تدریس 9: سقوط بشر، قسمت دوم: انگیزه و مراحل سقوط
در جلسۀ گذشته این موضوع را کشف کردیم که ریشۀ گناه و رنج و عذاب بشر در روابط جنسی نامشروع نخستین اجداد بشری نهفته است. به همین خاطر، زنا و فساد جنسی ریشۀ تمامی پلیدیها است. میبایست اعتراف کرد که تا به حال هیچ سیستم و قانون مذهبی، و هیچ انسانی قادر نبوده جلوی زنا و فساد جنسی را بگیرد. هر مذهبی این موضوع را بزرگترین گناه نام نهاده است. علوم اجتماعی آن را برای افراد و تشکیل یک جامعۀ خوب نابود کننده و مخرب میداند با این همه تا به حال جوامع نتوانستهاند خود را از شر آن خلاص کنند.
در آغاز تاریخ بشر فساد جنسی به عنوان ریشۀ گناه، بخشی از زندگی ما شد که تا به عصر حاضر تداوم پیدا کرد و متاسفانه ما در طول تاریخ هرگز انگیزۀ سقوط و مراحل شکلگیری آن را نفهمیدیم. ما در این مبحث به این دو نکته میپردازیم. برای ما مشخص شد که شیطان یا ابلیس همان موجود یا ماهیتی است که انسان را وسوسه کرده و به سقوط واداشت. با توجه به این، آیا شیطان بعنوان دشمن خدا از آغاز در کنار خدا وجود داشتهاست؟
اگر قدرتی متضاد با خدا از همان آغاز وجود داشته است، درگیری خوبی و بدی پایان ناپذیر خواهد بود. در این صورت زندگی مذهبی که ما در آن سعی داریم تا در پی خوبی، زیبایی و حقیقت جهان شمول باشیم، چیزی پوچ و بیهوده خواهد بود. درواقع با وجود این تضاد و تقابل بین خوبی و بدی، اساسا شکل گیری آفرینش حتی نمیتوانست آغاز شود.
اما در آغاز، شیطان در کنار خدا وجود نداشت. و باید بدانیم که خدا بعنوان خدای خوبی هرگز نمیتواند شیطان را بوجود آورد. خدا فرشتگان را بعنوان موجوداتی خوب آفرید ولی بزرگ فرشته، براساس خواست خود سقوط کرد و به شیطان مبدل شد.
در اینجا جازه بدهید تا با هم نگاهی به فرشتگان بیاندازیم: خدا در آغاز آفرینش، فرشتگان را قبل از هر چیزی آفرید. در کتابهای مقدس بطور معمول میبینیم که آیات با فاعلهای جمع بیان شده است. بعنوان مثال میگوید ما انسان را مثل خود آفریدیم. یعنی بنظر میرسد که در آیات خدا خود را با عنوان فاعل جمع عنوان میکند. اما این کلمۀ ما اشاره به خدا و فرشتگان است، یعنی فرشتگانی که قبل از هر چیزی بوجود آمدند و در کار آفرینندگی به خدا کمک میکردند.
هدف خدا از آفریدن فرشتگان
آنها قبل از آفرینش آدم و حوا مسئول محیط زیست در باغ عدن بودند و بعد از آفرینش آدم و حوا میبایست از آنها مواظبت کنند. آنها بطور کلی بعنوان خدمتکاران خدا و انسان بوجود آمدند. انسانها در جایگاه فرزندان خدا از این توانائی و صلاحیت برای تسلط بر تمامی مخلوقات خدا از جمله بر فرشتگان، برخوردار بودند.
همچنین همانطوری که در کتابهای مقدس عنوان شده، در دنیای فرشتگان تعداد فرشتهها بسیار بسیار زیاد است و اینکه آنها دارای سلسه مراتبی هستند که در راس آنها سه بزرگ فرشته به نامهای ابلیس، میکائیل و جبرائیل قرار داشتند. در کتاب مقدس اشاره شده است که بزرگ فرشته ارشد بود و از جانب خدا متبرک شده بود. او بواسطۀ قدرت آفرینندگی خدا، عالیترین و زیباترین فرشتگان بود و در باغ خدا یعنی در باغ عدن در همراهی با خدا بسر بود.
در کتاب مقدس همچنین اشاره میشود که او مغرور بود و سعی کرد تا خود را هم سطح خدا قرار دهد. به همین خاطر از باغ عدن بیرون رانده شد و بدنبال سقوط به شیطان مبدل شد. همینطور فرشتگان بسیار زیادی توسط شیطان فریب خورده، سقوط کرده و به ارواح پلید مبدل شدند. این نکات به ما این امکان را میدهد تا بطور عمیقتر به اتفاقی که افتاد نگاه کنیم.
مراحل سقوط
شیطان در مقام و جایگاه خود، عملا عشق خدا را منحصر به خود میدانست. اما خدا انسانها را در مقام فرزندان خود آفریده بود و به همین دلیل آنها را بیشتر از هر کسی یا هر چیزی دوست میداشت، حتی بیشتر از بزرگ فرشته که بعنوان خدمتکار خود آفریده بود. در حقیقت میزان عشق خدا به ابلیس هرگز تغییر نکرد. او درواقع همان میزان عشق را دریافت میکرد که قبل از آفرینش آدم و حوا دریافت میکرد. اما وقتیکه بزرگ فرشته دید خدا آدم و حوا را خیلی بیشتر از او دوست میدارد، احساس کرد که در میزان عشق دریاقتی او خللی ایجاد شده است.
در زمان آفرینش، به فرشته عقل و میل به دریافت عشق اعطاء شده بود. بواسطۀ برخورداری از عقل، او میتوانست میزان عشقی را که خدا به انسان میداد تشخیص داده و با میزان عشق دریافتی خودش مقایسه کند. به این خاطر توانست بفهمد که عشق خدا به انسان بسیار باشکوهتر است. و چون بزرگ فرشته از میل به عشق برخوردار بود، بطور طبیعی در حسرت دریافت هر چه بیشتر عشق خدا بود. از آنجائیکه او فقدان یا کمبود عشق خدا را احساس میکرد، سعی کرد تا این مسئله را از طریق حوا بعنوان سرچشمۀ عشق جبران کند. در چنین وضعیتی، او چون میدانست که حوا قرار است همسر آدم شود، حسادتی شدید نسبت به آدم در او شکل گرفته بود. او متوجه شد که میتواند با دزدیدن عشق آدم (حوا) مقام آدم را غصب کند، به همین خاطر حوا را وسوسه کرد.
بزرگ فرشتهای که مقام خود را ترک گفته بود، و حوا که میخواست تا قبل از زمان موعود چشمانش را گشوده و مثل خدا شود، با هم در یک رابطۀ دوجانبه درگیر شدند. قدرت عشق غیراصولی آنها، که در عمل داد و گرفت بینشان شکل گرفته بود، آنها را به انجام رابطۀ جنسی غیراخلاقی در سطح روحی سوق داد، که این سقوط روحی نامیده میشود.
از طریق رابطه با بزرگ فرشته احساس ترسی ناشی شده از وجدان گناهکار تمامی وجود حوا را در برگرفته بود. او همینطور به این آگاهی رسید که زوج در نظر گرفته شده برای او نه بزرگ فرشته بلکه آدم بود. سپس حوا آدم را وسوسه کرد با این امید که در اتحاد با او که همسر موعود او بود، خود را از شر این ترس رها کرده و یکبار دیگر در پیشگاه خدا قرار گیرد. این درواقع انگیزۀ حوا در تن در دادن به سقوط جسمی بود.
نیروی عشق غیراصولی در روابط آن دو، آدم را وادار به ترک مقام اصیل خود کرد که این باعث شد تا آنها در یک رابطۀ جنسی عشقی غیراخلاقی قرار گیرند. آدم در اتحاد با حوا، تمامی عناصری را که که او از بزرگ فرشته به ارث برده بود، دریافت کرد. و اینها چیزهایی بودند که در طول تاریخ بشر در تمامی ابنا بشری نسل به نسل منتقل شد. رابطۀ جنسی بین بزرگ فرشته و حوا سقوط روحی بود در حالیکه رابطۀ جنسی بین آدم و حوا سقوط جسمی بود. و این دو گناه اصیل نامیده میشود. به واسطه گناه اصیل، رابطۀ انسان با خدا قطع شد و ما در طول تاریخ در مشغلت با امیالی بیهوده قادر نبوده و نیستیم تا از یک زندگی درست و خوب برخوردار باشیم. به این ترتیب بشریت از شیطان گناه اصیل و طبیعت سقوط کرده را به ارث برد.
باید به خاطر بسپاریم که هدف و ماموریت نهائی تمامی مذاهب بازگرداندن انسان به جایگاه اصیل خود، و ایجاد رابطه با خدا است، با این امید که بتوانیم با بازسازی یگانگی خدا خانواده خدا را بوجود آوریم.