تدریس 21: پایه برای ظهور والدین راستین (ناجی)

در بخش قبلی آموختیم که این ما بودیم که می‌بایست مسئولیتمان را انجام می‌دادیم، البته نه تنها انجام ندادیم که بدتر از آن تحت تسلط شیطان هم قرار گرفتیم، در نتیجه در این زمان این ما هستیم که باید خود را از شر شیطان رها کرده و تسلط خدا را بر خود و دنیا بازسازی کنیم. بعبارت دیگر، این مسئولیت ما است که شرطهای ضروری غرامت را برپا کنیم.  در این راستا لازم است که بدانیم چطور باید این شرطها را برپا کنیم.

امید ما یافتن راه شادی و خوشحالی است. و ما براساس اصل می‌دانیم که این راه از تولد دوباره و رستاخیز طی طریق می‌کند. و اینکه تولد دوباره از طریق برکت ازدواج والدین راستین امکان پذیر است و رستاخیز با گام نهادن در راه اصل یعنی با پیروی از والدین راستین در قالب زوج و خانواده شدنی است. در بخش گذشته آموختیم که ما برای تولد دوباره، شرطهای غرامت برای جدائی از شیطان را برپا می‌کنیم و با کسب عفو و بخشش در این مسیر می‌توانیم با عشقی راستین و از خود گذشته، رابطۀ خود را بعنوان برادر و خواهر بازسازی کنیم. برادران و خواهران در یگانگی، قادر خواهند بود تا والدینشان را دریافت کنند. در واقع این راه دریافت والدین راستین است.

برای اینکه ما انسانهای سقوط کرده به وضعیت خود در آغاز آفرینش بازگشته و والدین راستین یا ناجی را دریافت کنیم، چه شرطهایی را باید برای کسب عفو و بخشش برپا کنیم؟ ما بایستی به همان مسیری برویم که آدم و حوا در طی طریق از آن شکست خوردند. یا درواقع باید در مسیری برخلاف آنچه که به از دست دادن آفرینش اصیل و سقوط ختم شد قرار بگیریم. در این صورت چه چیزی باعث شد تا آدم و حوا شکست بخورند؟ آنها دو چیز را از دست دادند: نخست آنها با نافرمانی از کلام خدا و خوردن از میوۀ ممنوعه ایمان به کلام خدا را از دست دادند. دوم آنها توانائی در دوست داشتن براساس عشق اصیل خدا را از دست دادند. ما به ایمان بعنوان چیزی نسبتا غیرواقعی یا چیزی روحی نگاه می‌کنیم و عشق را واقعی و حتی جسمی می‌بینیم. چرا؟ زیرا عشق آدم و حوا در غایت چیزی بود که آنها را بطور جسمی متحد کرده و به آنها امکان تولید مثل را می‌داد که در این مسیر فرزندانی واقعی بوجود می‌آوردند. بنابراین سقوط به این معنا است که آنها ایمان و عشق را از دست دادند که اشاره است به ایمان و واقعیت.

بنابراین ما می‌بایست شرطهای ایمان و واقعیت را برای بازسازی آدم و حوا به جایگاهشان قبل از سقوط برپا کنیم. و این امر باید پله به پله انجام شود.  ایمان و واقعیت آدم و حوا متمرکز بر شیطان قرار گرفت و ما می‌بایست این دو را یافته از شیطان دور ساخته و به خدا پیوند زنیم. در اصل الهی این را تاسیس پایۀ ایمان و پایۀ واقعیت می‌نامیم.

برای تاسیس پایۀ ایمان ما می‌بایست به سه شرط غرامت یا شرط برای کسب بخشش دست پیدا کنیم:

نخست، اینکه باید در جایگاه آدم و حوا بایستیم یعنی شخص مرکزی بشویم. چون آدم و حوا چنین نکردند یعنی اساسا به فکر تاسیس پایۀ ایمان نبودند، خدا قابیل و هابیل را در خانوادۀ آدم، بعد نوح، ابراهیم، اسحق، یعقوب، موسی، پادشاهان و پیامبران صدا زد تا اشخاص مرکزی را برپا کند. و در دنیای امروز آن شخص مرکزی شما یا فردی بسیار نزدیک به شما است.

دوم، تاسیس مفعولهای شرطی است. آدم با بی‌ایمانی به کلام خدا پایۀ ایمان را از دست داد. فرمان یا کلام خدا، مفعول شرطی است که باید به آن ایمان داشته باشیم. بازماندگان آدم و حوا نتوانستند بطور مستقیم کلام خدا را دریافت کنند به همین خاطر خدا از مخلوقات بعنوان نمایندۀ کلام خود استفاده کرد و از مردم خواست تا آنها را به او تقدیم کنند. پیشکش مخلوقها به خدا تاسیس پایۀ ایمان قبل از  عهد عتیق بود، قوانین و معبد، مفعولهای شرطی در عهد عتیق بودند و  کتاب مقدس و مراسم غسل تعمید، مفعولهای شرطی برای تاسیس پایۀ ایمان در عهد جدید بودند.

سوم، دورۀ ریاضی غرامت می‌باشد که نمایندۀ دورۀ رشد آدم و حوا بود که از دست رفت. آفرینش خدا در طی یک دورۀ زمانی صورت گرفت و بازآفرینی نیز در طی یک دورۀ زمانی خاص انجام می‌پذیرد. ما در کتابهای مقدس در بیان موضوعات تاریخ مشیت شده، اعدادی چون 4، 7، 12، 21، 40 را مشاهده می‌کنیم. 

از دیدگاه انسان، شرطهای غرامت برای تاسیس پایه ایمان هستند اما از دیدگاه خدا، این امر باعث جدائی از شیطان و قرار گرفتن در جایگاهی است که او بتواند بطور مستقیم از ما استفاده کند. به عبارت دیگر، خدا سرور و صاحب ما، پیشکشهای ما و نتایج زندگی ما شده و براساس آنها برنامه کار خود را به پیش میبرد.

مرحلۀ بعدی، پایۀ واقعیت است. ما همچنین برای تاسیس پایۀ واقعیت به مفعولهای شرطی نیاز داریم که همان تاسیس شرط غرامت برای کسب بخشش است تا بتوانیم از شر طبیعت سقوط کرده خلاص شویم. برای اینکه ما بتوانیم از طبیعت سقوط کرده، یا خودمحوری اصیل، یا گناه جسمی رها شده و پایه واقعیت را در مسیر بازسازی طبیعت اصیل خود تاسیس کنیم، بایستی شرط غرامت ضروری برپا کنیم. برای انجام این امر باید در مسیر مخالف با مسیر سقوط گام برداریم. در این مسیر چهار عنصر وجود دارد که اصل الهی به آنها با عنوان چهار طبیعت سقوط اشاره می‌کند:

نخست، به دلیل اینکه بزرگ فرشته نتوانست آدم را که عشقی عظیم از خدا دریافت می‌کرد دوست بدارد، نداشتن دید الهی و تمایل به تمرکز بر دیدگاه و نقطه نظر خود شکل گرفت، که البته این موضوع بطور معمول در قالب رشک، حسادت و نفرت در زندگی ما آشکار می‌شود. بنابراین برای بازسازی این موضوع، من باید با قرار گرفتن در جایگاه بزرگ فرشته آن را احساس کرده، آن را بدور انداخته و فرد قرار گرفته در جایگاه شخص مرکزی را در مقام آدم به همان شکلی که خدا دوست می‌دارد، دوست بدارم.

دوم، بزرگ فرشته نتوانست به آدم که به خدا نزدیکتر بود بعنوان واسطۀ خود با خدا احترام گذاشته و عشق خدا را از طریق او دریافت کند. او با این فکر و تلاش که جایگاه آدم را تصاحب کند، سقوط کرد و این تمایل به ترک مقام درست خود و بعبارت دیگر گناه تکبر بود. بنابراین برای بازسازی این امر فرد در جایگاه بزرگ فرشته باید به شخص مرکزی در مقام آدم احترام گذاشته و عشق خدا را از طریق او بعنوان واسطه دریافت کند.

سوم، چون بزرگ فرشته به جای هدایت درست آدم و حوا، آنها را گمراه کرد، تمایل به تسلط بر دیگران براساس منفعت شخصی شکل گرفت. بنابراین برای خلاص شدن از این طبیعت سقوط کرده من باید با یافتن شخص مرکزی، بر هر گونه احساس دوری و فاصله از او غلبه کرده و یک رابطۀ قوی مثبت را با او بوجود آورم.

چهارم، قرار بود که کلام خدا از طریق آدم و حوا به بزرگ فرشته منتقل شده و به تکثیر خوبی بیانجامد. اما بزرگ فرشته کلام پلید و خودمحوری را به حوا داد، سپس حوا آن را به آدم منتقل کرد و آنها اینگونه تمایل به تکثیر گناه را بوجود آوردند. برای رها شدن از این طبیعت سقوط کرده، من بجای عیب جویی از دیگران و مقصر دانستن این و آن و تکثیر کلام پلیدی، باید با دریافت کلام خدا از شخص مرکزی به تکثیر خوبی تمرکز کنم.

راه برای خلاصی از چهار تمایل خودمحورانه از نقطه نظر انسان در مقام آدم را می‌توان بطور خلاصه اینگونه بیان کرد: دوست داشتن مردم از دید خدا، برخورداری از قلبی والدینی در برابر آنها، هدایت آنها در غلبه بر خودخواهی و انجام اعمال خوب و توانمندسازی آنها در تکثیر چنین چیزی در ارتباط دیگران است.

از نقظه نظر فرد در جایگاه بزرگ فرشته، ما بایستی مردم را آنچنان که خدا دوست می‌دارد، دوست بداریم، عشق خدا را از طریق آنها دیده و دریافت کنیم، با آنها همکاری کرده و اینچنین الهام بخش دیگران برای انجام اعمال مشابه باشیم. این پایۀ واقعیت نامیده می‌شود چرا که بطور واقعی ما را در مسیر تغییر قرارداده و به ما امکان رهایی از طبیعتهای سقوط کرده را می‌دهد. البته انجام اینها بسیار دشوارتر از آن چیزی است که بنظر می‌آید.

 تاسیس پایۀ ایمان و پایۀ واقعیت بهمراه هم به خدا این امکان را می‌دهد که ناجی را در مقام والدین راستین بفرستد و از این طریق به انسانها سقوط کرده تولد دوباره داده آنها را رستاخیز کند. کتابهای مقدس به ما نشان می‌دهند که تاریخ بشریت یک سفر طولانی برای تاسیس پایه برای ظهور ناجی بوده است. ما شاهد آن بودیم که از یک طرف بی‌ایمانی، تکبر و اشتباهات رهبران برگزیده، و از طرف دیگر حسادت،‌تکبر، شکایتها و خودمحوری مردم در جایگاه بزرگ فرشته در طی این دوره بارها و بارها باعث شکست خدا در این مسیر و تمدید این دوره شد. ما با نگاه دقیق به تاریخ، میتوانیم ببینیم که این اصول چگونه در زندگی ما کار می‌کنند و اینکه تغییر اینها چیز آسانی نیست.

از این به بعد نگاهی می‌اندازیم به افت و خیزهای تاریخ مشیت رستگاری و با نگاه به چگونگی زندگی و ماموریت اشخاص مرکزی در دوره‌های مختلف، از یک طرف به حضور مداوم خدا در پس تاریخ توجه میکنیم و از طرف دیگر به این اندیشیده و تمرکز می‌کنیم که چگونه کارهایی را که اشخاص مرکزی می‌بایست به انجام میرساندند، در این زمان در زندگی خود بکار بگیریم.