رورند وان پیل کیم در طی ملاقاتی با کانون خانواده آلمان در سال 198، ازاعضا خواست تا از تجربیاتشان در باره ویتنسینگ بگویند و یک خواهر ژاپنی گفت:

من به تازگی یک کمپین 40 روزه جمع آوری کمک های مالی را به پایان رساندم و امروز برای اولین بار در ویتنسینگ شرکت کردم و با یک مرد جوان بسیار خوب آشنا شدم که در نزدیکی مرکز ویدیویی ما زندگی می کند. او گفت که برای تعطیلات یک ماهه به اسپانیا می رود، و قول داد وقتی که برگردد با من تماس خواهد گرفت.

رورند کیم در پاسخ به آن خواهر گفت:

این مرد جوان انتظار نداشت امروز با خواهر ما دیدار کند و همچنین این خواهر نیز هیچ اطلاعی از دیدار با او نداشت. به عبارت دیگر، دیدار آنها به واسطه قصد آگاهانه‌ی آن مرد یا این خواهر صورت نگرفت، بلکه چیزی فراتر از آن‌ها، این دیدار را میسر کرد.

فرض کنید قصد انجام یک کاری را دارید و آن را هم انجام می‌دهید. در این امر، نتایج تصمیم‌گیری شما بواسطه انگیزه و تلاش شما تعیین می‌شود. در این صورت، شما نقطه شروع آن کار هستید، زیرا شما خواسته و هدفی خاص داشتید و آن را انجام دادید. اما این خواهر، اطلاع نداشت که امروز با چه کسی دیدار خواهد کرد. این بدان معناست که او نقطه شروع این دیدار نیست.

همه می‌خواهند شاد باشند، اما گاهی اوقات بدون هیچ دلیل خاصی احساس ناراحتی می‌کنید. ممکن است که با یک فرد خاصی ارتباط خوبی داشته باشید و به همین خاطر، وجودتان را برای او فدا می‌کنید. با این حال، گاهی نتیجه حاصله با انتظار شما مطابقت ندارد، اگر چه شما به شدت خواستار یک نتیجه مثبت بوده باشید. از طرف دیگر، گاهی چیزهای شگفت‌انگیزی بدون انتظار شما رخ می‌دهند. این بدان معناست که انگیزه یا نقطه شروع شادی شما نیستید، بلکه چیزی دیگر یا شخص دیگری مسبب خوشحالی شما بوده است. سوالی که اینجا مطرح می شود این است که ”اگر من عامل این نتیجه نیستم، پس چه چیزی یا چه کسی عامل است؟ اگر من نقطه شروع نیستم، بطور حتم، چیز دیگری باید در ورای من وجود داشته باشد که باعث شکل گیری این رویداد است.“

نیروهای نامرئی

معمولاً ما سعی می‌کنیم هر چیزی که برای ما اتفاق می‌افتد را بر اساس چیزهای قابل رویت تجزیه و تحلیل کرده و بفهمیم. اما همیشه اینطوری نیست. فیلسوف‌ها به عنوان مثال محدود هستند، چرا که با حوزه‌ی بیرونی قابل رویت و مرئی سر و کار دارند و نمی‌توانند فراتر از آن بروند. اما در اکثر مواقع عامل را فقط می‌توان در خارج از حوزه ما، خارج از دنیای جسمی‌ ما، در نیروهای نامرئی جستجو کرده و یافت.

وقتی به حوزه‌ی نامرئی فکر می‌کنیم، دو ماهیت به ذهن ما خطور می‌کنند، یکی خدا و دیگری شیطان. ما از لحاظ روحی، تحت تاثیر هر دو طرف هستیم. وقتی انسان بین خدا و شیطان قرار گرفته باشد، آیا شیطان دائما او را متهم می‌کند؟ نه، فقط در صورتی که پایه برای انجام این عمل وجود داشته باشد. اگر شخصی پایه‌ای بوجود آورد که شیطان بتواند او را متهم کند، آنگاه شیطان به خدا می‌گوید: “خدایا، من حق دارم این شخص را ادعا کنم” و بر این اساس او را به سمت خودش می‌کشاند. اما اگر آن شخص پایه خوبی بوجود آورده باشد، خدا به شیطان می‌گوید: “شیطان، این فرد خوبی است، بنابراین او مال من است.” قراردادی همیشه بین خدا و شیطان وجود دارد که هر دو طرف می‌بایست به آن احترام بگذارند.

تا زمانی که ما در جایگاهی بین خدا و شیطان قرار گرفته باشیم، پایه‌ای برای خدا وجود ندارد که ما را به طور کامل از آنِ خود کند و شیطان هم هیچ پایه‌ای برای دست گذاشتن روی ما ندارد. این به ما بستگی دارد که به طرف خدا یا به طرف شیطان برویم.

یک نکته بسیار مهم را باید به خاطر بسپاریم و آن این است که صرف نظر از هر اتفاق خوب یا بدی که برای ما بیافتد، خدا همیشه با ما است. شما باید سعی کنید خدا را در پس هر رویداد ببینید. شاید فکر کنید که خدا، به عنوان یک خدای خوب، می‌خواهد تنها چیزهای خوب به ما بدهد. البته خدا همیشه می‌خواهد برکات بسیاری‌ برای ما به ارمغان آورد، اما به علت پایه‌های بدی که ما بوجود آورده‌ایم، نمی‌تواند به ما برکت بدهد. در این صورت، غرامت ضروری و لازم است و تنها پس از اینکه ما شرطهای غرامت را بدرستی برپا کردیم، خدا می‌تواند برکات بسیاری به ما بدهد.

گاهی‌اوقات، برای کمک به ما در مسیر پرداخت غرامت، خدا ممکن است ما را در موقعیت‌های دشوار قرار دهد. شاید فکر کنید که تجربه‌های بد هیچ ربطی به خدا ندارند. اما گاهی‌اوقات خدا مجبور است به ما این فرصت را بدهد تا بر یک تجربه‌ی بد غلبه کنیم و بدین ترتیب به سطح بالاتری نائل آمده و شادتر شویم. این هدف خدا از رخصت دادن به ما برای عبور از روزهای سخت و دشوار است.

اگر شما رنج می برید یا اگر اتفاق ناگواری برای شما رخ داده است، به خدا فکر کنید و از آن وضعیت به نفع خودتان استفاده کنید. این تنها یک آزمون برای به چالش کشیدن شماست تا قوی‌تر شوید. دیر یا زود برکات خدا سرازیر خواهند شد.

وفای به عهد

این خواهر ژاپنی امروز با یک جوان آشنا شد. او به جای فکر کردن به اینکه “من با این فرد دیدار داشتم”، باید اینگونه فکر کند که “خدا به من فرصت داد تا او را ملاقات کنم.” او همچنین باید در نظر بگیرد که “خدا یک خانم جوان را برای این مرد جوان فرستاده است.” هدف این دیدار این چیست؟ در نهایت خدا آن‌ها را برای کسب خوشحالی بسوی هم آورده است. این نیت همیشگی او است.

این خواهر شاید امیدوار بود که آن مرد جوان برای حضور در تدریسات اصل الهی در مرکز ویدیویی، از سفرش خودداری کند. اما برخلاف انتظارش، او رفت. این خواهر ممکن است فکر کند که این چیز بدی است و حالا باید یک ماه تمام منتظر بماند. هر یک از این دو در طی این مدت، برای انجام خواست خدا، چه باید انجام دهند؟

در کتاب مقدس داستان مردی را می‌خوانیم که به شکل غیرمنتظره‌ای با یک فرشته دیدار داشت. ما هم می‌توانیم فکر کنیم که این مرد جوان امروز با یک فرشته از جانب خدا دیدار غیرمنتظره‌ای داشته است. از آنجایی که او قول داده است تا در یک ماه آینده وقتی که برگردد با خواهر ما تماس خواهد گرفت، باید چیزی یا یک حقیقت، عشق و یا ایده‌آلی وجود داشته باشد که او را جذب کرده است. احتمالاً تمایل داشته که با کسی مثل این خواهر ملاقات کند. بر اساس این تمایل، خدا خواست او را اجابت کرده و این خواهر را به سوی او فرستاده است. در طول این ماه، آن مرد مسئولیت دارد تا چیزی را که شنیده هضم کند و مهمتر از همه تصمیم بگیرد که برگردد.

البته، شیطان نیز در حال کار برای جلوگیری از دیدار دوباره مرد جوان با این خواهر است و خدا، از سوی دیگر، در تلاش برای جلوگیری از دخالت شیطان است. اما در نهایت مرد جوان مسئولیت دارد که به قول خود عمل کرده و پس از یک ماه بازگردد. او وقتی به دنیای روح برود، نمی‌تواند بگوید که هرگز تحت هدایت خدا نبوده ‌است. نمی‌تواند خدا را متهم کند که به او فرصتی برای یافتن حقیقت و راه واقعی زندگی نداده است. خدا به او می‌گوید: “یک خواهر ژاپنی به سوی تو فرستادم، آیا به‌خاطر داری؟” در این صورت او هیچ حرفی برای گفتن نخواهد داشت.

خب، خواهر ما چه کار باید انجام دهد؟ خدا دعاهای او را شنید و یک فرد خوب سر راهش قرار داد. اکنون وظیفه او چیست؟ صرفاً منتظر ماندن کافی نیست. او می‌تواند روزانه یک بار یا حتی سه بار برایش دعا کند. اما مهمترین وظیفه او به ارث بردن قلب خدا است. خواهر ما باید درک کند که او همان مسیری را طی می‌کند که خدا در طول تاریخ طی کرده‌است.

در تاریخ بازسازی، خدا همیشه برای یافتن فردی در دنیای شیطانی که بتواند برای او کار کند، تلاشهای باورنکردنی داشته است. وقتی خدا یک شخص مرکزی را انتخاب می‌کند، به او قول می‌دهد که در انجام وظیفه‌ای که به او محول کرده، کمک کند. اما خدا باید مدتی منتظر بماند تا او سهم مسئولیتش را به انجام برساند.

وقتی خدا به ما نگاه می‌کند، مشتاقانه منتظر آن است که ما در مقام فرزندانش وظایف خود را به انجام برسانیم. چقدر خدا خوشحال می شود وقتیکه شخص برگزیده او وظیفه‌اش را به انجام می‌رساند! اما وقتی آن شخص چنین نمی‌کند، خدا بسیار اندوهگین می‌شود. آنگاه خدا مجبور است تا با تلاش بسیار بیشتری در پی فرد دیگری باشد.

ما همه انسانهای سقوط کرده هستیم و خدا باید افراد بسیاری را آماده کند، چرا که هر فردی ممکن است در نیل به اهداف خود شکست بخورد. خدا نمی‌تواند تنها به یک نفر تکیه کند.

قلب منتظر خدا

محتوای این یک ماه، که در طول آن خواهر ما در انتظار تماس گرفتن آن مرد جوان است، اگر او هر لحظه به فکر وضعیت و قلب خدا باشد، مثمر ثمر خواهد بود. بگونه‌ای که ممکن است آن مرد جوان به جای چهار هفته مرخصی، بعد از دو هفته برگردد. انجام چنین چیزی ممکن است.

ما باید از زندگی پدر مون در دوران اولیه نهضت هماهنگ بیاموزیم. پدر راستین لااقل سه بار در روز برای هر برادر و خواهری دعا می‌کرد. حتی وقتی به زندان افتاده بود، بی‌وقفه به دعاهایش ادامه می‌داد. گاهی اوقات، شایعاتی به گوش پدر می رسید که فلان فرد نهضت را ترک گفته است، اما او برای آن فرد تا زمان آزادیش دعا می‌کرد تا بطور حتم مطمئن شود که او رفته است یا نه. یک بار هم زنی برای خرید چیزی به بازار رفت، اما ناخودآگاه جلوی در ورودی مرکز نهضت ایستاده بود و نمی‌دانست چرا آنجا است. این به دلیل زندگی سراسر دعای پدر بود.

چنین اتفاقاتی نه تنها در ویتنسینگ بلکه در سایر زمینه‌های زندگی روزمره‌مان هم رخ می‌دهد. اگر منتظر هستید که کسی با شما تماس بگیرد، باید به فکر قلب همیشه منتظر خدا و والدین راستین باشید. در طول این ماه، خواهر ما فعالیت‌های مختلف دیگری خواهد داشت و افراد بسیار دیگر را ملاقات خواهد کرد. اما من از او می‌خواهم که تمرکز خود را متوجه قلب خدا کند. او (باید به این بیاندیشد که)‌ از این رویداد چه نتیجه‌ای خواهد گرفت؟

فرض کنید بذری در زمین کاشته‌اید. آن را آبیاری کرده و از آن مراقبت می‌کنید، و با اشتیاق منتظرید تا جوانه‌ بزند. به علت تلاشهای بی‌وقفه‌تان، چقدر خوشحال میشوید وقتی بذر جوانه زده و به گل می‌نشیند! در این صورت هر لحظه مراقبت شما از آن گیاه، یک لحظه گرانبها برای شما خواهد بود. از طرف دیگر، اگر بذری کاشته‌اید و به فکر مراقبت از آن نباشید، حتی اگر جوانه زده و سبز شود، تفاوت قابل ملاحظه‌ای در کیفیت ارتباط شما با آن گیاه در مقایسه با مورد قبلی وجود خواهد داشت.

شما همیشه با افراد بسیاری ملاقات می‌کنید و سعی دارید به آنها آموزش داده و سطح زندگی درونی آنها را ارتقاء ببخشید. اما اگر شخصی که در حال ویتنس کردن او هستید، پاسخ نمی‌دهد، ممکن است شخص دوم یا سوم به شما پاسخ دهد. تلاش شما بمرور به ثمر خواهد رسید. تلاشها و فداکاریهای شما بیهوده نخواهند بود. وقتی وجودتان را کاملاً فدا کرده و هنوز نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود، شاید فکر کنید که خدا وجود ندارد. اما موضوع این است که هنوز زمان لازم برای اتفاقات بزرگ فرا نرسیده است. اصل این است که قلب خودتان را بطور کامل فدا کنید. در این صورت، فرد یا افرادی بهتر از آنچه که تصور می‌کنید، را ملاقات خواهید کرد./