حال می‌خوام بدانم، واقعا بدانم

پدر چطور قلبت پر اشک شد

چون محرابت آماده بود اما بی قربانی

همیشه او می‌گریست، هنوز پیشکشی نیست

پدر تنها می‌گرید چون کسی را ندارد

 

حال می‌خوام بدانم، واقعا بدانم

حال برکت پر شکوه را

تو در ظلمت به من در زندگی تازه دادی

من برای تو زنده‌ام اما تو اشکباری

چون او باید به من بگوید، برو جای من بمیر

 

حال حتما می‌روم، با ایمان می‌روم

پدر حالا در راه توام

چون غیر از تو راه کسی را نخواهم رفت

روی محراب در سکوت زانو خواهم زد

زندگیم پیشکش توست، من اطاعت خواهم کرد