تدریس 24: خانواده ابراهیم قسمت اول: عصر مشیت شده برای پایه بازسازی
در بخش قبلی از خانوادۀ نوح برای شما صحبت کردیم. با اینکه کار و تلاش نوح و سرسپردگی او بسیار قهرمانانه بود اما این خانواده با پایانی دردناک و غمانگیز روبرو شد. بشریت تا به آن زمان هرگز نتوانسته بودند که با احساس و خواست خدا در هیچ سطحی از زندگی همراهی کنند، با این همه عشق خدا تغییرناپذیر است و مخصوصا او از برنامههایش در هیچ سطحی دست بردار نیست.
خدا چهارصد سال بعد، در نسل سام پسر اول نوح خانوادۀ ابراهیم را صدا زد و از طریق سه نسل این خانواده (یعنی ابراهیم، اسحق و یعقوب) سعی داشت خواست خود را به پیش ببرد. در اصل سام در مقام قابیل بود اما از یک طرف بواسطۀ قلب مطیع او در برابر برادر کوچک خود وقتیکه از او خواست تا پتو یا پوششی آورده و بدن لخت پدر را بپوشانند، او اطاعت کرد و طبق خواست برادر عمل کرد. از طرف دیگر به خاطر اینکه شیطان در اولین خانوادۀ بشری به پسر بزرگ نفوذ کرد و او را از آن خود ساخت خدا این فرصت را در سومین اقدام برای پیشبرد مشیت الهی داشت که روی قابیل دست بگذارد و مخصوصا در این نسل بت پرست، ابراهیم را از آن خود ساخته، صدا بزند.
بطور کلی میدانیم که ابراهیم پدر ایمان برای سه مذهب یهود، مسیحیت و اسلام محسوب میشود و به همین خاطر داستان زندگی او و مشیت الهی متمرکز بر او و خانوادۀ او، در فهم هر چه بیشتر این سه مذهب از اهمیت بسزائی برخوردار است. این سه مذهب هر کدام نقطه نظر خود را از ابراهیم دارند که در بسیاری از مواقع با هم در تضاد است. اصل الهی سعی دارد تا با نگاه واضح و آشکار به تمامی رویدادهای این خانواده، در راستای پیوند به خدا راهگشا باشد.
خدا در حدود چهار صد سال یا ده نسل پس از نوح، ابراهیم را صدا زد تا با قرار گرفتن در مقام آدم و نوح، مشیت بازسازی را به انجام برساند. خدا به او ندا داده و چنین برکت داد: من از میان بازماندگانت ملتهای بزرگ ساخته و تو برکت بزرگی برای تمامی ملتها خواهی بود.
ابراهیم به اتفاق پدرش تارح، برادر زادهاش لوط و همسر و تعدادی دیگر، زادگاهش را در اور کلدانیان (در حول و حوش تلاقی رودهای دجله و فرات که به خلیج فارس در این زمان ختم میشود) را ترک گفت و به حران (در قسمت جنوبی ترکیۀ امروز) کوچ کردند. همانطوری که میدانیم پدر ابراهیم بت پرست و بت ساز بود و از این راه امرار معاش میکرد. بهرحال بعد از مدتی سکونت و کسب مال و اموال در این شهر، براساس فرمان خدا، ابراهیم و سارا به اتفاق لوط برادر زادهاش، پدرش را در این شهر ترک گفته و بسوی کنعان (کشور اسرائیل در این زمان) رفتند.
خدا به ابراهیم گفت بیا تو را به جائی ببرم که برای ابد برای تو و فرزندان تو خواهد بود… دورۀ ابراهیم که در آن او خانواده و تمامی دارائیاش را برداشته و سرزمین اجدادی خودرا ترک گفت و با افت و خیزهای بسیار به کنعان رفت، یک پیشگوئی از دورۀ زندگی و ماموریت نجات دهنده بود که قرار بود برای رهائی تمامی انسانها و جهان آفرینش از بند شیطان و بازسازی آن به دنیای خدا میآمد. راهی را که او در آن نخست به کنعان رفت، سپس به مصر رفت و بعد از آن دوباره به کنعان بازگشت یک دورۀ الگو برای مردم برگزیده شد.
ابراهیم در سن هفتاد و پنج سالگی از جانب خدا فراخوانده شد، و مثل هر شخص مرکزی دیگری در مسیر انجام مشیت الهی میبایست پایۀ ایمان و پایۀ واقعیت را برپا کند. ابراهیم از فرمان خدا اطاعت کرد که به او گفته بود: مردم و خانۀ پدری خود را ترک گفته و به سرزمینی برو که به تو نشان خواهم داد. او با ایمان به خدا و انجام خواست او موطن خود را ترک گفت اما سفرش با رویدادهای خوب و بد بسیاری همراه بود. او و کسانی که همراه او بودند بسان عشایری کوچ نشین در سرزمینهای نامهربان زندگی میکردند. بسیاری از اوقات ابراهیم نمیتوانست قطعه زمینی برای برپا کردن چادر خود پیدا کند، حتی در آغاز نتوانست در کنعان یعنی همان سرزمینی خدا که به او نشان داده بود، اقامتگاهی بیابد و مجبور به ترک آن منطقه شد و بعبارتی از کنعان نیز بیرون رانده شده و بسمت جنوب به صحرای عرب رفتند.
ابراهیم و سارا بواسطۀ قحطی در کنعان به مصر رفته بودند. سارا همسر ابراهیم، بسیار زیبا بود و ابراهیم از این وحشت داشت که مبادا به خاطر زیبائی همسرش کشته شود. برای جلوگیری از هرگونه اتفاقی ناگوار، در تبادل نظر با همسرش، خود را بعنوان برادر و خواهر معرفی کردند. البته این نکته درست بود چون این دو در اصل از یک پدر ولی از دو مادر متفاوت بودند.
سربازان فرعون که ورود ابراهیم و سارا را مشاهده کرده بودند به فرعون گزارش داده و از زیبائی سارا سخن گفته بودند. به همین خاطر فرعون به این فکر افتاد که سارا را به حرمسرای خود ببرد. که چنین هم شد. در حینی که سارا در حرمسرای او بسر میبرد، از جانب خدا بلا و طاعونی عظیم بر فرعون و خانوادهاش وارد آمد. و فرعون فهمید که این وضعیت به خاطر سارا بود.
فرعون به همین خاطر، ابراهیم و سارا را صدا زد و از آنها پرسید که چرا به او دروغ گفته و خود را برادر و خواهر معرفی کردند. ابراهیم در پاسخ صادقانه گفت که تنها به خاطر ترس از مرگ بود که چنین کرده است و فرعون در پاسخ به صداقت آنها، سارا را به ابراهیم بازگرداند و هدایای بسیاری از جمله یک کنیز به اسم هاجر به آنها داد.
براساس اصل الهی، این شرط غرامتی بود که ابراهیم، سارا و فرعون (به جای آدم، حوا و بزرگ فرشته) پرداخت کردند. در باغ عدن، آدم و حوا بعنوان برادر و خواهر بدنیا آمده بودند و قرار بود که بعد از نیل به بلوغ از جانب خدا برکت ازدواج دریافت کنند. اما بزرگ فرشته حوا را ربود، او را آلوده کرد و با تسلط بر آدم و حوا تمامی آفرینش را که خدا برای آنها بوجود آورده بود را نیز تصاحب کرد.
ابراهیم قبل از اینکه بتواند پایۀ ایمان را تاسیس کند، میبایست بعنوان مشیت برای شروع، شرط سمبولیک غرامت برای بازسازی مقام خانوادۀ آدم را برپا کند. به همین منظور او و سارا نیز در دیار شیطان، بسان آدم و حوا در مقام برادر و خواهر قرار گرفتند و فرعون که در مقام بزرگ فرشته بود سعی داشت سارا را ربوده و آلوده سازد، اما بواسطۀ پایۀ قلبی سارا و خواست عمیق او برای حفظ پاکی، فرعون از سارا دست برداشت و او را به ابراهیم بازگردانید تا همسر او باشد. آنها همینطور مال اموال بسیاری را نیز در جایگاه آفرینش از دست رفته در زمان آدم، دریافت کردند. آنها بدین ترتیب با تاسیس شرط غرامت جریان عمل سقوط شکل گرفته در باغ عدن را واژگون کردند.
براساس این پایه ابراهیم برای بازسازی پایۀ ایمان فراخوانده شد. ابراهیم که شخص مرکزی برای تاسیس پایۀ ایمان بود میبایست پنج مفعول شرطی یعنی پنج حیوان (گاو، کوسفند و بز، کبوتر و قمری)را پیشکش نماید.
مفعولهای شرطی انتخاب شده، نمایندۀ تمامی جهان آفرینش بودند که می بایست با طی طریق از سه مرحلۀ رشد به کمال برسند. همینطور سمبل پایههای از دست رفته در دو خانوادۀ آدم و نوح بودند. بعباراتی دیگر، ابراهیم میبایست در مرحلۀ تشکیل کبوتر و قمری، در مرحلۀ رشد گوسفند و بز و در مرحله کمال گاو را که سمبل اتحاد مرد و زن بود، پیشکش میکرد.
در نتیجه سه نوع پیشکشهای سمبولیکی ابراهیم، برای بازسازی افقی شرطهای سمبولیکی غرامت مشیت الهی در سه نسل خانوادههای آدم، نوح و ابراهیم بود که در سطح عمودی شکل گرفته بود. بعبارت دیگر، قربانیهای سمبولیک کانالی بودند که از طریق آنها ابراهیم بتواند تمامی چیزهایی را که قرار بود در خانوادۀ آدم از طریق قابیل و هابیل به انجام برسد را دوباره سازی کند. همینطور سه نوع پیشکش برای بازسازی افقی مشیت الهی از آدم تا به آن زمان بود که در سطح عمودی انجام گرفته بود.
برای انجام پیشکش،خدا از ابراهیم خواست تا بطور برعکس از بالا به پایین، از مرحلۀ کمال پیشکشها را تقدیم کند. او برای اینکار میبایست سر حیوانات را بریده تا خون گناه بریزد و سپس آنها را از وسط به دو نیم بریده، و هر دو قطعه را در مقابل هم در آن جایگاهی که برای انجام مراسم تعیین شده بود قرار بدهد.
ابراهیم از گاو شروع کرد و با دقت با بریدن سر گاو پوستش را کند و بعد به دو نیم تقسیم کرد … بعد همین کار را در مورد گوسفند و بز انجام داد. اما در مورد کبوتر و قمری که سمبل مرحلۀ تشکیل بودند چنین نکرد. بعد از آن بود که ابراهیم پرندگان شکاری، کرکسهایی را مشاهده کرد که بر لاشههای حیوانات نشسته بودند که برخاست و آنها را راند و این اشاره به تصاحب آن پیشکشها توسط شیطان بود. کرکس سمبل شیطان بود.
در نتیجه، با نریختن خون گناه در مرحلۀ تشکیل و جدا نکردن خوبی از بدی در همین مرحله، مرحلۀ تشکیل برپا نشد و تمامی آن پایهها فرو ریخت و به دستان شیطان افتاد. شیطان نه تنها آن دو پرنده یا مرحلۀ تشکیل، بلکه دو مرحلۀ دیگر، و حیوانات پیشکش شده و تمامی تلاشهایی را که ابراهیم از آغاز تا به آن زمان به انجام رسانیده بود را نیز تصاحب کرد. حتی چهار سال از زمان نوح تا ابراهیم نیز توسط شیطان تصاحب شد.
چهار دلیل برای تقسیم کردن قربانیها به دو نیمه:
نخست: برای بازسازی جدائی خوبی و بدی در آدم که در قالب قابیل و هابیل در دوهزار سال قبل به تصویر کشیده شده بود.
دوم: برای جدائی خوبی و بدی بدنبال چهل روز سیلاب در مشیت بازسازی از طریق خانوادۀ نوح بود.
سوم: برای تاسیس شرط جدائی دنیای خوبی متمرکز بر خدا از دنیای پلیدی متمرکز بر شیطان بود
چهارم: برای پاکسازی خون گناه و مرگ روحی بود که بواسطۀ عشق کاذب در رابطۀ حوا و آدم با بزرگ فرشته شکل گرفته بود.
تقسیم نکردن کبوتر و قمری درواقع به معنای عدم تاسیس پایۀ تشکیل در این مراسم بود که در نتیجه دو مرحلۀ قبلی (یعنی گوسفند و بز در مرحلۀ رشد و گاو در مرحلۀ کمال) توسط شیطان تصاحب شوند. با شکست در انجام موفقیت آمیز این پیشکشها، شیطان امکان تصاحب تمامی پایه های تاسیس شده تا آن زمان را بدست آورد مخصوصا دورۀ چهار صد ساله از زمان نوح تا زمان ابراهیم توسط شیطان تصاحب شد. به همین خاطر ابراهیم و بازماندگانش مجبور شدند یک دورۀ پرداخت غرامت به مدت چهار صد سال را تحمل کنند.
ابراهیم مجبور میشود که برای بازسازی دوبارۀ مقام خانوادۀ آدم که قبل از این در مصر بنا نهاده ولی بدستهای شیطان افتاده بود، به مناطق جنوبی بیابان عرب به منطقۀ جرار برود. اینبار در برابر پادشاه جرار به نام ابی مالک، دوباره خود و سارا که همراهش بود، برادر و خواهر معرفی کرد. اینبار نیز ابی مالک دستور داد که سارا به حرمسرایش بیاید. اینبار قبل از اینکه ابی مالک به سارا دستی بزند، وقتیکه در خواب بود، در رویاش دید که خدا به او گفت اگر به این زن دست بزنی تو و تمامی مملکتت نابود خواهید شد.
ابی مالک سارا و دارائیهای بسیاری را به ابراهیم داد و به این ترتیب پایۀ از دست رفته برادر و خواهری که قبلا در مصر تاسیس شده بود، دوباره تاسیس شد. و اینبار نیز سارا بدون اینکه آلوده شود به همسرش بازگشت و پایه از دست رفتۀ قبلی را بازسازی نمود. سپس خدا از ابراهیم خواست بعنوان شرط غرامت با ارزش بیشتر پسرش اسحق را قربانی کند.
در ارتباط با این موضوع اتفاقات جانبی در بخش بعدی با هم صحبت خواهیم کرد.