کلام والدین راستین
اگر میخواهید به پادشاهی بهشت بروید، باید سند تسلیم شدن شیطان را در دست داشته باشید. بدون گرفتن سندی که ثابت میکند حتی شیطان را دوست داشتهاید، نمیتوانید به بهشت بروید. به همین دلیل است که نهضت هماهنگ اینچنین در تلاش است. با اینکه میتوانستیم با کسانی که با ما مخالفت میکنند به عنوان دشمن رفتار کنیم، اما باید آنها را میداشتیم که این راهی حیرت انگیز برای انجام امور است. ما باید دشمنانمان را دوست داشته و دعا کنیم که برکت دریافت کنند. هیچ راه دیگری وجود ندارد. تا زمانیکه قابیل و هابیل یکی نشوند، بازسازی در کار نخواهد بود و ما قادر به بازگشت به والدین خود نخواهیم بود.
اگر چه بزرگ فرشته سقوط کرده خدا را متهم میکند، چون خدا هنوز خداست، بزرگ فرشته چارهای جز پیروی از قوانینی که وضع کرده ندارد. خدا وجود مطلق است. بنابراین، اگرچه بزرگ فرشته سقوط کرده است، اما خدا همچنان باید بر تمامی آفریدههایش مطابق با قوانین و قواعدی که وضع کرده حکومت کند. این بدان معنی است که خدا بهرشکلی که قبل از سقوط با بزرگ فرشته ارتباط داشته است، باید همچنان به ارتباط با او پس از سقوط ادامه بدهد. به همین دلیل است که بزرگ فرشته به خدا می گوید: قرار است که شما مرا تا دوره کمال و فراتر از آن دوست داشته باشید.
شیطان خدا را متهم میکند، او را محکم گرفته و نگه داشته و میگوید: من میدانم که شما خدا هستید، زوج فاعلی ابدی و جاودانه و سرپرست بزرگ آفرینش بهشت و زمین هستید. شما وجود اصیل حقیقت، وجود اصیل عشق و وجود اصیل اصل الهی هستید، بنابراین براساس قوانین و اصل، شما نمیتوانید تغییر کنید. به همین دلیل با اینکه من سقوط کردهام، آیا نباید به اصولی که برقرار کردهاید عمل کنید؟ بنابراین به عنوان یک وجود اصولی، شما بدون دوست داشتن بزرگ فرشته، هیچ راهی برای آوردن پسران و دختران خود به دنیای ایده آل اصیل ندارید. نقشه ای که قبل از سقوط برای من، بزرگ فرشته برپا کردهای این است که فرزندانت نمیتوانند وارد پادشاهی بهشتی شوند مگر اینکه مرا دوست بدارند و شما خودتان نیز مرا دوست بدارید. با اینکه من سقوط کردهام، شما هنوز باید از این اصل پیروی کنید. پس شما باید مرا دوست داشته باشید. اگر چنین نکنید، نمیتوانید خدای راستین باشید.
شیطان دشمنی است که عشق خدا را نقض کرده است. او دزدی است که وقتی والدین در خواب بودند وارد خانه شد، پدر را به قتل رسانید و به مادر تجاوز کرد. بنابراین، شیطان کیست؟ او دشمن عشق است که به حوای محبوب خدا، شریک خدا تجاوز کرد. ما باید قلبی داشته باشیم که بتواند دختری را که دوستش داریم به چنین زناکاری داده و همچنان هم به او برکت بدهیم. شما نمیتوانید دشمن را صرفا با بخشش او دوست داشته باشد. آیا شیطان فقط به خاطر این از شما تشکر خواهد کرد؟ ما باید چنان قلبی داشته باشیم که حتی پس از دادن فرد بسیار محبوب و دوستداشتنی خود قادر باشیم به دشمنمان برکت بدهیم. این آخرین شرط بسیار مهمی است که باید به انجام برسانیم. (چان سانگ گیانگ ص 725)
مسئولیت نجات دهنده
چه کسی میتواند جلوی ادعاهای شیطان را گرفته و مردم را از شر آنها خلاص کرده و تحت حمایت و حفاظت خود قرار بدهد؟ بدبختانه خدا نمیتواند جلوی ادعاهای شیطان را بگیرد. چرا؟ چون شیطان با بشریت همپیمان است. به همین خاطر نجات دهنده باید در میان انسانها ظهور نموده و دستهای شیطان را رو کرده و اعمال او را برملا ساخته و اینگونه او را متهم کند که آیا تو همان شیطانی نیستی که گناهان بسیاری مرتکب شدی؟ آیا تو همان کسی نیستی که آغازگر سقوط و فساد در زندگی بشری و جهان بودی؟ آنگاه شیطان قادر به انکار آن نخواهد بود. این توانائی و همینطور مسئولیت ناجی است.
شیطان در انتظار دریافت عشق خدا، به دختر او، حوا تجاوز کرد. اگر چه او بواسطه خودخواهیاش سقوط کرد اما او نیز از تاریخ گناهآلود شش هزار سال که خود او باعث و بانیاش بوده، نفرت دارد.
آیا شیطان از میزانبدی، سیاهی و ناگواری گناهی که مرتکب شد، باخبر بود؟ در آغاز بیخبر بود. بزرگ فرشته در اصل میخواست تا به جایگاه اصیل خود به عنوان خدمتکار باوفای خدا بازگردد.
اما چه کسی میتواند او را به جایگاه اصیلش بازگرداند؟ تنها ناجی میتواند چنین کند. پدر راستین گفت: ”من کاری کردم که حتی خدا قادر به انجام آن نبود.“ به خاطر اینکه او توانست با جلوگیری از اتهامات و ادعای شیطان، خدا را آزاد کرد.
پدر مون همچنین گفت، صرف نظر از اینکه چند بار اصل الهی را مطالعه کرده باشید، آن را بطور کامل درک نخواهید کرد. تنها سه ماهیت یا سه نفر هستند که بدرستی اصل الهی را درک میکنند و آنها خدا، ناجی و شیطان هستند. با اینحال، دانش و آگاهی شیطان تا بالای مرحله رشد محدود است، یعنی در همان سطحی که باعث سقوط بشر شد.
باید بدانیم که درک کامل اصل الهی برای ما دشوار و شاید غیرممکن باشد، به همین خاطر، ما در تدریس باید مطالب اصل الهی را همانطور که هستند به دیگران ابلاغ کنیم. پدر همچنین گفت که در حین تدریس، نباید مطالب اصل الهی را با کلام خودمان مخلوط کنیم.
شیطان میداند که خدا نمیتواند از او متنفر باشد، به همین خاطر حتی به ناجی میگوید که خدا نمیتواند از من متنفر باشد، در نتیجه تو هم نمیتوانی از من متنفر باشی. اگر تو فرزند خدا هستی و اگر به عنوان نماینده او بر روی زمین آمدهای، باید مثل خدا بخواهی که من به جایگاه اصیلم بازگردم. در غیر اینصورت من جائی ندارم که بروم. شیطان نمیتواند براحتی دست از ناجی بردارد.
پدر فرمودند، خدا به چه دلیلی نتوانست شیطان را وادار به تسلیم نماید؟ بشریت همینطور به چه دلیل نتوانستند شیطان را به زانو درآورند؟ تنها یک دلیل وجود دارد، و آن ادعای شیطان است. شیطان ادعا میکند که اگر چه من سقوط کردم، آیا این بر اساس اصل الهی و خواست خدا نیست، که قبل از اینکه بشریت بتوانند وارد بهشت شوند، فرزند خدا باید مرا دوست بدارد؟ وقتیکه که شیطان چنین ادعائی میکند، خدا نمیتواند آن را انکار کند.
خدا و بشریت در این ادعای شیطان گیر افتادهاند که کسانیکه در آرزوی نیل به کمال و ورود به بهشت هستند بایستی شرطی برای دوست داشتن شیطان برپا کنند. آنها قادر نیستند به کمال دست پیدا کنند مگر اینکه چنین کرده باشند.
پدر همچنین فرمودند چیزی که باعث آزردگی خدا و نجات دهنده میشود این است که آنها نمیتوانند به شیطان آسیب برسانند، آنها نمیتوانند به شیطان حمله کنند، بلکه باید او را بطور طبیعی و داوطلبانه به تسلیم وادار کنند. در غیر اینصورت شیطان خواهد گفت که من یک موجود بد و سقوط کرده هستم، اما تو خدا ماهیت مطلق،ابدی، یگانه و تغییرناپذیر هستی در نتیجه عشق تو نیز بایستی مطلق، ابدی، یگانه و تغییرناپذیر باشد. من موجودی آسیبرسان بودهام اما اگر تو از من نفرت داشته باشی، عشق تو نمیتواند مطلق باشد. شیطان از اصل الهی باخبر است.
گاه موارد وقتیکه اعضای قدیمی به پدر در مورد مشکلات و رنج و عذابی که تجربه میکردند گزارش میدادند، پدر به آنها میگفت که من میخواهم بسان مافیا به دشمن خود حمله کنم…. خدا در چنان موقعیتی است که میخواهد به دشمنش حمله برده و آنها را نابود کند، اما نمیتواند چنین کند. خدا دشمنش را نابود نمیکند. استراتژی خدا این است که دشمنانش را بطور طبیعی و دواطلبانه به تسلیم وادار کند. در نتیجه آیا فکر میکنید که من میتوانم کاری جز این انجام بدهم؟
پدر همچنین میگفت که من هم از آغاز فرد مهربانی نبودم، بلکه میبایست خود را آموزش داده، در زمانهای خاص زبانم را گاز بگیرم، تا بتوانم در راه نجات دهنده گام بردارم اگر چه فرد صبوری نبودم، مخصوصا وقتیکه در برابر رفتارهای بد و ناشایست همیشه انتقام میگرفتم.
این راه خواست خدا است. به همین خاطر، والدین راستین در این زمان در مسیر و دوره زندگی عیسی گام نهاده و زیستهاند. عیسی توانست از اتهامات شیطانی رها باشد چون به جای نفرت داشتن، دشمنش را دوست میداشت. شیطان اگر چه بعدها بواسطه شکست اطرافیان او، توانست جسم عیسی را تصاحب کند، اما نتوانست خود عیسی را مورد اتهام قرار بدهد. به همین خاطر خدا توانست با بکارگیری توانائی مطلق خود، رستاخیز عیسی را ممکن سازد.
اگر عیسی با قلبی مملو از نفرت بر روی صلیب رفته بود، خدا نمیتوانست رستاخیز عیسی را عملی کند. از طریق عیسی که توسط خدا رستاخیز شد، ما لااقل توانستیم به رستگاری روحی نائل شویم. ما نمیتوانیم با عیسی به صلیب کشیده شده از رستگاری سخن بگوئیم، بلکه بایستی به رستاخیز عیسی ایمان بیاوریم تا بتوانیم به رستگاری روحی نائل شویم. مخصوصا پدر راستین همیشه در راهی براساس دوره زندگی عیسی گام نهاد.
پدر همچنین توانست بدن جسمی عیسی را که بر روی صلیب از دست رفته بود، بازسازی نموده و ماموریتی را که او قرار بود با بدن جسمیاش انجام بدهد، تکمیل نماید.
آیا میدانید که چرا پدر مون در کشور چین ”پاندا موتورز“ را تاسیس کرد؟ او میخواست تا برای پیشبرد مشیت الهی به این کشور کمک کند. الان کشور چین پیشرفت کرده است اما در آن زمان، در وضعیت بدی قرار داشت. پدر به ریاست ”ماشین آلات تونگیل“ گفته بود که تمامی تکنولوژی برای ساخت آن اتومبیل را به چین بدهد، و همچنین گفته بود که سود حاصله را نیز به آن کشور بدهد.
دلیل عمیقتر شدن فاصله بین کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه، این است که کشورهای پیشرفته حاضر نیستند تکنولوژی خود را در اختیار دیگران قرار داده و میخواهند تا آن را تنها بطور انحصاری برای خودشان حفظ کنند.کشورهایی مثل ژاپن که دارای منابع طبیعی نیستند، با توجه به میزان درآمد از فروش محصولاتشان که با استفاده از تکنولوژیشان تولید کردهاند، زندگی میکنند. آنها به خاطر حق امتیاز اختراعات و تولیداتشان پول زیادی دریافت میکنند.
اما اگر قرار است که دنیای صلح عاری از جنگ را بواقعیت درآوریم، نباید چنین کنیم. در آن زمان ماشین آلات تونگیل در آلمان کارخانه داشت. به همین خاطر پدر به آنها گفت تا با گردآوری اطالاعات از آلمان و ژاپن انها را در اختیار چین قرار بدهند. یکی از مسئولین تونگیل به پدر گفته بود، اگر ما رازهایمان را در اختیار آنها قرار بدهیم، در یک یا دو دهه آینده دیگر قادر به کسب درآمد نخواهیم بود.
پدر با شنیدن این نکته گفته بود، هی! دلیل ساخت کارخانه تولید اتومبیل، کسب درآمد نیست. من چنین میکنم تا چین را به نقطه مرکزی مشیت الهی بیاورم. تمامی سودهای حاصله از این کارخانه بایستی در اختیار این کشور قرار گیرد. آنها مردمی هستند که به وجود خدا ایمان ندارند. آیا تنها با اعلام این موضوع، آنها به وجود خدا ایمان خواهند آورد؟ آنها گرسنه هستند در نتیجه نخست باید آنها را سیر کنم. بعد به آنها خواهم گفت تا به سخنانم گوش بدهند. وقتیکه شکمشان سیر شود بطور اجتناب ناپذیری بسوی من خواهند آمد.
بعلاوه پدر هرگز به ”گرباچف“ و ”کیم ایل سانگ“ حمله نکرد، بلکه همیشه سعی داشت تا آنها را با عشق درآغوش گیرد. او به ملاقات آنها شتافته و سعی داشت تا آنها را با عشق راستین بطور دواطلبانه به تسلیم وادار کند. درد غیرقابل بیان خدا و نجات دهنده این است که آنها نمیتوانند هیچ برخورد تندی با شیطان داشته باشند، اگر چه او مظهر پلیدی است. اما مردم دنیا برعلیه یکدیگر وارد جنگ شده تا دشمنانگی پایدار بماند. و این گردش تلخ دردناک همچنان تداوم پیدا کرده است.
اما برنامه و استراتژی خدا چیست؟ برنامه خدا این است که شیطان را بطور قلبی تحت تاثیر قرار داده و سپس او را بطور طبیعی و داوطلبانه به تسلیم وادار کند. اما برنامه شیطان با به زور به تسلیم واداشتن مردم با برنامه خدا متفاوت است. جنگها در تمامی طول تاریخ بشری ابزارهای شیطان برای بزور تسلیم کردن بشر بود که تنها باعث شکلگیری انتقام و کینه شده است. استراتژی تسلیم داوطلبانه خدا کند پیش میرود، اما تحت تاثیر قرار دادن قلب شیطان تنها راه است. این راه برای پیروزی کامل است.