“چه فکر کنی میتوانی، چه فکر کنی نمیتوانی، در هر صورت حق با توست” – هنری فورد
برگزیدهای از ”انسان در جستجوی معنا“ نوشته دکتر ویکتور فرانکل
بتازگی روانشناسان در یک آزمایش حیرت انگیز به نقش “امید” در افزایش توانایی موجودات در مقابله با مشکلات و پایداری آنان در برابر فروپاشی روانی ناشی از فشارهای شدید روانی پی بردند.
در این آزمایش از تعدادی موش آزمایشگاهی استفاده شد. موشها را به دو دسته مساوی تقسیم کردند. ابتدا دسته اول را درون ظرف آبی رها کردند بطوریکه مجبور باشند برای جلوگیری از غرق شدن خود دائماً دست و پا بزنند تا زمانی که بعلت خستگی دست از تلاش برداشته و غرق شوند. اولین موش ۱۷ دقیقه پس از به آب افتادن توانایی دست و پا زدن خود را از دست داده و غرق شد. سایر موشها نیز یکی پس از دیگری چند دقیقه بعد به همین ترتیب به قعر آب فرو رفتند.
سپس این آزمایش را با دسته دوم تکرار کردند با این تفاوت که قبل از زمان غرق شدن اولین موش در آزمایش قبلی یعنی ۱۷ دقیقه ، آب ظرف را تخلیه کرده و و موشها از غرق شدن نجات یافتند و آنها را به محل خود برگرداندند. مدتی بعد این آزمایش را با دسته اخیر تکرار کردند. این مدت بگونهای تنظیم شده بود که موشها ضمن رفع خستگی آزمایش قبل، خاطره تجربه گذشته را فراموش نکرده باشند.
پس از به آب انداختن آنها زمان را اندازه گرفتند. نتیجه غیر منتظره بود. اولین موش پس از ۲۶ ساعت دست از تلاش برداشت! به عبارت دیگر توانایی مقابله آنان بعلت تجربه امید بخش قبلی بنحو چشمگیری (از نظر زمانی حدود ۱۰۰ برابر) افزایش یافته بود.
این آزمایش تائید کننده مطالبی است که دکتر ویکتور فرانکل پایه گذار مکتب لوگوتراپی (معنا درمانی) سالها قبل در کتاب خود با عنوان “انسان در جستجوی معنا” ذکر کرده است. وی در تشریح روحیه زندانیان نازی که خود نیز یکی از آنها بود به این نکته اشاره میکند که تحت شرایط طاقتفرسای زندان عده ای بودند که ناگهان دچار شکست روان شده و در صبح یک روز هیچگونه حرکتی نمی کردند و هیچ نمی شنیدند و فقط به یک نقطه خیره می شدند ( به اصطلاح میبردند) اکثر این افراد کسانی بودند که خانواده ای نداشتند و یا خانواده خود را در جنگ از دست داده بودند. افرادی که کسی را نداشتند که پس از رهایی چشم انتظار آنان باشد. آنان امید خود را از دست داده بودند.
آن زندانی که امیدی به آینده خود نداشت محکوم به فنا بود. وی با از بین رفتن امید، اتکا روحانی خود را نیز از دست میداد، باعث سقوط خود میشد و گرفتار پوسیدگی روحی و جسمی می گردد. این حالت ناگهان و بطور بحرانی پیش میآمد و همه به نشانه های آن آشنا بودیم. همه بیم آن لحظه را داشتیم اما نه برای خودمان بلکه برای دوستان. چون شخص وقتی خود گرفتار این بحران می شد دیگر رنجی نمیبرد. معمولاً شروع این حالت اینگونه بود که زندانی یک روز صبح بر نمیخواست که جامه بپوشد، خود را بشوید و برای رژه آماده شود. التماس و تهدید و فشار سودی نداشت. همانجا روی زمین افتاده بود و به سختی تکان میخورد. اگر این بحران بعلت بیماری بود نمیگذاشت او را به بخش بیماران ببرند و هیچ کاری برای آرامش دردش نمیکرد. خلاصه زندگی را باخته بود. همانجا، در بستر در کثافت و مدفوع خود میماند و دیگر چیزی آزارش نمیداد…
نسبت مرگ در هفته میان زاد روز مسیح در ۱۹۴۴ و سال نو ۱۹۴۵ بسیار زیادتر از هر هفته دیگر بود. این تفاوت بخاطر سرما و خرابی غذا و بیماریهای همه گیر نبود بلکه به آن علت بود که زندانیان امید داشتند جنگ در آخر سال ۱۹۴۴ پایان پذیرد و در سال نو به خانه های خود باز گردند. چون سال نو نزدیک میشد میدیدند که اخبار رسیده از میدان جنگ چندان امیدوار کننده نیست. دل شکستگی جای امید گرفت و بسیاری از آنان قدرت مقاومت خود را از دست دادند، بیش از آن تاب نیاوردند و مردند…
هر تلاشی برای بازگرداندان نیروی درونی زندانی باید بر این متکی باشد که هدفی در زندگی او بیابد و آنرا باو نشان دهد. سخن نیچه را که میگوید: “کسی که جرائی برای زنده بودن دارد با هر چگونهای خواهد ساخت” باید به عنوان شعاری در درمان روانی بیماران و بهداشت روانی زندانیان پذیرفت…
اگر فردی دانست که رنج کشیدن سرنوشت اوست، باید آنرا چون وظیفهای بپذیرد. باید بپذیرد که حتی در رنج بردن نیز او یکتاست و در این دنیا دیگری نمیتواند بار رنج او را بدوش بکشد، این فرصت یگانه اوست که چگونه این بار را به منزل برساند…
این یکتایی و وحدانیت است که هر فرد را از فرد دیگر ممتاز میکند و معنائی به هستی و بقای او میدهد و در کارهای خلاقه اثری ژرف بجای میگذارد، چنانکه در عشق انسانی نیز گذاشته است. وقتی عدم امکان تعویض مردم را به یکدیگر در نظر آوریم، مسئولیت فرد را در برابر موجودیت خود و برای ادامه آن آشکار میبینیم. مردیکه به مسئولیت خود در برابر کسی یا کاری که به انتظار اوست واقف شد “چرای” زندگی خود را درک کرده و خواهد توانست با هر “چگونهای” بسازد…