– جان سانگ ارائه شده بر روی زمین به قلب خدا نیز می رسد
کلام والدین راستین
جانگ سانگ شما می تواند حتی والدین بهشتی را نیز تحت تاثیر قرار بدهد. شما باید جانگ سانگ را با عزم مرگ و زندگی ارائه دهید. [خطبه ها ، 35-331 ، 1970.11.01]
اگر با ریسمان جانگ سانگ به خدا متصل شوید، خدا کاملاً در پیوند به شما خواهد بود. راهی برای شکستن پیوندهای ایجاد شده توسط جانگ سانگ وجود ندارد. به همین دلیل است که ما ذات و واقعیت خدا را با ریسمان جانگ سانگ به کانون خانواده متصل کرده ایم. [خطبه ها ، 17-251 ، 1967.01.29]
در روزهای اولیه در کشور کره، زمین هر مکانی که در آن جانگ سانگ را به خدا پیشکش میکردیم، همیشه با اشک من مرطوب بود. کف چوبی اطاق کاملاً خیس میشد. من بی نهایت اشک میریختم. دعا و نیایش من اینگونه بود. این در تاریخ ثبت شده است. امروزه من به اندازه گذشته گریه نمی کنم، اما در گذشته بدون اشک ریختن نمیتوانستم حتی یک قدم هم بردارم. ما به کمک دنیای روح نیاز داریم. بسیاری از افرادی که در کشور کره به کانون خانواده پیوسته اند با دعا هدایت شده اند. آنها همه به تنهایی به کانون خانواده آمدند. آنها به سمت آن کشیده شدند. [خطبه ها ، 97-197، 1978.03.15]
“خدایا لطفا کمکم کن!” هیچ وقت دعای من قبل از یک رویداد مهم نبود. من میدانستم که این دوره ای است که من باید دنبال کنم، بنابراین تصمیم گرفتم که خودم این کار را انجام دهم. شما باید تصمیم خود را بگیرید. نباید از کسی کمک بگیرید. شما باید کسی باشید که شبانه روز بیوقفه در تلاش است. حتی اگر در موقعیتی هستید که می توانید از کمک دیگران بهرهبرداری کنید، بیش از خودتان باید به دیگران بیاندیشید. شما باید هرچه دارید فروگذاری کرده و وقتی احساس کردید که کاملاً خسته شده وانرژی و گزینه های شما به انتها رسیدهاند، باید برای دریافت راهنمایی از جانب خدا دعا کنید. این دوره بازسازی است. [خطبه ها ، 24-115 ، 1969.07.13]
آیا می دانید چرا خدا مرا دوست دارد؟ به این دلیل است که من از او کمک نمیخواهم. بارها، خدا مرا در موقعیت مرگ و زندگی قرار داد، جایی که جانم تهدید شد. برای تکمیل دوره بازسازی از طریق غرامت، او مرا در چنین موقعیت هایی قرار داد و مرا تنها گذاشت. [خطبه ها ، 32-68 ، 1970.06.21]
تبادل نظر
مدت ها پیش دو یتیم فلج به نامهای جیسانگ و گمچان وجود داشتند. جیسانگ نمیتوانست راه برود و گمچان نابینا بود. این دو نفر تصمیم گرفتند تا به یکدیگر کمک کنند. گمچان مانند پاهای جیسانگ و جیسانگ بسان چشم برای گمچان عمل می کردند. گمچان جیسانگ را به پشت خود حمل می کرد و جیسانگ به گمچان میگفت که کجا باید برود. این دو برادر اینگونه در سطح شهر میگشتند و غذا گدائی میکردند. خدا که تحت تاثیر تلاش این دو قرار گرفته بود، به آنها یک هدیه داد. هدیه یک قطعه طلا بود که آن دو در کنار یک برکه آب پیدا کردند. هر کدام از آن دو میخواستند تا دیگری قطعه طلا را دریافت کند، اما نتوانستند به این نتیجه برسند که چه کسی باید آن را دریافت کند، بنابراین تصمیم گرفتند آن را در همان جایی که پیدا کرده بودند، رها کنند. سپس آنها به شخصی که در مسیرا راهشان با او ملاقات کرده بودند گفتند که میتواند در کنار برکه آب قطعه طلا را پیدا کند. آن فرد به آن محل رفت اما فقط یک مار دید. او با عصبانیت مار را به دو قسمت کرد. هنگامی که جیسانگ و گمچان به برکه آب بازگشتند، دیدند که آن قطعه طلا به دو نیم شده است و در نتیجه هر کدام یک نیمه را گرفتند. با این حال، آنها ترس داشتند از اینکه مبادا با دزدی روبرو شده و آن طلاها را از دست بدهند. بنابراین تصمیم گرفتند تا آن طلاها را به پرورشگاه محل پرورش خود هدیه بدهند. با سپاس از اهدای سخاوتمندانه از جانب دو برادر، اعضا و کارکنان یتیم خانه برای آن دو برادر صمیمانه دعا کردند. و به لطف دعای آنها بود که سرانجام جیسانگ دوباره توانست راه برود و گمچان دوباره توانست ببیند.
پدر و مادر راستین برای تحت تاثیر قرار دادن قلب والدین بهشتی چه نوع جانگ سانگی ارائه دادند؟ بسیاری از اعضای برکت گرفته پدر راستین را نوعی ابرمرد می دانند. با این حال، پدر راستین پسر والدین بهشتی بود و مانند همه ما دارای بدن جسمی بود. او با رفتن به ورای محدودیت های جسمی خود، سعی داشت تا جایگاه اصیل والدین را برای والدین بهشتی بازسازی نموده و آزادی و نجات بشریت را امکان پذیر سازد.
او در حین سخنرانی، حتی وقتی صدایش میگرفت، هرگز از ادامه سخنرانی منصرف نمیشد. بارها بود که پدر راستین از وعدههای غذایی صرف نظر می کرد تا بتواند به صحبت خود ادامه دهد. او اغلب صبحانه را نادیده می گرفت، ناهار را حذف می کرد و حتی شام نمیخورد و صحبت هایش را تا نیمه شب ادامه میداد. او تمام زندگی خود را اینگونه سپری کرد. اگر این زندگی پدر راستین بود، آیا می توانیم تصور کنیم که زندگی مادر راستین چگونه بود؟ هون دوک هه نه تنها زمان خواندن تعالیم پدر راستین بلکه زمانی بود که پدر با روح و جسم خود جانگ سانگ پیشکش میکرد. طولانی ترین هون دوک هه 23 ساعت ادامه داشت. پدر راستین هنگامی که برای ماهیگیری به دریا میرفت بارها زندگی خود را در هنگام طوفان به خطر انداخت. او در تلاش برای بازسازی بشریت قلب اندوهبار والدین بهشتی را تجربه کرد. پدر راستین سالها در جستجوی پاسخ به برخی از سوالات نهفته در اصل الهی، جانگ سانگ برپا میکرد و فقط در صورت رضایت کامل از جوابی که دریافت میکرد، جانگ سانگ را متوقف می کرد. پدر راستین چنین انسانی بود.
والدین راستین روزانه برای پیشبرد مشیت الهی بیش از 18 ساعت کار می کردند. آنها در تمامی زندگی خود هرگز یک روز مرخصی نداشتند. آنها چنین زندگی مملو از جانگ سانگ را پیش گرفته بودند زیرا می دانستند که خدا از این امر آگاه است. به همین دلیل است که آنها هرگز ثانیه ای را هدر نداده و همیشه زندگی مشترک خود را با والدین بهشتی سهیم میشدند. آنها معتقد بودند که هر لحظه می تواند برای پیروزی یا شکست آنها در مشیت بازسازی تعیین کنده باشد.
تلاش آنها باعث شده است که هر روز زندگی روزی نورانی و درخشان داشته باشد. آنها با پیوند مداوم با والدین بهشتی، از یک زندگی عمومی همراه با ارزشهای ابدی مرتبط به دنیا برخوردار بودند.
نکاتی برای تعمق
1) جانگ سانگ صادقانه چیست؟ ما برای چه کسانی آن را ارائه داده و چرا چنین میکنیم؟ در این مورد تأمل کنیم.
2) تفاوت بین جانگ سانگی که ما ارائه می دهیم و آنچه که والدین راستین ارائه می دهند چیست؟ در مورد چگونگی غلبه بر محدودیت های جسمی خود تأمل کرده و کاری کنیم که در ارائه جانگ سانگ ما نقطه مرکزی نباشیم.