طرز تلقی و سبک زندگی نهضت هماهنگی
سخنان رورند وون پیل کیم برای اعضای کانون خانواده در بلودیر، 9 ژوئن 1985
سه راه برای ما وجود دارد که بفهمیم پدر کیست. یک راه از طریق حقیقت است. دوم از طریق زندگی روزمره و شخصیت پدر، و سوم از طریق دنیای و پدیده های روحی است. در بین این سه راه برای شناخت پدر، من به روش دوم اهمیت میدهم، یعنی شناخت شخصیت یا خصوصیات پدر از طریق زندگی روزمره او. اجازه بدهید توضیح بدهم که چرا اینطوری فکر میکنم.
مهم نیست چقدر درباره حقیقت میشنوید، اگر فردی که به شما آموزش میدهد مظهر و تجسم حقیقت نشود، پیروی از او برای شما بسیار دشوار است. و صرف نظر از اینکه چه الهام و دستورالعمل قوی از دنیای روح درباره ناجی بودن فردی دریافت میکنید، اگر زندگی آن شخص کاملاً با بینش روحی دریافت شده شما متفاوت باشد، اطاعت از راهنماییهای روحی برای شما بسیار دشوار خواهد بود.
فرض کنیم که شخصی در حال سخنرانی است و آنچه شما از او میشنوید حقیقتی روشن است. اما پس از آن، فرض کنیم شما ببینید که زندگی آن شخص بسیار متفاوت است. شما کم کم با تعجب به او نگاه کرده و دیگر نمیتوانید حرف های او را جدی بگیرید. یا فرض کنید شما الهام دریافت میکنید که باید از شخص خاصی پیروی کنید و در اطاعت از آن دستورالعمل روحی تصمیم می گیرید که از او پیروی کنید. اما بعد متوجه میشوید آن فردی که کار ارزشمندی انجام نمیدهد. مهم نیست که آن الهام چقدر قدرتمند بوده باشد، شما نمیتوانید از آن پیروی کنید. بنابراین، اگرچه ممکن است به دلیل حقیقتی که آموختهایم یا به دلیل راهنماییهای روحی که دریافت کردهایم به پیروی از کسی هدایت شویم، تصمیم نهایی ما در مورد پیروی کردن بر اساس شخصیت و سبک زندگی روزانه آن شخص تعیین میشود.
وقتی من به پدر نگاه میکنم، میتوانم به وضوح هم تجسم حقیقت و هم تحقق الهام و بینش روحی را ببینم. اما اگر کسی فقط به دلیل راهنمایی روحی یا یک رؤیا از پدر پیروی کند و سپس پیام روحی دیگری دریافت کند، ممکن است به سوی دیگری برود. زمانی که از نظر روحی بسیار جوان بودم، میدیدم که افراد برجسته بسیاری به نهضت پیوستند که متعاقباً در پیروی از پدر مشکل داشتند. من به این نتیجه رسیدم که بهترین و سریع ترین راه دیدن مستقیم پدر است. متوجه شدم که هم میتوانم حقیقت را بیاموزم و هم از طریق زندگی روزمره پدر راهنمایی معنوی دریافت کنم. اجازه بدهید توضیح دهم.
منشأ نمک مقدس
در زندگی روزمره سعی میکنیم خودمان و چیزهایی را که داریم از نفوذ شیطان جدا کنیم. مثلاً از نمک مقدس برای پاکسازی و تقدیس اشیا استفاده میکنیم. تطهیر بطور عمومی در قالبهای بسیاری از جمله پاکسازی چیزهای قدیمی، پاکسازی مردم، پاکسازی قلب، و خلاصه انواع زیادی وجود دارد. من در اینجا میخواهم به طور خاص در مورد تطهیر و تقدیس مخلوقات صحبت کنم، ولی در نظر داشته باشید که همه چیز از یک الگو پیروی میکند.
در زندگی روزمره ما اغلب از نمک مقدس استفاده می کنیم، اما چه تعدادی از شما در این فکر بودهاید که نمک مقدس چگونه به وجود آمده است؟ در روزهای اولیه که با پدر در شهر پوسان بودم، کم کم متوجه شدم که هر زمان که مردم به پدر غذا یا هدیهای میدادند، او با دریافت آن اقلام همیشه بر روی آنها فوت میکرد. در زندان، دیدن فوت کردن فرد بسیار دشوار است، اما وقتی با هم در زندان بودیم، مطمئناً میتوانستم ببینم که پدر روی غذا فوت میکند. در آن زمان تعجب میکردم که چرا پدر چنین میکند، اما عمیق به آن فکر نکرده بودم. چند سال بعد از آن بود که اولین نمک مقدس ساخته شد.
همانطور که همه ما میدانیم، ما در دنیای سقوط کرده زندگی میکنیم. در این دنیای سقوط کرده، همه چیز بیحرمت شده است. همه انسانها و همه چیزهایی که تحت تأثیر انسان هستند آنقدر بیحرمت شدهاند که خدا نمیتواند مستقیماً چیزی را دریافت کند. حتی قلب ما هم بسیار ناپاک است. شیطان بر همه چیز و همه کس مسلط است. آیا فکر میکنید پدر میتواند این اشیا و مواد بیحرمت شده را مستقیماً به خدا تقدیم کند؟ لطفا خود را در جایگاه پدر قرار داده و به این موضوع بیاندیشید.
فرض کنیم من میخواهم غذایی را که آماده کردهام به خدا تقدیم کنم. چگونه باید پیشکش را تطهیر کنم؟ این غذا با دستان یک انسان سقوط کرده، یعنی با دستان من تهیه شده است. من هر چقدر هم تلاش کنم، تطهیر آن بسیار دشوار است. این مواد از ابتدا توسط موجودات سقوط کرده اداره میشدند. از نظر بیرونی میتوانم خالص و کاملاً پاک باشم. اما آن خاکی که مواد غذائی از آن به دست آمده، تحت تسلط شیطان است. چگونه میتوانم خود خاک را پاکسازی کنم؟
از این نقطه نظر، مهم نیست که به چه میزان غبار و کثیفی را بشوییم، و مهم نیست که چقدر دعا کنیم، ما واقعاً نمیتوانیم هدیه خود را کاملاً پاکسازی کنیم.
چیزی که من فهمیدهام این است که پدر این کار را برای ما انجام داده است. پدر سعی کرده همه چیز را تطهیر نموده و به خدا تقدیم کند. اما او متوجه شد که با وجود تمام دعاهای خالصانه و تلاشهای مجدانهاش برای پاکی بیرونی، هنوز همه چیز از حوزه تسلط شیطان سرچشمه می گیرد. پدر به این میاندیشید که بهترین راه برای تقدیم همه چیز در پاکی به خدا چیست؟ و اینگونه بود که او از خدا پرسید که آیا دمیدن یا فوت کردن به چیزی، میتواند وسیلهای برای پاکسازی آن باشد؟ براستی از روی چنین نگرانی قلبی و صمیمانه پدر بود که شرط نمک مقدس به وجود آمد. یادآوری این موضوع برای ما بسیار مهم است.
وقتی شما با وقف کردن تمام روح، قلب، وجود و تلاشتان، باز هم نمیتوانید به هدفی که برای خود تعیین کردهاید دست یابید، آن لحظه است که می توانید شرط بگذارید. آنجا است که احساس میکنید آن شرط را انگار قبل از شروع کارتان تنظیم کرده بودید و همه کارهای شما از جانب خدا و شیطان برسمیت شناخته میشود. با توجه به تمامی تلاش و کل سرمایهگذاری شما، حتی شیطان نیز باید ارزش این شرط را برسمیت بشناسد.
از زمان سقوط، مردان و زنان در موقعیت میانی بین دو سرور یعنی خدا و شیطان قرار گرفتهاند. این که یک شخص متعلق به خدا باشد یا شیطان، بر این اساس تعیین میشود که آن شخص چقدر خدا را دوست دارد. بنابراین، در زندگی روزمره باید مراقب باشیم که از شرطها سوء استفاده نکرده و در ارتباط با آنها رفتاری ساده نداشته باشیم. البته با ایجاد شرط معینی برای تطهیر، میتوانیم کاری را انجام دهیم، اما ما باید حواسمان باشد که چگونه پدر، اولین بار در زمان تنظیم چنین شرطهائی، تمام قلب و وجود خود را فدا کرد. به عنوان مثال، بدون در نظر گرفتن منشأ قدرت تصفیه کننده نمک مقدس، ممکن است به سادگی به مدت یک یا حتی ده سال از نمک مقدس استفاده کنیم. اما تمام این فعالیتها، تشریفات تهی و بیمعنی خواهند بود، مگر اینکه به مسائل تاریخی در پس آن توجه کنیم.
در سالهای قبل از تأسیس روز خدا، پس از هر مراسم سال نو، پدر به هر عضو پول هدیه یا عیدی میداد. یک بار، وقتی به من پول میداد، از من خواست که آن را به اولین فرد نیازمندی بدهم که بعد از بیرون رفتن از مرکز نهضت ملاقات میکنم. من طبیعتاً آنچه را که پدر خواسته بود انجام دادم. این بیانی از تمایل صادقانه پدر برای کمک به مردم رنج دیده جهان بود. پدر نمیتواند مستقیماً به تک تک افرادی که در بدبختی هستند کمک کند. به همین خاطر او شرطی را برای کمک به همه آنها با داشتن یک نفر به نمایندگی از همه مردم بدبخت و فقیر برپا کرد. یعنی وقتی پدر از من خواست که به اولین فرد بدبختی که ملاقات کردم پول بدهم، تمام وجودش را صرف کمک به آن فردی کرد که نماینده همه مردم فروتن و بدبخت جهان بود. ما هرگز نباید نیت و قلب پدر را در پس چنین اعمالی دست کم یا نادیده بگیریم.
قلب پدر نسبت به مسیحیت
این که می گوییم پدر مرکز جهان است به چه معناست؟ این بدان معناست که پدر در ارتباط با هر فردی به عنوان نماینده جهان رفتار می کند. نیت پدر هر زمان که با کسی سروکار دارد چنین چیزی است. در حال حاضر، پدر هنوز در زندان دنبری است. او در آنجا، به طور جدی تلاش دارد تا مسیحیتی را که عمدتاً با او مخالفت کرده، در آغوش بگیرد. به دلیل تمایل خالصانه پدر راستین برای کمک به همه مسیحیان، و مراقبت از آنها است، که او از همه ما میخواهد به همان مسیحیانی که او را آزار و اذیت رسانده و او را متهم میکنند، نزدیک شویم.
پدر از ما میخواهد که با فداکاری های بزرگ زندگی کنیم. چون او میتواند ببیند که در برابر مسیحیت در جایگاه قابیلی، نهضت هماهنگ در جایگاه هابیلی قرار دارد. پدر به وضوح میداند که هابیل هرگز نمیتواند بدون قابیل به سوی خدا بازگردد. بر اساس این اصل، پدر شدیداً از ما خواسته است که با رهبران مذهبی ملاقات کنیم و این همان کاری است که ما انجام میدهیم.
اجازه بدهید تا در این مورد توضیح بدهم. هابیل در مقام برادر کوچکتر، هرگز نمیتواند به تنهایی از حوزه تسلط غیرمستقیم خدا عبور کرده و به حوزه تسلط مستقیم خدا برود. قرار بود که این دوره تسلط غیرمستقیم دوره زمانی باشد که اولین پسر و دختر خدا از آن طی طریق کرده و به حوزه تسلط مستقیم خدا نائل شوند. در اصل آدم و حوا اولین پسر و دختر خدا بودند. با این حال، آنها با سقوط به مقام پسر و دختر دوم نتوانستند از خدا چیزی به ارث ببرند. تنها اولین پسر و دختر میتوانند از سلطه غیرمستقیم خدا عبور کنند. آدم و حوا، به عنوان پسر و دختر دوم، به تنهایی نمیتوانند به ورای این مسیر بروند.
چه کسی اولین پسر و دختر شد؟ در واقع، بزرگ فرشته موقعیت اولین پسر و دختر را تصاحب کرد. اساساً این قابیل بود که این مقام را در دست گرفت. از این رو، ماموریت هابیل احیای حق نخست زادگی است.
سخن گفتن از پسر اول به چه معناست؟ بدون پسر دوم نمیتوانیم به پسر اول اشاره کنیم. هابیل، در احیای حق نخست زادگی، باید با قابیل روبرو شود. برای اینکه بدانیم چگونه هابیل میتواند سزاوار حق نخست زادگی باشد، باید بفهمیم که چرا اولین پسر و دختر موقعیت خود را از دست دادند. در حالی که همه ما باید همه چیز را با محوریت خدا دوست داشته باشیم، اولین پسر و دختر با مخلوقات از دیدگاه خودشان و با عشق خودخواهانه رفتار کردند. ما برای به دست آوردن حق نخست زادگی، باید با اتخاذ نگرشی متفاوت، شرطی برپا کنیم، یعنی ما باید به جای خودمان، بر خدا متمرکز شویم.
در مسیر نزدیک شدن به مسیحیت، و تلاش برای بازگرداندن رهبران مسیحی به جایگاه بهترین رابطه با خدا، کاری که ما انجام میدهیم در خدمت به احیای حق نخست زادگی در سطح ملی و همچنین در سطح جهانی است. در انجام این امر، باید در نظر داشته باشیم که جایگاه هابیل و قابیل وجود دارد. اگر ما این موضوع را درک کنیم، کاری که ما از طریق فعالیت های روحی و معنویمان انجام میدهیم چیزی کمتر از احیای حق نخست زادگی در سطح ملی و جهانی نیست.
با این حال، ما باید همزمان (در کنار دیگر تلاشهایمان) حق نخست زادگی را بازسازی کنیم. فرض کنید شما واقعاً خود را به خاطر ملت وقف می کنید و مردم به خاطر این عمل، به شما احترام می گذارند، اما از طرف دیگر شما فرصت یا وقت برای مراقبت از خانواده خود ندارید. وقتی نزد اعضای خانواده خود برمیگردید، متوجه میشوید که آنها به شما احترام نمیگذارند، زیرا شما از آنها مراقبت نکردهاید. چنین چیزی اتفاق میافتد. یک نفر تمامی قلب یک ملت را بدست میآورد، اما در خانه خود بازنده است. چیزی که خدا برای هر یک از شما آرزو می کند این است که در سطح ملی و همچنین در سطح خانواده برنده شوید. زیرا اگر در سطح خانواده بازنده باشید، صرف نظر از اینکه چقدر برای خاطر ملت در تلاش هستید، توسط خانواده خود به عقب کشیده خواهید شد. شما در نهایت یک برنده در سطح ملی باقی نخواهید ماند. معنی این موضوع در عمل این است که شما نمیتوانید بگویید: “خب، من خودم را کاملاً وقف مأموریتم کردم؛ لازم نیست نگران خانوادهام باشم.” شما نباید اینطور فکر کنید. همانطور که برای ملت و جهان کار می کنیم، باید برای بازسازی فرد و خانواده نیز تلاش داشته باشیم.
کسب پیروزی نه تنها در سطح ملی یا جهانی بلکه به طور همزمان در سطح فردی و خانوادگی نیز مهم است. البته ما باید به ملت و دنیای خود خدمت کنیم، اما با همان سطح از انرژی و صداقت باید به خانواده خود نیز خدمت کنیم. ما همچنین میتوانیم آن را به شکل دیگری بیان کنیم، همانطور که به بدن جسمی خود خدمت میکنیم و به خانوادههای خود عشق میورزیم، باید با همان صداقت به ملت و جهان خدمت کنیم.
در واقع، از آنجایی که ما نمیتوانیم از تمامی رهبران مسیحی در این کشور مراقبت کنیم، پدر از ما میخواهد که لااقل از 120 تن از آنها مراقبت کنیم. اما شدت عمل ما در خدمت به 120 روحانی، باید به اندازه خدمت به همه رهبران روحانی در کل کشور باشد. اگر ما نمیتوانیم به 120 رهبر یا 100 رهبر خدمت کنیم، و فقط به 20 روحانی خدمت میکنیم، باز هم باید با شدتی به آنها خدمت کنیم که در حد خدمت به رهبران کل کشور باشد. یعنی شما باید چنین شرطی بگذارید. اگر ما با آن شور و شوق به روحانیون و کلیساها خدمت کنیم، حتی شیطان نیز شرطهائی را که ما برپا کردهایم، تصدیق خواهد کرد.
اجازه دهید در باره منظور من از تصدیق یک شرط توسط شیطان برایتان مثالی بیاورم. وقتی والدین راستین با ما در اتاق هستند، شیطان نمیتواند وارد آن اتاق شود، اما به محض خروج والدین از اتاق، شیطان آزاد است که وارد آنجا شود. چون شیطان ارزش ما را برسمیت نمیشناسد. اما آرزوی خالصانه والدین راستین ما این است که شیطان ارزش همه ما را تصدیق کند.
با وجود اینکه پدر در زندان است، اما همچنان قابیل یعنی کلیساهای مسیحی شرعی و قانونی را دوست دارد. اگر قلب پدر را درک نموده و به دیدار روحانیون و دیگر رهبران جامعه مسیحی برویم، نه تنها مسیحیان در نهایت از سنت ما پیروی خواهند کرد، بلکه هنگامی که ارزش پدر و تعالیم او را درک کنند، در خط اول جبهه (در کنار پدر)حضور خواهند داشت.
قابیل نمیتواند به تنهایی از حوزه سلطه غیرمستقیم عبور کند، هابیل هم نمیتواند چنین کند، این دو به هم نیاز دارند. آنها فقط با همکاری با یکدیگر میتوانند آنچه را که در طی جریان عمل سقوط از دست داده بودند بازسازی کنند. اگر ما واقعاً وظیفه خود را به عنوان هابیل به انجام رسانیده و همه چیز را برای کمک به قابیل در مسیر بازسازی فدا کنیم، شیطان شرطی را که ما برپا کردهایم برسمیت شناخته و ارزش ابدی ما را تصدیق خواهد کرد.