تدریس 6: اصل آفرینش قسمت پنجم: مراحل آفرینش و دورههای رشد
در بخش قبلی از چگونگی آشکار شدن ارزش اصیل سخن گفتیم و اینکه لازم است تا در این راستا، ما براساس وجدان و چهار پایۀ اساسی که متمرکز بر خدا و برپایه وفاداری، پاکدامنی و عبودیت و خلف بودن شکل گرفته است، امیال خود را بسوی خوبی سمت و جهت بدهیم. این استانداردی است که از طریق آن میتوانیم همواره از راهنمائیهای لازم برای دستیابی به شادی برخوردار باشیم.
اما در اینجا سخن از رشد و چگونگی نیل به بلوغ به میان میآید. اینکه آیا ما با نظم دادن به خود به چنین چیزی دست پیدا میکنیم و یا اینکه چنین چیزی اتوماتیکوار براساس شکوه و برکات الهی صورت میپذیرد؟
خدا از طریق نظم، قانون و اصل کار میکند به همین خاطر است که تمامی روشهای او توسط دنیای علم قابل شناسائی کشف هستند. او در زمان آفرینش بهشت و زمین، نه از طریق نیروی خواستش یا با استفاده از سحر و جادو بلکه از طریق اصل الهی کار کرد. درواقع او تمامی مخلوقات و انسانها را در طی یک دوره بسیار طولانی براساس ایدهها، مفاهیم عقلانی و قوانینی آفرید که از طریق ریاضیات قابل بیان و آشکار میشوند. اصل الهی اینگونه علم را در آغوش میگیرد و اعلام میکند که علم و مذهب دارای هدفی مشابه هستند و باید با هم همیاری کنند چون به یکدیگر نیاز دارند. همانطور که انیشتن میگوید: علم بدون مذهب کور و مذهب بدون علم، فلج است.
در دنیای امروز تئوری انفجار بزرگ بطور گسترده بعنوان سرچشمۀ جهان هستی پذیرفته شده است. این تئوری میگوید که همه چیز از یک نقطۀ واحد بوجود آمدهاست که این اشاره به ”تکینگی“ یا تکینه بودن است که چیزی در حدود 15 میلیارد سال پیش رخ داد. در این تئوری گفته میشود که قبل از انفجار بزرگ، انرژی محض وجود داشت که همین باعث شکلگیری انفجار شد. بدنبال آن انفجار جهان هستی گسترده و گستردهتر شد که این حرکت همچنان ادامه دارد. سن تقریبی کرۀ زمین چهار میلیارد و ششصد میلیون سال است. و آشکار شدن اشکال بدوی حیات چیزی در حدود سه میلیارد و پانصد میلیون سال پیش آغاز داد.
بنابراین، خدا یک دورۀ زمانی براستی طولانی را برای آفرینش انسان پشت سر گذاشت که این امر با آفرینش ذرات و مواد آلی و بسیار ساده شروع شد که مرحله به مرحله به مواد پیچیدهتر در سطوح بالا و بالاتر ادامه پیدا کرد که سرانجام نوبت به انسان رسید. یعنی آفرینش از ذره آغاز شد به اتم، مولکول، تک سلولیها رسید که پس از آن گیاهان و سپس حیوانات را بوجود آمدند.
تئوری انفجار بزرگ، دربرگیرنده هر دو تئوری تکامل و تئوری آفرینش را شامل میشود. دانشمندان تشخیص میدهند که سوالات مربوط به سرچشمۀ انفجار بزرگ ورای حوزۀ مادی و علمی بشریت است. به همین خاطر تعداد بسیاری از دانشمندان همچنان بر نظریۀ آفرینش تمرکز میکنند.
خدا بدنبال آفرینش، هرگز بیکار ننشسته است، او همچنان حتی همین امروز در حال کار و تلاش است. او همچنان در چرخۀ حیات، در تولد و مرگ موجودات، و همینطور در طول تاریخ بشر حضور داشته و دارد. به این خاطر او ماهیتی متعالی نیست که خارج از آفرینش در حیات خلوت خود نشسته باشد. بلکه او حاضر در همه جا، از یک طرف در درون و از طرف دیگر در ورای همه چیز حضوری بیوقفه دارد.
شش روز که در گفتار و کتابهای مذهبی آمده است، نمایندۀ شش دوره در آفرینش جهان هستی است. این شش روز اشاره به شش دورهای است که علم مدرن امروز به آن اشاره میکند: دورۀ آزوئیک (بیزیوا قبل از آفرینش حیات بر روی زمین)، دورۀ آرکئوزوئیک (ماقبل پرکامبرین)، دورۀ پروتروزوئیک (پرکامبرین اولیه) ، دورۀ پالئوزوئیک (دیرینه زیستی)، دورۀ مه سوزوئیک (میانه زیستی) ، و دورۀ سه نه زوئیک (نو زیستی).
نویسندگان اولین کتاب مذهبی در دنیای ما و در طول تاریخ بشر، در بخش سفر آفرینش بر شش روز آفرینش دست گذاشتند تا روز هفتم را بعنوان روز استراحت معرفی کنند. آنها درواقع زمانی به نوشتن این آیات دست زدند که در دورۀ بردگی و در عمق درد و رنج بسر میبردند. آنها در دورۀ ای که میخواستند به بردگی و کشت و کشتارها پایان داده و با نیل به آزادی در آرامش و صلح باشند مراحل آفرینش خدا را در شش روز معرفی کردند و عنوان کردند که خدا روز هفتم استراحت کرد در نتیجه ما انسانها نیز در احترام به خدا باید روز هفتم استراحت کنیم.
بهرحال همانطور که آفرینش خدا در طی دورههای مشخصی توسعه پیدا کرد، تک تک موجودات آفرینش نیز از یک دورۀ رشد بطور انفرادی طی طریق میکنند. هیچ بذری بلافاصله بعد از جوانه زدن تبدیل به درخت نمیشود، و هیچ انسانی بلافاصله بعد از تولد به یک انسان بالغ مبدل نمیشود. تمامی پدیدههایی که در جهان هستی رخ میدهند در طی یک دورۀ زمان خاص به انجام میرسد. به خاطر اینکه تمامی مخلوقات بگونهای طراحی شدهاند تا با طی طریق از سه دورۀ منظم رشد به کمال دست پیدا کنند که در اصل الهی ما آن را سه مرحلۀ رشد مینامیم. و آن عبارتند از: دورۀهای تشکیل، رشد و کمال.
انسانها نیز در مسیر نیل به بلوغ از سه دورۀ: تشکیل (کودکی)، رشد (نوجوانی) و کمال (بلوغ) طی طریق میکنند.
در طی این دوره قرار است که تمامی مخلوقات براساس اصل (بطور خودبخود یا غریزی) رشد کنند. در طی این دوره خدا بعنوان مدیر ارشد، بطور غیرمستقیم از طریق اصل مدیریت خود را اعمال کرده و تنها با نتایج حاصل شده (از رشد) ارتباط برقرار میکند. اصل الهی این دوره را دورۀ تسلط غیرمستقیم خدا یا دورۀ تسلط بر نتایج اصل مینامد.
اما در مقایسه با تمامی موجودات زنده در جهان هستی، انسانها بطور خاص آفریده شدهاند. این خصوصیت یگانۀ انسانها چیست؟ ما انسانها نه تنها براساس نیروی مستقل اصل به کمال میرسیم بلکه میبایستدر این مسیر سهم مسئولیتمان را نیز به انجام برسانیم.
خدا در آغاز آفرینش و در باغ عدن به آدم و حوا گفت: از این میوۀ ممنوعه نخورید، زیرا اگر از آن میوه بخورید، خواهید مرد. این پیام اشاره دارد به دو چیز: تصمیم گیری در اطاعت از فرمان و نخوردن میوه، و عدم اطاعت از فرمان و خوردن میوه! این به تصمیم اجداد ما بستگی داشت که چه کنند. در نتیجه کمال انسان تنها به قدرت الهی بستگی ندارد.
این حقیقت که انسان بگونهای آفریده شد که تنها با انجام مسئولیتش به کمال نائل شود، اشاره به این دارد که خدا پتانسیل خلاقیت را به انسان ارزانی داشته است، یعنی همان چیزی که بطور مشابه خود از آن برخوردار است.
بدینسان، او به انسان سهم مسئولیتی داد که حتی خود او نمیتواند در آن دخالتی داشته باشد. و این نکته به این معنا است که خدا با دادن چنین مسئولیتی با چنین خصوصیتی میخواست انسان با اراده و عملکردش در جایگاهی قرار گیرد که خدا بتواند حق قرار گرفتن در مقام آفریننده را به او ارزانی کرده و انسان بتواند تسلط بر آفرینش را در آزادی کامل به اجرا درآورد.
اینجا است که ما با یک ویژگی خاص کانون خانواده آشنا میشویم. مذاهب بطور عمومی به دو دسته تقسیم شدهاند: مذاهبی که بر انکار نفس تمرکز کردهاند و مذاهبی که بر رستگاری آفرینی تمرکز کردهاند: در نوع نخست: مذاهب بر مسئولیت فردی در نیل به رستگاری دست میگذارند. مثل بودیسم. در نوع دوم: مذاهب بر نیاز به خدا یا ناجی در نیل به رستگاری دست میگذارند. مثل مسیحیت.
اما در کانون خانواده نیاز به همکاری خدا، مرد و زن، در نیل به رستگاری آموزش داده میشود. کمال تنها زمانی صورت میگیرد که در کنار انجام مسئولیت از جانب خدا، انسانها نیز مسئولیت خود را به انجام برسانند. بنابراین منفعت از ایمان به مذاهب از جانب خدا بعنوان سهم مسئولیت او تعیین میشود، اما اینکه انسان بتواند آن منفعت را دریافت کند یا نه به خود او بستگی دارد.
انسانها با نیل به کمال در حوزۀ تسلط مستقیم او قرار خواهند گرفت. و حوزۀ تسلط مستقیم خدا اشاره به: اتحاد قلبی با خدا از جانب مرد و زنی است که بعنوان شوهر و زن ازدواج کردهاند تا خانواده براساس چهار پایۀ اساسی را تشکیل داده و یک زندگی خوبی براساس داد و دریافت عشق و زیبائی در درون چهار پایۀ اساسی بوجود میآورند. در اینجا هر کدام از چهار مقام در هماهنگی با یکدیگر زیسته، از ارتباطی محض با خدا برخوردار بود، قلب و احساس او را درک کرده و بر این اساس، هدف آفرینش را به انجام میرسانند. این تجربهای عظیم و والا برای ما است یعنی همان چیزی که در یهود به آن با نام ”امانوئل“ اشاره میکنند. یعنی ”خدا با ما“!
در حوزۀ تسلط مستقیم، خدا براستی در هر لحظه با ما است. چقدر باشکوه است که بگویم خدا در هر لحظه با من است، خدا همراه با من، شاد است، غمگین است، میآید، میرود، و…. غیره.
امیدوارم که شما با سکونت در حوزۀ تسلط مستقیم خدا، امانوئل شده، و با هر نوع حرکت و تلاش خدا، شما حرکت و تلاش داشته باشید.
با این همه آیا با دست یابی به این سطح از زندگی، ما در همین نوع زندگی متوقف می شویم؟ یا اینکه چیزی ورای آن، چیزی ورای زندگی بر روی زمین وجود دارد. آیا زندگی زمینی تمامی آن چیزی است که ما از بهرهبرداری خواهیم کرد؟ پس این نیازهای عظیم در درون ما در ورای زندگی از چیست و به چه معنا است؟ این سوال مربوط به مبحث دنیای روح است که در بخش بعدی از آن صحبت خواهیم کرد.