
خانم هاروکو کاناری
شعار من این است: اگرچه نمیتوانم این کار را انجام دهم، اما تمام تلاشم را بکار میگیرم. حتی اگر نمیتوانم آن کار را به طور کامل انجام دهم، باز هم به استقبال این چالش می روم.
(در سال 1984) در یک ورکشاپ ۱۲۰ روز در نیویورک، خانم کاناری نحوه به کارگیری سخنان پدر در زندگی روزمره خود را با اعضا در میان گذاشت. او یکی از اعضای قدیمی در ژاپن بود و یکی از سه “مامان”[1] ژاپنی بود که مأموریتشان دعا در مراکز نهضت بود. او بعدها در شهر نیویورک ساکن شد و برای والدین راستین وقتی در دفتر مرکزی نهضت می ماندند، آشپزی میکرد.
یکی از سخنان پدر راستین که در زمان پیوستن به نهضت هماهنگ، بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار داد این بود: «ما نه تنها باید واقعاً کلام خدا را فهمیده و آن را حفظ کنیم، بلکه باید تجسم کلام خدا شده و هر روز در پی حوزه کلام او و نمود آن باشیم.»
در آن زمان، نمیدانستم که چکار باید بکنم، زیرا سخنان پدر بسیار جهانی و وسیع است. سخنان او را که بیش از هر چیزی مرا تحت تأثیر قرار داده بود، یادداشت میکردم و برای تجسم هر یک از آنها بسیار تلاش میکردم. اما وظیفه بسیار بزرگی به نظر می رسید. بنابراین تصمیم گرفتم با تلاش برای تجسم حداقل یکی از گفته های پدر شروع کنم.
زمانی برای آسودگی نیست
پدر یکبار درباره گیدئون[2] و جستجوی او برای یافتن جنگجویان شجاع صحبت کرد. برای انجام این امر گیدئون از کسانی که داوطلبانه نزد او میآمدند میخواست که از یک نهر، آب بنوشند و گیدئون کسانی را انتخاب کرد که با دستان خود آب برداشته و مینوشیدند، بدون اینکه اسلحههای خود را زمین بگذارند. مسلح بودن به معنای عمل کردن به سخنان پدر است. بر اساس این تشبیه، پدر گفت که ما باید هوشیار باشیم، حتی تا جایی که برای خوابیدن لباس راحتی نپوشیده و در آمادگی کتمل بلافاصله بیدار شویم. من بسیار تحت تاثیر این سخن لو قرار گرفتم. در آن روزها گوش دادن به فردی که میگفت باید بدون لباس راحتی بخوابیم تعجب آور بود، اما منظور پدر این بود که ما نباید در گوشۀ دنج خود و حتی در خانه خود آسوده باشیم، بلکه باید همیشه آماده باشیم تا در هر شرایطی که ممکن است برای ما پیش بیاید، حتی در نیمه های شب خود را به چالش بکشیم. من چنین زندگی را پیش گرفتم، با لباس کار بر تن و موهای بسته شده به رختخواب میرفتم، و آماده بودم تا هر لحظه از جا برخیزم.
در ژاپن من مدتی به عنوان منشی آقای کوبوکی، ریاست نهضت هماهنگ ژاپن کار کردم. آن روزها آقای کوبوکی هر شب دیر وقت برای دعا به زمین مقدس رفته و حدوداً ساعت 2 یا 3 بامداد برمیگشت و من باید منتظر میماندم تا او برگردد. بنابراین با لباس دراز میکشیدم. سخنان پدر در آن زمان برای من بسیار مفید بود، زمانی که مجبور بودم در ساعات اولیه صبح مراقب بوده و دعا کنم. سایر اعضا میخوابیدند، اما از آنجایی که درب ورودی مرکز برای بازگشت آقای کوبوکی باز بود، هرکسی میتوانست وارد شود. گاهی افراد غریبه وارد میشدند و من میترسیدم. اما چون برای هر شرایطی آماده بودم، میتوانستم از جا پریده و با هر چیزی یا هر کسی مقابله کنم.
یکی دیگر از سخنان پدر که مرا تحت تأثیر قرار داد این بود که ”شما باید تمام زندگیتان را برای یک ثانیه یا یک لحظه وقف کنید.“ بنابراین، من واقعاً خود را در این مورد به چالش کشیده و سعی کردم تمامی زندگیام را بدون تلف کردن حتی یک لحظه، به فکر کردن به قلب خدا اختصاص داده و با آن قلب و احساس با دیگران ارتباط برقرار کنم.
هشدار در مورد حوادث
شنیدم که پدر هرروز بدون استثنا ساعت 4 صبح بیدار شده و دعا میکند. همچنین میدانم که تمام روز او، روز دعا است. آن استاندارد چالش بزرگی برای من بود. برای انسان سقوط کرده بسیار سخت است که در تمام طول روز یک زندگی مملو از دعا داشته باشد، چون تمایل به خود محوری بسیار قوی است. چنین زندگی به نظم و انضباط زیادی نیاز دارد.
من تا آنجا که میتوانستم به خود میگفتم که باید یک زندگی سراسر دعا را پیش گیرم. البته این موضوع به این معنا نیست که تمامی اوقاتم را در اتاق دعا سرکنم، بلکه به این معنی بود که باید زندگی را به دعا تبدیل کنم. پس چه در آشپزخانه باشم و چه در حمام، هر ثانیه سعی میکنم در حوزه دعا بمانم. در اصل، من آنقدر روحانی نبودم، اما در لحظات دعا، خداوند چیزهای زیادی به من گفت، از جمله هشدار در مورد وضعیت خطرناکی که آقای کوبوکی با آن مواجه بود، یا لحظه بحرانی برای برخی از اعضا، یا تصادف احتمالی و غیره. اگر چه من برای علم به این موارد دعا نکردم، خداوند چنین موقعیتهایی را برای من آشکار میکرد و من به دعا در مورد آنها میپرداختم. پس از بازگشت به مرکز، شخص درگیر آن موضوع خاص میگفت که چگونه یک حادثه در شرف وقوع بوده اما به نحوی از آن جان سالم به در برده است. چنین حوادثی بیشتر از آنچه من بتوانم بیان کنم، اتفاق افتاده است.
تجسم کلام خدا شدن یک چالش بزرگ به نظر میرسد. این امر به معنای صیقل دادن شخصیت بر اساس استانداردهای بهشتی و عمق بخشیدن به قلب به ارث برده از خدا در ما است. بخش اعظم از این مبارزه این است که خود را تهی ساخته و از خود بیخود شوم. این یکی از اصول هر دینی است که تهی شده، از خود بیخود شده و درگیر خودتان نباشید و همیشه برای دیگران زندگی کنید. من بطور مستمر تلاش داشته باشیم تا تجسم خدا شده و همیشه از چنین منظری با دیگر مردم و مخلوقات ارتباط برقرار کنیم.
متأسفانه، برای انسانهای سقوط کرده آسان است که با دیگر مردم و مخلوقات به روشی نادرست رفتار کنند. پدر اغلب میگفت که ما باید از چنان گنجایشی برای خدا و دیگران برخوردار باشیم که بتوانیم به همه چیز گوش دهیم.
در پی نکات خوب شما هستم
از این رو، هر روز سعی میکنم تا موضع قابیل متواضع را بعهده بگیرم. وقتی افرادی که به تازهگی به نهضت پیوستهاند در مورد کلام خدا و تجربیات گرانبهای خود با پدر بهشتی صحبت میکنند، ما باید در جایگاه قابیل به همه چیز گوش دهیم. من معتقدم که مقام هابیل به شخصی تعلق دارد که به نوعی پیروزیهایی بدست آورده و میتواند این تجربیات را به خدا گزارش دهد. اما وقتی اعضای جوان در مورد خدا صحبت میکنند، سعی میکنم با قرار گرفتن در مقام قابیل در برابر آنها قلبم را گشوده و به سخنان آنها گوش دهم.
برای ما به عنوان مردم سقوط کرده، آسان است که با ذهنی سقوط کرده به همه چیز نگاه کنیم و نکات خوب را ندیده گرفته و فراموش کنیم. اما من سعی میکنم نکات مثبت هر یک از برادران و خواهرانمان را کشف کرده و تشخیص دهم. و سعی میکنم فکر کنم از آنجایی که هر فردی از نکات خوبی برخوردار است که من فاقد آنها هستم، من باید از آنها بیاموزم.
حقایق درونی همیشه باید به شکل بیرونی تجلی یابد. بنابراین فقط درک و تصدیق این که باید از دیگران بیاموزم کافی نیست، بلکه باید آن را در عمل نشان دهم. در این فرآیند، من چیزهای زیادی در مورد قلب پدر بهشتی می آموزم. اگر آدم و حوا سقوط نمیکردند، قلب پدر بهشتی تنها از شادی و لذت پر میشد. اما سقوط آنها باعث شد تا قلب او مملو از اندوه و رنج شود. وقتی انسان حتی بخش کوچکی از سهم مسئولیتش را انجام دهد، قلب پدر بهشتی از شادی میتپد. بنابراین، سعی میکنم تا تمامی گوشه گوشه قلب پدر بهشتی را بدست آورم.
پیوند زدن عناصر مختلف تمام آنچه را که میشنوم
یکی از گفتههای پدر که واقعاً زندگی من را تغییر داد این بود که ”محدودیتهای خود را به چالش بکشید.“ من احساس کردم این نکته به معنی این است که تمامی عناصر مختلف آنچه را که از سخنان پدر میشنونم در کنار هم قرار بدهم. یکی از برادران ارشد کره ای به من گفت:” کاناری، تو هنوز خیلی چیزها را هدر می دهی: از نظر روحی، روانی، چگونگی استفاده از زمان و غیره.” من احساس کردم این حرف درست است. در موقعیتهای مختلف از بسیاری جهات میتوانستم سختگیرانه تر عمل کرده و کارهای بیشتری انجام دهم. به همین خاطر سعی کردم برنامه فشردهتری در زندگی روزانه بکار بگیرم: ساعت 2:00 صبح به رختخواب رفته و ساعت 5:00 صبح برمیخاستم؛ همچنین قبل از رفتن به رختخواب دوش آب سرد میگرفتم.
یکی دیگر از شعارهای پدر که سعی کردم آن را تجسم شوم، این است “بخشش، عشق و اتحاد.” این شعار بسیار مهم است، زیرا حاوی معانی بسیار زیادی برای شخصیت و قلب ما است و به ما میآموزد که چگونه با برادران و خواهران خود رفتار کنیم.
پدر یک بار به رهبران گفت: “کلامی را عنوان کنید که استوار بوده و از بین نمیروند، کلامی بگوئید که حوزه الهی میتواند پذیرای آن باشد. در مورد آنچه که با پدر بهشتی تجربه کردهاید یعنی چیزی که برای شما واقعاً زنده است، صحبت کنید. کلماتی را بکار نگیرید که شیطان میتواند از آن بهره مند شود.» این بدان معناست که هر لحظه باید تعالیم پدر و زندگی پدر را مطالعه کنیم.
پدر همچنین گفت: 120 درصد خودت را وقف کن، تا جایی که بتوانی هر ثانیه جانت را فدا کنی. این به این معنا نیست که پدر گفته ما باید آرزوی مرگ کنیم یا هر چیز دیگری، بلکه به این معناست که از خودگذشتگی و فداکاری ما باید به 120 درصد برسد. این جمله برای من ترسناک بود، زیرا هنوز احساس نمیکنم که به اندازه کافی خودم را وقف خدمت به پدر بهشتی، والدین راستین، اشخاص مرکزی و همه برادران و خواهران کردهام. واقعا باید بیشتر خدمت کنیم.
یکی از مسئولین نهضت، در مورد شکنجههایی که پدر متحمل شده است، میگوید: پدر از نظر روحی، 430 بار با شرایط مرگ و زندگی مواجه شد. اما در تمامی این شرایط، پدر هرگز قلب به چالش کشیدن هر موقعیتی را فراموش نکرد. چون او میخواست همه بشریت را نجات دهد. او به دلیل اینکه میخواست به همه انسان ها خدمت کند، میتوانست بر بحرانی ترین و خطرناک ترین لحظات غلبه کند.
چگونگی شروع دعا
طرز تلقی من در بارۀ دعا از ابتدای پیوستن به نهضت تغییر کرده است. پدر در حالی که هنوز در تلاش بود تا دوره 21 ساله خود را به پایان برساند، گفت که ما باید دعاهای خود را با قدردانی از پیوستن به نهضت هماهنگ شروع کنیم. بنابراین، هر یک از ما در دعا، ملاقات عمیق و اشکبار خود با خدا، احساسات و تأثیرات عمیقی را که در اولین روزهای پیوستن به نهضت هماهنگ داشتیم، به یاد میآوردیم.
پدر گفته بود: «لطفا هرگز آن تجربیات اولیه در نهضت هماهنگ را فراموش نکنید و دعایتان را با آن احساس شروع کنید.»
اما اکنون، پس از پایان دوره ۲۱ سالهاش، پدر میگوید که باید دعاهای خود را با تشریح این نکته در باره پدر راستین آغاز کنیم که او چگونه با حفظ تمرکز بر قلب و تعهد راسخ در مسیر 21 ساله مشیت شده به پیش رفت. ما میتوانیم به خدا بگوییم: «پدر راستین تا به حال چنین بار عظیمی را به دوش کشیده است، لطفاً اجازه دهید که اکنون من این بار را بدوش بکشم».
پدر برای اعضای سابق دعا میکرد
در سالهای اولیه تأسیس نهضت هماهنگ، یکی از اعضا به مدت سه روز از داشتن هر گونه رابطهای با برادران و خواهران خودداری کرد. پدر به او التماس کرد و گریست. او بارها و بارها تکرار کرد: “لطفا با من صحبت کن.” بواسطه اشک های پدر، او دست از مقاومت برداشت و قلبش را گشود و با دیگران شروع به صحبت کرد. این استاندارد عشق پدر بود.
حتی به کسانی که دیگر در نهضت هماهنگ نیستند هم توجه میکرد، یعنی کسانی که نتوانستند استاندارد زندگی در نهضت هماهنگ را حفظ نموده و در نهایت نهضت را ترک کردند. پدر در کشور کره هر زمان فرصتی پیش میآمد به در خانه چنین اشخاصی رفته و برایشان دعا می کرد. او در دعا به خدا می گفت: “این شخص اکنون از نهضت هماهنگ دور شده است، اما قبلا کمکهای زیادی کرده است. پدر بهشتی، لطفاً کمکهای بزرگی را که این شخص انجام داده، به خاطر بسپار. در حال حاضر، من وقت کافی برای مراقبت از او ندارم، لطفا مراقب او باشید.” این دعایی است که چگونگی دعای پدر برای اعضای سابق بود، و من فکر میکنم که ما نیز باید چنین قلبی را برای هر فردی داشته باشیم.
من در مراکزی بودهام که اعضای بسیار دشواری داشتهاند و برادران و خواهران گهگاه میخواستند از چنین اشخاصی بخواهند که به خاطر وضعیت در مرکز آنجا را ترک کرده یا به نوعی با آنها قطع رابطه کنند. اما من استاندارد پدر را به آنها یادآوری میکردم.
یک بار از پدر در مورد شخصی که مشکل ایجاد میکرد پرسیدم. او پاسخ داد: رابطه را قطع نکنید. به عبارت دیگر، باید او را بیشتر از شیطان دوست داشته باشید؛ اگر بتوانید این کار را انجام دهید، آن شخص میماند و خود به خود شروع به تغییر میکند.» دوباره باید به استاندارد پدر برای دوست داشتن هر برادر و خواهر فکر می کردم. او گفت: «اگر نمیتوانید به کسی توجه کافی داشته باشید، حداقل با اشک با او روبرو شده و نظرات خود را با او در میان گذاشته و به او التماس کنید».
ما باید اهمیت عمل به سخنان پدر را به خاطر بسپاریم. اگر نتوانیم خودمان را تغییر دهیم، نمیتوانیم دیگران را رهبری کنیم. پدر بارها درباره قانون بهشتی صحبت کرده و بر اهمیت آن تاکید کرده است. در واقع، ما هنوز به وضوح از مفاد قانون بهشتی آگاهی نداریم، فقط پدر آن را میداند. در نهایت، ما باید با معیار آن زندگی کنیم.
کارهای امروز را به فردا وگذار نکنید!
در سال 1981 در گلاستر به پدر در حالی که او به صید ماهی تن صید مشغول بود، خدمت کردم،. هر روز صبح ساعت 2:30 بدون هیچ وقفه به دریا میرفت. او شب قبل از افتتاحیه مسابقات تن ماهی با جدیت تمام مراحل آماده سازی را بررسی کرد. تقریباً ساعت 1:00 نیمه شب بود، وقتی همه چیز تمام شد او گفت: « برویم بخوابیم» به همین خاطر همه قایق ها را ترک کردند. ناگهان او به یک قایق فکر کرد و از ناخدای آن قایق پرسید: “قایق شما چطور است؟ آیا همه چیز خوب است؟” او پاسخ داد،”بله، پدر!” این قایق سال گذشته آماده بود و فردا صبح هم دوباره به آن نگاهی میاندازم.» اما پدر خیلی عصبانی شد و گفت “نه، الان باید وضعیت آن را بررسی کنی. کاری را که امروز باید انجام دهید، همین امروز تمام کنید. هرگز کارها را به فردا موکول نکنید. اگر کارها را به تعویق بیاندازید، شیطان میتواند از فرصت استفاده کرده و حمله کند.” پس از آن بود که خود پدر به سراغ آن قایق رفت و وضعیت آن را مورد بررسی قرار داد. او به همه حاضران گفت: «اکنون زمان، زمان شوخی کردن نیست، بلکه زمان مبارزه است. کارها را به فردا موکول نکنید. همیشه کار امروز را که همین امروز انجام بدهید.»
از این نگرش جدی پدر بهت زده شدم و در قلبم توبه کردم. چون من بارها کارها را به روز بعد موکول کرده بودم.
من واقعاً امیدوارم که هر یک از ما بتوانیم خود را به چالش بکشیم تا براساس معیارهای پدر عمل کنیم و کلامی را که او با قلب و عشق فراوان به ما داده است، به کار ببندیم. حتی اگر نمیتوانیم مثل او کامل باشیم، با این حال باید تمام تلاش خود را به انجام برسانیم و بهانههایی مانند «میدانم که نمیتوانم انجامش دهم، بنابراین تلاش نمیکنم» نداشته باشیم. شعار من این است: “اگرچه نمیتوانم این کار را انجام دهم، اما تمامی تلاشم را بکار میگیرم. حتی اگر نمیتوانم آن کار را به طور کامل انجام دهم، باز هم به استقبال این چالش میروم.“
آمریکایی ها و اروپایی ها، برخیزید!
رهبران مسئولیت های بزرگی دارند. مردم بسیاری از شما انتظار دارند. من از شما که از کشورهای دیگر آمدهاید، چیزهای زیادی یاد گرفتهام. ولی احساس میکنم ماموریت انجام خواست خدا در آمریکا در نهایت باید توسط آمریکاییها و در اروپا توسط اروپاییها انجام شود. البته، ما از سایر نقاط جهان باید کمک کرده و هر کاری که از دستمان برمیآید، انجام دهیم. اما آمریکاییها باید برخیزند، اروپاییها نیز باید برخیزند و به حل و فصل مشکلات خودشان بپردازند.
ایمان درونی اساس همه چیز است و وقتی آن پایه محکم باشد، چیزهای بیرونی زیادی میتوان بر آن بنا کرد. پدر گفت: انسان عاشق نسبت به دیگران مدارا می کند، اما نسبت به خود سختگیر است. در موقعیت فعلی، تنها کاری که میتوانم انجام دهم این است که برای تک تک شما دعا کنم. من دوست دارم تا جایی که بتوانم به شما کمک کرده و به شما خدمت کنم، اما در واقع این شما هستید که باید بجنگید و کارهای زیادی انجام دهید. من شما را به تجسم سخنان پدر شدن و به ارث بردن قلب و شخصیت او دعوت می کنم.
[1] در ژاپن و کره، خانمهای مسنی هستند که کارشان دعا کردن برای اعضا و فعالیتهائی نهضت هماهنگ است. در کره آنها را مادربزرگ دعا و در ژاپن مامان دعا خطاب می کنند.
[2] از شخصیتهائی که داستانش در کتاب قضات، در عهد عتیق آمده است.