشر، قسمت سوم: چرا خدا در جریان عمل سقوط دخالت نکرد؟

ما آموختیم که سرچشمۀ گناه در سؤاستفاده از عشق و قدرت نهفته است. اکنون این سؤال پیش می‌آید: خدا که بطور حتم از واقعیتهای حول و حوش جریان عمل سقوط با خبر بود چرا برای جلوگیری از آن دخالت نکرد؟ اگر خدا در لحظات قبل از سقوط بشر برای جلوگیری از آن وارد جریان می‌شد، سقوط بشر وجود نمی‌داشت و دیگر لازم نبود که انسانها در عمق فساد و جنگها در رنج و عذاب زندگی کنند.

آیا سقوط بشر بخشی از برنامۀ خدا بود؟ اگر اینطور بود نه خدا از انجام آن اندوهگین میشد و نه لزومی داشت که ما در اینجا دربارۀ اون با هم صحبت کنیم. این یکی از رازهای حل نشدۀ بسیار مهم در تمامی طول اعصار تاریخ بشری است. اما براستی سقوط بشر برنامۀ خدا نبود. اگر بخشی از برنامۀ او بود، چرا او فرمان داد تا از میوۀ درخت معرفت خوب و بد نخورید؟ و اخطار داد که اگر بخورید بطور حتم می‌میرید.

ما قبل از این مطالعه کردیم که خدا چرا و چگونه جهان هستی و بشریت را بوجود آورد. خدا هرگز پلیدی را در برنامۀ خود جای نمی‌دهد. در این صورت وقتیکه خدا آغاز پلیدی را مشاهده کرد، چرا برای جلوگیری از آن مداخله نکرد؟ پاسخ به این سوال، به ما خواهد گفت که بعد از سقوط بشر تا به این زمان خدا در هیچ زمان در هیچ جیزی از زندگی بشر دخالت نکرد.

اولین دلیل برای عدم دخالت خدا، برای حفظ مطلق بودن و کمال اصل آفرینش بود.  براساس اصل آفرینش، خدا انسان را در تصور خود و با شخصیت و قدرت آفرینندگی آفرید، با این نیت که درست بسان خودش، آنها بر تمامی مخلوقات تسلط و کنترل داشته باشند، همانطور که او بر انسان تسلط و رهبری دارد. اما برای اینکه انسان بتواند طبیعت آفرینندگی خدا را به ارث ببرد، باید با انجام مسئولیتهای خود رشد نموده و بالغ شود.

ما این دوره را دورۀ رشد و حوزۀ تسلط غیر مستقیم خدا می‌نامیم. در زمانیکه مردم در این دوره بسر می‌برند خدا بطور مستقیم بر آنها تسلط ندارد چرا که خدا می‌خواهد تا به آنها رخصت بدهد تا مسئولیتهای خود را به انجام برسانند. اگر قرار بود که خدا در طی دورۀ رشد انسان در امور او دخالت کند، این به منزلۀ ندیده گرفتن سهم مسئولیت انسان محسوب می‌شد. در این صورت خدا اصل آفرینش خود را نادیده می‌گرفت. همان اصلی که از طریق آن خدا می‌خواهد تا به انسانها طبیعت آفرینندگی خود را اعطاء کند و آنها را برای کسب سروری آفرینش پرورش بدهد. بنابراین برای حفظ مطلق و کامل بودن اصل آفرینش، خدا در جریان عملی که به سقوط بشر ختم شد دخالتی نکرد.

خدا از طریق اصل کار کرده و براساس اصل تمامی موجودات را آفریده و تمامی فعالیتهایش را به انجام می‌رساند. او تنها از طریق اصل، قدرت لایتناهی خود را به نمایش می‌گذارد. درواقع قدرت خدا هرگز در مسیری برخلاف اصل نمی‌تواند بنمایش گذاشته شود. چون خدا، خدای اصل است و برای حفظ مطلق و کامل بودن اصل خدا در جریان عمل سقوط دخالت نکرد.

دوم دلیل برای عدم دخالت خدا این بود که خدا تنها آفریننده باشد. خدا تنها بر موجودات منطبق بر اصل و تمامی آن چیزهایی که آفریده است میتواند تسلط داشته باشد. برعکس، او در امور برخلاف اصل، به هیچ چیزی دست نمی‌زند. یعنی او به هیچ وجه سعی ندارد تا با چیزهایی که خود نیافریده روبرو شده و یا با آنها کاری داشته باشد، از جمله جهنم. او همینطور در هیچ عمل برخلاف اصل دخالت نمی‌کند از جمله اعمال جنایت آمیز.

دلیلش این است که اگر قرار بود خدا در جریان عمل سقوط دخالت می‌کرد این حرکت به معنای این بود که آن اعمال از او و آفریدۀ خود او هستند و درواقع به معنای این است که آنها براساس اصل هستند و اینگونه او یک اصل کاملا براساس هرج و مرج را بوجود می‌آورد. بعلاوه چون شیطان آن موقعیت را بوجود آورده بود، این شیطان می‌بود که آفرینندۀ آن اصل نوین می‌شد و بعبارتی دیگر شیطان در کنار خدا به یک آفرینندۀ دیگر مبدل می‌شد. بنابراین برای اینکه تنها خدا آفریننده باشد، او در سقوط بشر دخالت نکرد.

خدا خدای برخلاف اصل نیست، بلکه او خدای اصل است. شیطان یا ارواح پلید یا اعمال جنایت‌آمیز هیچ نوع ارتباطی با خدا ندارند. اینجور چیزها نمی‌توانند بخشی از آفرینش خدا باشند. در ارتباط با جنایات و تمامی امور برخلاف اصل که در طول تاریخ و حتی همین امروز در هر گوشه دنیا در جریان است، چون به تمامی ارتباط مستقیم با سهم مسئولیت انسان دارد، خدا براساس اصل باید خاموشی پیشه کند. او درواقع با درد و رنج و اندوه بسیار این اعمال برخلاف اصل را تماشا می‌کند. در طی دورۀ رشد، خدا تنها براساس نتایج کلام و اعمالی که انسان مسولیتهای آن را بعهده گرفته است، دخالت می‌کند.

سوم دلیل برای عدم دخالت خدا این بود که از انسان سرور آفرینش بسازد. خدا خدای قلب است. قلب خدا از زوج مفعولی واقعی خود، انسان، لذتی واقعی دریافت و تجربه می‌کند. جهان مخلوقات مفعول سمبولیکی قلب خدا و برای انسان، زوجهای مفعولی مستقیم محسوب میشوند. ما انسانها بعنوان زوجهای فاعلی زمانی لذت میبریم که مخلوقات از ما عشق دریافت کرده و لذت ببرند. به همین خاطر عنوان شده که خدا به انسان قدرت تسلط بر آفرینش را اعطا نمود. براین اساس، انسان برای تسلط بر آفرینش، بایستی صلاحیت این امر را بدست آورد. انسان در زمانیکه در سطحی برابر با مخلوقات قرار داشته باشد نمی‌تواند بر آنها مسلط شود.

خدا صلاحیت تسلط بر مخلوقات را دارد چون آفرینندۀ تمامی آنها است. به همین صورت برای اینکه انسان بتواند صلاحیت تسلط بر مخلوقات را بدست آورد، باید بتواند در مقام شریک آفرینندگی با خدا بایستد. برای اینکه آنها صلاحیت تسلط بر تمامی مخلوقات را بدست آورده و خدا بتواند به آنها جایگاه آفرینندگی را اعطاء نماید، خدا از آنها خواست تا سهم مسئولیت خود را تا پایان دورۀ رشد خود به انجام برسانند. اگر قرار بود که خدا بر زندگی انسانهایی که هنوز کامل نیستند تسلط مستقیم داشته باشد، آنها هرگز مسئولیتشان را به انجام نمی‌رساندند. در نتیجه هرگز طبیعت آفرینندگی خدا را دریافت نکرده و هرگز به مقام سروری آفرینش دست پیدا نمی‌کردند. در این صورت، خدا بعنوان نویسنده و بوجود آورندۀ اصل، در چنین جایگاهی، اصل آفرینش خود را نادیده می‌گرفت. چیزی که که او با این نیت آفریده بود که به انسانها توانائی بدهد قدرت آفرینندگی او را به ارث برده و  بر آفرینش مسلط شوند.

به همین منظور، خدا می بایست از هر گونه دخالت در اعمال انسان نابالغ خودداری کند. می‌دانیم که خدا از جریان عمل سقوط اطلاع داشت و حتی می‌توانست با دخالت مستقیم جلوی آن را بگیرد. اما دخالت نکرد چون:

1.    خدا از طریق اصل آفرینش عمل می‌کند

2.    در برابر اعمال برخلاف اصل، خدا خود را مجبور به سکوت می‌کند

3.    خدا انسان را در مقامی برای تسلط بر آفرینش قرار داد.

بدینسان برای حفظ مطلق بودن و کمال اصل، برای اینکه خدا تنها آفریننده باشد و همچنین برای انسان بتواند به مقام تسلط بر آفرینش دست پیدا کند، خدا از دخالت در انجام عمل سقوط خوددداری کرد. اگر چه می‌دانست و قدرت لازم برای جلوگیری از آن را هم داشت. اما خدا می‌خواهد تا ما با انجام مسئولیت خود در طی دورۀ رشد به مقامی نائل شویم که او قدرت آفرینندگی را به ما اعطاء نماید. ما باید به این امر بعنوان برکتی باشکوه نگاه کنیم.

اگر در نظر بگیریم که هدف و کیفیت آفرینندگی خدا باطور کامل با طبیعت آفرینندگی انسان سقوط کرده تفاوت دارد، قدردان خواهیم بود از اینکه خدا در این مسئله دخالت نکرد و در نتیجه خواهیم خواست تا با انجام مسئولیتمان به طبیعت آفرینندگی خدا نائل شویم.