ارزش اصیل
سخنان والدین راستین
انسانها در تمامی طول تاریخ بطور مداوم در آرزوی نیل به ایدهآل صلح بودهاند. با این حال مسئله این است که صلح ابدی هرگز آشکار نشده است. بشریت در جهل، آشوب، اختلافات و نزاع زیسته است. ما تا به امروز نتوانستهایم یک سیستم ارزش مطلق بجود آوریم که تمامی مردم آن را به اشتراک بگذارند. یک سیستم ارزشی مطلق نمیتواند از انسانهایی ناشی شود که با درگیری های درونی همیشه در حال تغییر هستند. ریشه این سیستم را فقط در خدای مطلق و آفریننده ما می توان یافت. خداوند که ذات عشق است، انسانها را آفرید تا دریافت کننده عشق مطلق او باشند. کسی نمیتواند (به خودی خود) جایگاه مالکیت یا سروری عشق را برای خود ادعا کند، و این حتی در مورد خدا نیز صادق است. فقط یک شریک زندگی، اعطاء کننده چنین چیزی است. این یک اصل بنیادین است. این قانون بهشتی، فراتر از تمامی اعصار است.
خدای آفریننده این جهان و قوانین بهشتی کیست؟خداوند به عنوان جوهر و عنصر وجود زیستن برای دیگران آشکار شده است. او اگر چه پادشاه علم و دانش است، اما از ما نمیخواهد که از طریق علم و دانش بسوی او برویم. او اگر چه صاحب و پادشاه قدرت، اقتدار، پول و جهان ماده است، اما اینها را به عنوان شرطهایی برای رفتن بسوی خود نمیداند. خدا میگوید هر کسی میتواند بسوی او برود تا زمانی که به خاطر دیگران زندگی کند. فقط کسانی که برای دیگران زندگی میکنند میتوانند همتا و شریکی این نقطه مرکزی زندگی شده و در جایگاه مرکزی بایستند. خدا دیکتاتور خودمختار نیست. در عوض، خداوند خودش را به خاطر بشر فدا کرده است. به همین دلیل برای دهها هزار سال ذات اصیل ما به دنبال پیروی از خدا بوده است. همه موجودات برای حفظ جایگاه خود در این جهان بر طبق قوانین الهی، بایستی برای خاطر دیگر موجودات زندگی کنند. اصل زیستن برای خاطر دیگران در تمامی اعصار و تمامی ملل معتبر بوده است. یک زندگی براساس بد اخلاقی و خودمحوری، به ارمغان آورنده پلیدی است، در حالی که زندگی برای نیل به خیر و نیکی سطح بالاتر، به ارمغان آورنده کامیابی است. (چم پوموگیانگ 16 سپتامبر 2004)
تبادل نظر
”من در یک صبحگاه بسیار زیبای در سال 1989 در روستای گونسباخ بیدار شدم. روز پنطکاست بود و من به این فکر میکردم که نبایستی شادی را که به من اعطا شده بود ناچیز پنداشته بلکه بایستی من نیز چیزی را بدهم. در حالیکه با افکار و اندیشههایم کلنجار میرفتم، پرندگان در بیرون آواز میخواندند. از بستر خواب برخاسته و نشستم و بعد از اندیشیدن در سکوت، در اعماق وجودم تصمیم گرفتم که تا سن سی سالگی وقتم را صرف تحصیلات و هنر کنم و بعد از آن برای خدمت مستقیم به انسانها پیشقدم خواهم شد.“
اینها از خاطرات آلبرت شوایتزر است که به عنوان قدیس جنگل معروف شده بود. او در یک خانواده ثروتمند بدنیا آمده و بزرگ شده بود. پدرش کشیش کلیسای لوتری بود. او مردی دانشپژوه بود و به فردی برجسته در دنیای فلسفه و الهیات مبدل شد. او همینطور در موسیقی نیز استعداد و مهارت خاصی داشت و از سن هجده سالگی به عنوان یک نوازنده ارگ مشهور شد. او در زندگیش موفق بود و میتوان گفت که همه حسرت او را میخوردند. اما یک روز اعتراف کرد که به این فکر میکند که شاید زندگیش، زندگی خودخواهانهای بیش نیست.
سال بعد او دکترای فلسفه را دریافت کرد و در سن 28 سالگی استاد الهیات شد. اما تعهدش را فراموش نکرد. سرانجام شوایتزر از کارش استعفا داد و در سن 30 سالگی به دانشکده پزشکی رفت، او متعهد شده بود تا به مردم و بیماران در آفریقا کمک کند. او در حین گوش دادن به سخنرانی های پدرش داستانهای بسیاری در باره مردم فقیر آفریقا شنیده بود، به همین خاطر به این فکر میکرد که بایستی به این مردم کمک کند. موفقیت در تحصیلاتش در دنیای پزشکی برای او شادی بسیاری را به ارمغان آورده بود اما او احساس گناه میکرد از اینکه میدانست مردم بسیاری در آفریقا قادر به ادامه تحصیل بوده و از هرگونه مراقبتهای اولیه پزشکی رخوردار نیستند.
شوایتزر چهل سال آخر عمر خود را در آفریقا به طبابت در میان قبایل آفریقایی گذراند. در آن زمان بحثهای زیادی بین روشنفکران پیش آمد. روشنفکران اروپا چندین بار اعلامیههای مشترکی خطاب به شوایتزر صادر کردند که فعالیت تو، هم در موسیقی، هم در فلسفه و هم در زیستشناسی، در پاریس برای بشریت از منفعت بیشتری برخوردار است تا این که در آفریقا میان جذامیان طبابت کنی. سه اعلامیه جهانی روشنفکران بر ضد آلبرت شوایتزر صادر شد، اما او در پاسخ میگفت من احساس میکنم که این واقعیت است، آنها یا واقعیت نیستند یا واقعیتِ دور هستند. وجدانم اجازه نمیدهد که این مردم را ترک کنم. به همین خاطر بود که دست بردار نبود. او در چند صفحهای که در اواخر عمرش نوشت میگفت: آنچه را که بر قلمم جاری شده است فقط در فاصله خواب و بیداری نوشتهام اما الان از این هم پشیمان هستم. در این فاصله هم میشد به کلبه یک آفریقایی سر کشید.
شوایتزر تنها نیست. در سرتاسر جهان و در تمامی طول تاریخ مردم محترمی بودهاند، که با تمرکز بر کمک و خدمت به دیگران به جای اندیشیدن به خودشان به موفقیتهای بسیاری دست پیدا کردهاند. آنها به جای اینکه به آرامش، امنیت، ثبات و شکوفائی خود بیاندیشند، تمامی زندگی خود را برای خاطر مردم، جامعه، کشور و دنیا فدا کردند. والدین راستین با تاسیس کانون خانواده و دیگر ارگانها و سازمانهای غیردولتی زندگی خود را برای خدمت کردن و عشق ورزیدن به بشریت وقف کردند. آنها برای نجات ما که در تمامی طول تاریخ گمشده و بسان یتیمانی زندگی میکردیم، و پیوند زدن ما به والدین بهشتی تمامی زندگیشان را فدا کردند. به همین خاطر مردم بسیاری در سرتاسر دنیا به آقای سان میانگ مون و خانم هاک جا هان در جایگاه والدین راستین بشری احترام میگذارند.
ما آفریده نشدهایم که یک زندگی خودخواهانه پیش گیریم، بلکه آفریده شدهایم تا برای دیگران زندگی کنیم. اما در این دنیا به خود اندیشیدن و یا تنها به خانواده خود عشق ورزیدن امری طبیعی شده است. مردم بطور عمومی فکر میکنند که زیستن برای دیگری یا برای خاطر همسایه و جامعه تنها برای افرادی برجسته و مخصوص است یا برای کسانی است که از توانائیهای ویژهای برخوردارند.
مردم بسیاری میاندیشند که زیستن برای دیگران امری خسته کننده است و به همین خاطر فکر میکنند که همین کافی است که برای خود باشند یا تنها خانواده خود را دوست داشته و از آنها مواظبت کنند. اما در آشنائی با منشا زندگی و تمامی جهان هستی، در آشنائی با اصل الهی به این نتیجه میرسیم که تمامی اعضای بدنهای جسمی و روحی ما در مسیر زیستن برای دیگری ساخته و پرداخته شدهاند. در این صورت خواهیم دید که اگر چه عشق ورزیدن و مواظبت از خود و خانواده ما امری لازم است اما بایستی به ورای خود رفته و همسایگان خود را بسان خانواده خود دوست داشته و برای آنها ارزشی برابر با ارزش خانواده خود قائل شویم. سپس لازم است که حتی به ورای آن رفته و تمامی جامعه و کشور و دنیا را در آغوش بگیریم.
خانواده کوچکترین واحد بشری است و چگونگی پیوند آن به جامعه و کشور از اهمیت بسزائی برخوردار است. این امر باعث میشود تا ارزشها و فلسفهای را که خانواده به خود میپذیرد، براستی اساسی و ارزشمند باشد. بنابراین اگر شما تنها در پی زیستن برای خانواده خود باشید، جامعه و کشور در سیاهی فرو خواهد شد. ما این خانواده محوریت دروغین را خودخواهی میدانیم. همانطور که ما برای زیستن برای هدفی برتر آفریده شدهایم، لازم است که با تحقق طبیعت ارزش اصیل خود، تمامی تلاشهایمان را برای بازگشت به جایگاه اصیلمان به کار ببندیم.
نکاتی برای تعمق
- نکات مشترک مردم برجسته چیست؟
- مشکل خانواده محوری خودخواهانه چیست؟
- ارزش اصیل بشر و خانواده چیست؟