وقتی به خدا می‌رسم من کهنه می‌میرد

دنیای پلید می‌میرد خوبی زنده می‌شود

بزودی یک وجود تازه پاکی می‌آید

بیائید ببینید دنیای تازه را

 

حال من شهر مقدس زیبا را می‌بینم

حال به سویم می‌آید تا مال من باشد

لذت ابدی در من اشتیاق خداست

لذت ابدی در زندگی ما جاریست

 

سلطنت ابدیش که آرزو داشتم

پرتو شکوه خورشید را روشن می‌کند

برای ثمر دادن زندگی پیش می‌رند

عذاب و شک پایان یافت سایۀ مرگ از بین رفت

 

گناه هر جزء بدن روح را می آزارد

اما خدا پاک می‌کند مرا و می‌بخشد

در کاخی که خورشید درخشد زندگی می‌دهد

عشق ابدی به من است مهر  بی پایان او