کلام والدین راستین
در نهضت هماهنگ، ما مراسم آزادی دنیای روح داریم. مراسمی برای آزادسازی و برکت اجداد وجود دارد. خانوادههای برکت گرفته نمیتوانند به همان صورت معمول خود به اجدادشان ملازمت کنند. ما به شرطی که خواهر و برادر بزرگتر و کوچکتر خود، مادر و خالهها و سایر افراد در دنیای روح را برکت دهیم، میتوانیم به آنها به عنوان خانوادههای بهشتی، نماینده خدا، ملازمت کنیم. اکنون آن زمان فرا رسیده است. این بت پرستی نیست. (چان سانگ گیانگ ص 781)
شما باید اجدادتان را آزاد کنید. برای آزادسازی اجدادتان باید آنها را در دنیای روح دوست داشته و بیشتر از خانواده و بستگانتان بر روی زمین روی آنها سرمایه گذاری کنید. در غیر این صورت اجداد شما که به جهنم رفتهاند قادر به بازگشت به زمین نخواهند بود. بنابراین شما باید بتوانید در نقطه مرکزی ایستاده، آن خانوادهها را فراخوانده و به آنها کمک کنید. فقط در این صورت است که میتوانید با آنها یکی باشید. کسانی که بیش از دیگران فروگذاری میکنند به اشخاص مرکزی مبدل میشوند. (چان سانگ گیانگ ص 785)
ما باید دنیای روح را بسیج کنیم. بدون بسیج دنیای روح، چگونه بهشت میتواند بنا نهاده میشود؟ چنین چیزی امکان ندارد. قرار است بهشت از والدین راستین آغاز شود، نه از بازماندگان سقوط کردهای که تاکنون وجود داشتهاند. همانطور که دنیای فرشتگان هنگام آفرینش آدم کمک کردند، دنیای روح نیز باید در زمان بازآفرینی به روی زمین آمده و کمک کند. در غیر این صورت نمیتوان به بهشت نائل آمد. (چان سانگ گیانگ ص 780)
در دنیای روح مفاهیمی چون دور و نزدیک وجود ندارد. از آنجائیکه دنیای روح ورای زمان و مکان است، خانه شما هر جا که باشد، در حوزه دید شما است. به همین دلیل است که ارواح میتوانند در هر زمان و از هر فاصلهای به شما کمک کنند. به این ترتیب، ارواحی که در دنیای روح حرکت میکنند، در شبکه ارتباطی خود، مرتباً به زمین میآیند. همانطور که به تدریج تعداد ارواحی که به یک روستا میآیند افزایش مییابد، آنها تسکین دادن به یکدیگر را آغاز کرده و میتوانند یک کارزار برای ریشه کن کردن ارواح شیطانی در آن روستا برپا کنند. بنابراین محیط به طور طبیعی تصفیه میشود. آنها چنین کمپینهایی را برگزار میکنند. آنها به روی زمین آمده و متمرکز بر نزدیکان و خویشاوندشان ارتباط برقرار می کنند، و هنگامی که به دنیای روح باز میگردند، تلاشهای آنها بعنوان غرامت، پایهای مناسب برای عروج آنها به سطحی بالاتر و بهتر بوجود میآورد. بنابراین حتی دنیای روح نیز وارد دوره رقابتی خواهد شد. (چان سانگ گیانگ ص 779)
تجربیات ”فیلیپ هیل“ یک از اعضای برکت گرفته انگلیسی
فیلیپ هیل میگفت وقتیکه پسر بچه بود، میتوانست حضور ارواح را بطور مبهم احساس کند و گاهی اوقات درگیر وضعیتهای روحی میشد. آشنائی با نهضت و درک این مسئله که تأثیرات ارواح منفی را میتوان تحت کنترل قرار داد، خیال او را بسیار راحت کرده بود، اما فقط از زمان حضور در ورکشاپهای چهل روزه در چانگ پیانگ بود که توانست در مورد آنچه میبیند، به درکی شفاف برسد. فیلیپ بدنبال شرکت در هشتصدمین ورکشاپ آزادسازی اجداد در مرکز آموزشی چانگ پیانگ، درباره تجربیات روحی خود در آنجا و با اجدادش در انگلیس با ما سخن گفت.
آیا میتوانید در مورد مشاهدات خودتان در مرکز آموزش چانگ پیانگ توضیح بدهید؟
میخواهم درباره آنچه که در ورکشاپ دو روز آزادسازی و برکت اجداد در محیط چانگ پیانگ دیدم برایتان صحبت کنم. کمی از اولین قسمت یعنی بخش سرود مقدس گذشته بود که کم کم سر و کله فرشتگان پیدا شد. آنها وارد سالن شده و در کنار تک تک افراد شرکت کننده در ورکشاپ قرار گرفتند. یعنی برای هر شرکت کننده یک فرشته مامور شده بود. به همین خاطر، انبوهی از رنگها در فضای سالن موج میزد. همانطور که داشتیم دست میزدیم، فرشتگان از پشت روی شانهها و یا روی فرق سر شرکت کنندگان ”انسو“ میکردند. یکبار متوجه شدم، در حین ”انسو“ کردن یک فرشته، پنج یا شش روح سیاه از سر او بیرون آمدند. آن ارواح که ترسیده بودند، با حالتی از روی توبه بیرون آمده و سرگردان به طرف جلوی سالن رفتند، در حالیکه یک خروجی در قسمت جلوی سالن باز شده بود.
من معمولا میدیدم که در حین انسو کردن یک سر (روح) از پشت فرد مقابلم بیرون میآید، که شبیه فیلم کنستانتین بود. آنها گاهی اوقات کاملاً وحشتزده به نظر میرسند، و گاهی اوقات بسیار طبیعی، همراه با پوزخند، ولی بسیار تیره یا سیاه هستند. یکبار سر یک روح بیرون آمد و به من زل زده بود، و یک فرشته که از آنجا عبور میکرد، گردن آن روح را گرفت و مستقیم بیرون کشید!
در ورکشاپهای گذشته، بطور معمول هفت یا هشت فرشته را میدیدم که در اطراف سالن در حال گردش بودند، اما اینبار برای هر شرکت کننده در ورکشاپ یک فرشته مامور شده بود. نمیدانم که آیا به خاطر ماهیت این ورکشاپ ویژه است یا نه. ارواحی که از مردم بیرون میآیند از درب جلوی سالن عبور کرده و به یک محل گردهمائی شبیه مکانی در اطراف درخت عشق میروند. در آن محوطه، در اطراف آنها فرشتههایی در یک دایره بزرگ ایستادهاند تا از سرگردانی و خارج شدن ارواح از منطقه جلوگیری کنند.
همه اینها ارواح کاملاً سیاه هستند. بطور حتم انسانها توسط خدا آفریده شدهاند، اما شاید این افراد چون نمیدانستند چگونه زندگی کنند، خود را آلوده کردهاند. وقتی این افراد اصل الهی را مطالعه کرده و به این فکر میکنند که چرا دست به چنین کارهائی زده و جایگاه آنها کجا بوده است، به آرامی بازگشت از آن زندگی تاریک و مملو از کینه را آغاز میکنند.
ممکن است شخصی توسط فردی بقتل رسیده باشد و اکنون آن روح رنجیده خاطر و کینه توز در وجود بازمانده آن فرد قاتل ساکن شده است. آن قاتل ممکن است در جنگ بسیاری از افراد را کشته باشد، شاید جنایاتی مرتکب شده باشد. البته، تمام آن افرادی را که او کشته است، بصورت روحی و با رنجش و کینه باز میگردند. این کینه از آن جد ناشی شده است. بنابراین وقتی اجداد خود را آزاد کرده و برکت میدهیم، در واقع افرادی را که سزاوار جهنم هستند آزاد کرده و برکت میدهیم! شاید شما نمیخواهید که به هیچ وجه با آنها سرکار داشته باشید، زیرا آنها دیگران را بقتل رساندهاند. بنابراین، اعضا در واقع آنچه را که پدر میگوید: ”دشمنانتان را دوست بدارید“ انجام میدهند، حتی اگر آنها اجداد خود ما باشند. برای مثال اگر میدانستید که پدر بزرگ جد پدری شما در نسلهای بسیار گذشته، رئیس گروهی بود که با شمشیر سر مردم را میبریدند، ممکن است بیاندیشید، ”بهتر است که همانجا در جهنم باقی بمانی! من قصد ندارم پولم را برای تو خرج کنم!“ با این وجود، ما برای آزادسازی آنها هزینهای را پیشکش میکنیم.
آیا تجربه مستقیمی با کسانی که آزاد کردید داشتهاید؟
در میان بیست و هشت نسل از اجداد من و همسرم، کسی بود که مردم را ترور میکرد. در حین اجرای شرط سجده برای آمدن به اینجا، احساس کردم خون از صورتم جاری شده و دیدم شخصی وارد اتاقی شد که شخص دیگری را در آنجا بسته بودند و او زانو زده و به بالا نگاه میکرد. و ناگهان — بنگ! آن فرد اولی با تپانچه مستقیماً به پیشانی فرد زانو زده شلیک کرد. خون از سر و صورت من میریخت و میتوانستم سوراخی را در وسط پیشانی آن فرد زانو زده ببینم. آن شخص عامل ترور بطور حتم اکنون در دنیای روح به سر میبرد، و شخص مقتول به او حمله میکند.
مثال دیگر شخصی بود که به مردم خیانت کرده و از آنها برای مقامات دولتی خبرچینی میکرد. او مردم را به مسئولین تحویل میداد و آنها سرانجام کشته میشدند. وقتی آن شخص، که یک فرد کاملا مذهبی بود، مرد و به دنیای روح رفت و میدیدم افرادی که به خاطر او کشته بودند در تعقیب او هستند. ناگهان دری باز شد و گروهی از افراد وارد آن محوطه شدند و او که متوجه ورود آنها شده بود پا به فرار گذاشت، گویی که برای حفظ جان و زندگی اش میدوید. هیچ وقت استراحتی برای او وجود ندارد و او بطور ممتد عذاب میکشد. اینها افرادی هستند که من آزاد کردم.
بیشتر ما نمیتوانیم این افراد را ببینیم، اما آیا از نظر روحی با آنها روبرو میشویم؟
بعضی از افراد روی زمین که از نظر روحی باز نیستند ممکن است ناگهان احساساتی به آنها دست بدهد یا اینکه به فکر چیزهایی میافتند که هیچ ربطی با کاری که انجام می دهند، ندارد. این امر معمولاً به دلیل وجود ارواحی در اطراف آنها است.
اگرچه الزاما چیزی نمیبینید، اما ممکن است ناگهان احساسات منفی به شما دست داده یا حتی بخواهید از انجام شرط سجده خودداری کنید، یا ناگهان بدون دلیل افکار منفی به سراغتان میآیند.
ارواح نمیتوانند تغییر کنند تا زمانیکه اجازه دهید تا از طریق شما تغییر کنند. به همین دلیل است که ما به بدن جسمی خود احتیاج داریم تا وقتی آنها میآیند، از طریق اعمال ما عناصر حیاتی را دریافت کنند که آنها را بالا کشیده و باعث بالا کشیده شدن ما بشود. زیبایی آنچه که در چانگ پیانگ رخ میدهد این است که آن ارواح از بدنهای جسمی مردم بیرون کشیده شده و آموزش میبینند. وضعیت ما بینظیر است زیرا دمونیم در دنیای روح است و هر آنچه را که از شما بیرون میآید با خود میبرد. این یک سبک زندگی کاملاً جدید است.
پدر راستین و دمونیم میگویند که ما باید اجدادمان را صدا بزنیم. آیا می توانید در مورد استقبال از اجداد در خانه خود چیزی بگویید؟
برای دعوت از اجدادمان، ما فقط یک بنر کوچک با نام قبیله، گروه اجدادی خود و تعداد ارواح درست میکنیم. بعد بر روی میز غذایمان، برای هر گروه از اجداد یک بشقاب غذا آماده میکنیم. مثلا اگر چهار گروه اجدادی باشند، به عنوان مثال دو آلمانی و دو انگلیسی مانند من و همسرم آنگاه دو بشقاب ترشی کلم و سوسیس برای طرف آلمانی و دو بشقاب سوسیس و چیپس برای انگلیسیها، همراه با کمی دسر آماده می کنیم. سپس با استقبال از آنها میخواهیم تا وارد خانه و زندگی ما شوند.
در حین خوشآمدگوئی، میتوانید تعداد افراد را اعلام کنید، به عنوان مثال بگوئید “430 زوج از اجدادمان اینجا گردهم آمدهاند، به خانه ما خوش آمدید. ما برای شما غذا آماده کرده و در این لحظه از شما دعوت میکنیم که با هم به صرف غذا بپردازیم… نخست دعا میکنیم.“ و این همه کاری است که میتوانیم انجام دهیم. آنها احتمالاً میدانند که شما نمیتوانید آنها را ببینید. از آنجا که تمام تلاشتان را بکار گرفته و شرطها را اجرا کردهاید، اگر به روند کار اعتماد کنید، حداقل میدانید که اگر چه نمیتوانید آنها را ببینید، اما تمامی اینها اتفاق میافتند.
بعد از اینکه از آنها استقبال کردید، چه خواهد شد؟
آنها را وادار به انجام کارهایی میکنید. اگر فعالیتهای خاصی هست که میخواهید انجام دهید، مثلا در تلاش هستید تا نشریهتان را به موقع چاپ کنید، یا هر چیز دیگری که برایتان استرسآور است. هنگام دعا، به عنوان یک تیم همراه به اجداد نگاه کنید و از آنها بخواهید که گوشهای از کارها را بگیرند. مثلا به آنها بگوئید که ”آیا میتوانید تضمین کنید که عکسهای مورد نیاز بموقع آماده شوند، من تا دوشنبه به آنها نیاز دارم.“ بسیار عملکردی و واقع بین باشید آنگاه خواهید دید که آنها براستی خواهند آمد. از این به بعد همه چیز برای شما رخ خواهد داد و آنها اینگونه میتوانند از شما حمایت کنند.
یکی از راههای پشتیبانی و حمایت اجدادتان از شما این است که برای شما دعا میکنند. بسیاری از اوقات احساس خستگی و استرس میکنیم زیرا میخواهیم تمامی کارها را به تنهائی انجام بدهیم. ما نمیدانیم چگونه خدا را به دفتر کارمان ببریم، و همیشه در انتظار یک معجزه بزرگ هستیم. اما واقعبینانه، اگر قرار است با شخصی بسیار مهم ملاقات کنید و از این بابت کاملاً عصبی هستید، می توانید بگویید، ”من میخواهم این شخص را ببینم و باید با او یک معامله کنم“، یا اگر فرستادهای از جانب والدین راستین آمده باشد، بگوئید ”من باید یک هفته از این رهبر مراقبت کنم و در انجام این امر به حمایت شما نیاز دارم، لطفا دعا کنید تا بتوانم ذهنیت شفافی داشته باشم.“
شما همیشه باید بدانید که چه میخواهید تا آنها برای شما انجام بدهند، بنابراین باید ایده روشنی از آنچه که قصد انجام آن را دارید داشته باشید. در غیر این صورت، آنها فقط در کنارتان مینشینند، زیرا نمیدانند شما چه میخواهید. به همین دلیل باید گزارشهایتان را با صدای بلند به خدا ارائه دهید. ما نمیتوانیم فقط نشسته و فکر کنیم که خدا از همه چیز باخبر است.
وقتی اجداد برای ما دعا میکنند، درست مثل ما، انرژی تولید میکنند. اگر مثلاً بیست زوج یعنی چهل نفر در آنجا باشند، وقتی چهل نفر برای شما دعا کنند، ناگهان احساس آرامش میکنید زیرا روح شما چهل برابر تقویت میشود. آنها به این صورت از شما حمایت میکنند، و زندگیتان از آرامش و لطافت برخوردار خواهد شد. به آنها بگوئید که”لطفاً، سه زوج همیشه فرزندم را همراهی كنند، وقتی او امتحان دارد، برایش دعا كنند و به او در پاسخ دادن به سوالات کمک کنند!” من این کار را با دخترم کریستابل کردم! ما اجدادمان را صدا زده و به آنها گفتیم ”آیا کسی هست که از این درس و این مطلب آگاهی داشته باشد …!“ و دخترم در تمامی دروس نمره 20 گرفت!
اجداد همسرم پترا، آموزگار و روشنفکر بودند، ما از آنها خواستیم که بیایند و اگر فردی دانشگاهی و تحصیل کرده میشناسند جلویش را گرفته و بگویند، ”من نمیدانم اهل کجا هستی، اما تو آزاد شدهای و اینگونه میتوانی به ما کمک کنی.“
گاه موارد در شرایطی قرار داشتیم که کار زیادی انجام نمیدادیم، به همین خاطر به اجدادمان میگفتیم: ”لطفاً بروید و به زن و شوهر دیگری کمک کنید“ یا ”لطفا ببینید که والدین راستین در حال انجام چه کاری هستند و به آنها کمک کنید“ یا چون ما مسیحیان ملی اسلوونی هستیم، ”لطفا به اسلوونی رفته و به اعضا در آنجا کمک کنید. اگر به شما نیاز داشته باشیم، با شما تماس میگیریم.“ همچنین، در حین برگزاری جشن روزهای مقدس حضور ارواحی غریبه را مشاهده میکنم، متوجه می شوم که گاهی اجداد دیگر حانوادههای برکت گرفته به جمع ما میپیوندند چون فرزندانشان در انجام مراسم آن روز مقدس باز ماندهاند، در نتیجه پیش ما میآیند تا با ما در جشن شرکت داشته باشند. اگر کاری با اجدادتان نداشته باشید، آنها شما را ترک کرده و به جای دیگری خواهند رفت…
به همین دلیل است که ما ”هون دوک هه“ انجام میدهیم. هنگام مطالعه، از آنها دعوت میکنیم که به ما بپیوندند. وقتی سخنان والدین راستین را میخوانید، آنها یادداشت برداشته و یا در خواندن با شما همراهی میکنند. اگر آنها اهل مطالعه نباشند (که من مطمئن هستم بسیاری از این اجداد نیستند؛ احتمالاً بسیاری از آنها حتی خواندن و نوشتن هم بلد نیستند)، با تماشا کردن شما، به مطالبی که شما میخوانید گوش داده و فکر میکنند، ”بله، تمامی اینها منطقی است.“ کم کم نگرش و طرز تلقی آنها تغییر میکند. در پایان صد روز آموزش اصل الهی، آنها کاملاً درک کردهاند که چه کسانی بوده، و چرا متولد شدهاند و در زندگی بر روی زمین چه زندگی احمقانهای داشتهاند.
والدین راستین درباره آدم و حوا تعلیم داده و میگویند که چه اتفاقی افتاد، و چرا چنین شد. علت وجودی ما چیست و اینکه جد اصلی ما خدا بوده و او مظهر عشق است و ما در عمق وجودمان دارای عشق هستیم. همه اینها تشریح میشود و آنها در پایان میفهمند که عشق نقطه مرکزی همه چیز است، آنها اجداد اصیل ما هستند، آنها والدین راستین هستند، این عشق است و افرادی که آن را به ارمغان آوردهاند، پدر و مادر هستند. با گوش دادن به تمامی این توضیحات، آنچه که اجدادمان باید انجام دهند برایشان روشن میشود و این کار بسیار سریع اتفاق میافتد، زیرا آنها دیدهاند که نتیجه اعمالشان به کجا کشیده شده است.
اگر شما فردی بدبین و بدخلق باشید، سرانجام با تمامی کسانی که بدخلق و منفی هستند مواجه خواهید شد! شما به منطقهای با حال و هوای مشابه جذب میشوید. بر روی زمین، شما میتوانید بدخلق باشید اما توسط افراد بسیار خوبی احاطه شده باشید، در نتیجه فکر میکنید که همه چیز خوب است. اما هنگام سفر به دنیای روح است که متوجه میشوید که اصلاً حال خوبی ندارید.
اگر در مورد اصل الهی تدریس میکنید، دنیای روح را دربرابر خود خواهید دید، آنها به حرفهای شما گوش میدهند. هنگامی که میخواهید از موانعی عبور کنید، انرژی را در اطراف سر خود احساس میکنید و سپس هنگامی که موفق میشوید، آنها به سخنان شما گوش داده و با شما داد و گرفت خوبی خواهند داشت. موضوعی که درباره آن صحبت میکنید موضوع پاک و خالصی است، چیزی نیست که از خود درآورده باشید. شما آن مطلب را از جانب ناجی که آن را از یک منبع ناب دریافت کردهاند ابلاغ میکنید. بنابراین، هیچ انرژی منفی نمیتواند در اطراف شما باقی بماند. شما خودتان را پاکیزه نموده و چیزهای مثبت به سوی شما آمده و شما را تقویت می کنند. به این ترتیب، وقتی اصل الهی را آموزش میدهید، قوی و نورانی میشوید و در پایان احساس خارق العادهای خواهید داشت.
آیا میتوانید در مورد کمک به کودکان برکت گرفته چیزی بگویید؟
به این درک رسیدهام که اگر شما میدانید که فرزندتان دوست دارد چگونه باشد و برای او دعا میکنید که واقعاً رفتار خوبی داشته و بطور واقعی تا به آن مرحله به پیش برود که اصل الهی را به خوبی درک کند … اگر میخواهید او پزشک شود، یا او از توانایی بالایی برای هنرمند بودن، یا انجام کاری برای دیگران برخوردار باشد، مثلاً در علم تبحر داشته و بتواند یک محقق برای نجات دیگران باشد … همیشه سعی کنید تا خودتان هدفی مشخص در زیستن برای خاطر دیگران داشته باشید. آنگاه خواهید دید که دنیای روح همیشه قادر خواهد بود خیلی بیشتر از آنچه که فکر میکنید، کمک کند. اگر فقط میخواهید او ثروتمند شده و اتومبیل خوبی خریداری کرده و از زندگی خوبی برخوردار باشد، ممکن است با مشکل بزرگی روبرو شوید و او هیچ حمایتی دریافت نخواهد کرد.
در حین دعا، فرزندتان را در برابر خود تجسم کنید، این احساس بسیار مهمی است، زیرا اگر اینگونه نباشد، دعای شما فقط عنوان کردن یک اسم است و بس. اگر او را تجسم کنید، دنیای روح میتواند پسر یا دختر شما را ببیند و میتوانید بگویید، ”او اکنون در این سن است، به محافظت زیادی نیاز دارد.“ یا ”من میخواهم که او برکت ازدواج دریافت کند“، این بدان معناست که او نمیتواند به مهمانیها و پارتیها و غیره رفته و وقتش را بیهوده سر کند. میتوانید بگویید: ”لطفاً از او محافظت کنید زیرا او مأموریتی دارد. من می خواهم که او کاری برای خدا انجام دهد و دیگران بتوانند از کاری که او انجام می دهد بهرهمند شوند.“ شما همیشه باید برای اجدادتان دلیل بیاورید تا آنها از شما حمایت کنند. این موضوع در مورد همه صادق است. میتوانید به آنها بگویید، ”این شخص ادامه دهنده میراث کلام و حقیقت است، و ما میخواهیم این ایده جوانه زده و حقیقت خدا را به تمامی دنیا ببرد، بنابراین كمك شما واقعاً قابل تقدیر خواهد بود.
اینگونه در حالیکه به راستی به اجدادتان اعتماد دارید، اکثر این کارها را به آنها واگذار میکنید. شما براستی میتوانید با احساسی عمیق همراه با عذرخواهی از آنها کمک بگیرید. این امری سودمند برای همه است.
شما با اجدادتان زندگی می کنید ….
شما باید فکر کنید که در اینجا یک تیم همراه شما هستند، یک تیم از افرادی که فوق العاده از شما سپاسگزارند. شما پیشکشهائی اهدا کردهاید. شما سخت تلاش داشتید تا پول جمع کرده و شرطهای مورد نیاز را نیز انجام دادهاید، با اینکه مجبور نبودید چنین کنید. اما تمامی اینها براستی یک فداکاری برای آنها است. شما نمیگویید، ”خب، من شما را نجات دادم، حالا شما مرا نجات دهید!“ اما میتوانید بگویید ”این کاری است که میتوانید انجام دهید. شما اکنون آزاد هستید. اگر بخواهید میتوانید در دنیای روح ماهیگیری کرده و اوقات خوبی داشته باشید، اما اگر بتوانید از آنجا به ما کمک کنید واقعاً قدردان خواهیم بود.“ اگر آنها ببینند شما آنچه را که میگویید انجام میدهید و همچنین بدانند که آنها را نجات دادهاید، هر کاری برای شما انجام میدهند.
برای یک سال یک برنامه مشخص و واضح تنظیم کنید. ما معمولاً برنامه سالانه تنظیم میکنیم که برای مثال میخواهیم برای دخترمان یک سری اموری انجام شود. اگر مدام برای آن دعا کنیم، آن خواسته مورد نظز، در روز موعود رخ خواهد داد تقریباً مثل این است که تضمین شده است، براستی شگفتانگیز است!
در داخل قبیله ها یک ارتباط قوی وجود دارد که فراتر از زندگی زمینی است …
از آنجا که شما، فرزندانتان و اجدادتان یک طایفه کامل هستید، هنگامی که بمیرید، بخشی از آن خواهید بود. آنها به شما نگاه خواهند کرد، زیرا شما پیشقراول آنها هستید، یعنی اینکه شما طولانیترین عمر متمرکز بر اصل الهی بر روی زمین برخوردار هستید. و اگر کسی را بر روی زمین پیدا کنید که براساس اصل الهی زندگی میکند، میتوانید به آنجا برگشته و پایگاه خود را در آنجا پبرپا کنید.
آیا برقراری رابطه با شخصی که بر روی زمین با او نزدیک هستیم، مثل پدرمان، کار آسانتری است؟
به محض این که بگویید، “پدر”، او آنجا با شماست. میتوانید به او بگویید، “این نقشه و برنامه من است، آیا میتوانید افرادی را که میشناسید برای همکاری با من جمع کنید؟ ” اگر پروژههای زیادی دارید، میتوانید تیم را از هم جدا کنید، به عنوان مثال: “میخواهم وقتی همسرم در خانه نیست و یا وقتی او کار میکند ده نفر در خانه بمانند، همینطور دو زوج نزد او و دو یا سه نفر دیگر در کنار فرزندان بمانند.“ اینطوری کار کنید. سپس شما تمام وقتتان را بر تمام خانواده متمرکز میکنید و این یک احساسی از اتحاد را به وجود میآورد. این یکی از راههای اتحاد خانواده شما با هم است. خواهید فهمید که خانواده شما همیشه هماهنگ خواهند بود.
بسیاری از مردم همه چیز را به حال خود واگذار میکنند. شما فقط چند نفر هستید که در یک خانه زندگی می کنید، اما واقعاً متحد نیستید. هیچ اتحادی بین شما وجود ندارد. اجداد شما مایه اتحاد شما هستند.
آیا شما بطور عمومی در زندگی با اجدادتان رابطه برقرار میکنید، یا اینکه زمان مشخصی را در نظر گرفتهاید که بر روی آن تمرکز میکنید؟
این یک شرط دعا نیست، بلکه یک سبک زندگی است. ارتباط با اجداد باید بخشی از سبک زندگی ما باشد، زیرا این ارواح، افراد واقعی هستند. اینطور نیست که آنها فقط در حین دعای ما در قالب انرژی ظاهر شوند، اگر چه تا حدی درست است. اما آنها افرادی بودند که روزی بر روی زمین زندگی میکردند. آنها شما را می شناسند و متمرکز بر عشق با شما ارتباط برقرار میکنند. اجداد براستی افرادی واقعی هستند. هنگامی که شما میمیرید، آنها را ملاقات خواهید کرد و با آنها خواهید بود. درست همانطور که الان با من صحبت میکنید، خواهد بود. پدرتان آنجا خواهد بود. مادرتان آنجا خواهد بود، عمهها و عموهایتان و پسر عموهایتان آنجا خواهند بود. و شما مثل یکی از آنها خواهید شد. بنابراین اکنون باید با اجدادتان رابطه برقرار کنید. با یک برنامه شروع کنید و بعد از مدتی خیلی طبیعی میشود. ممکن است یک سال طول بکشد، به آرامی بر روی آن کار کنید. من تمام مدت به اجدادم فکر میکنم، گویی آنها بخشی از من و زندگی من هستند. ما باید زیستن و همراهی با اجداد را بخشی از زندگی خود بسازیم. مثل وقتی که در حال آبیاری گیاهان هستید، نمیتوانید فقط یکبار آنها را خیس کرده و بعد برای یک یا دو ماه آنها را به حال خودشان رها کنید. باید هر چند وقت یکبار به آنها سر بزنید. حتما لازم نیست که دعاهای عمیق داشته باشید. هنگامی که ایدهای یا کاری هست که میخواهید انجام دهید، به ایجاد ارتباط با اجدادتان تمرکز کنید.