تا به حد مرگ دشمنان خود را بسان دوستانمان دوست بداریم
سخنان والدین راستین
میبایست از فرصت برای عشق ورزیدن به دشمن خود استفاده کرده، و براساس این جمله از کتاب مقدس، دشمنت را دوست بدار، زندگی کنیم. به این خاطر، تا به این زمان، وقتیکه میبینم کسی به کانون خانواده میآید که لباس برای پوشیدن ندارد یا از لباسهای وسله پینه شده استفاده میکند، به آنها پول برای خرید لباس میدهم. من خودم هرگز فرصت برای خرید لباس نو برای والدینم را نداشتهام. چطور میتوانستم به والدینم بیاندیشم؟ وقتیکه شاهد مردمی هستم که از فرط گرسنگی لاغر شدهاند، حتی اگر غذا برای خوردن داشته باشم، توان خوردن آن را نخواهم داشت، به خاطر اینکه احساس خفگی در گلویم به من دست میداد. تصویر مردم گرسنه در ذهنم باقی میماند و به من اجازه غذا خوردن نمیدهد. هروقت دارای چیزی خوشمزه بودم، آن را نگه داشته و به مردم گرسنهای میدادم که قبلا دیده بودم. برای من مهم نبود که آنها فقیر و یا زشت بودند، من از هر کدام از آنها که به ملاقات من میامدند، قدردان بودم. من یک بار به کودک سه سالهای سجده کردم، احساس میکردم که او میگوید تمامی دنیا از من نفرت دارد ولی تو با شادی با من سلام و احوالپرسی میکنی. من با یک سجده کامل در برابر او قلب خدا را احساس کردم. (سخنرانیها دوم فرویه 1969)
راه اصل الهی نه با میل برای زیستن بلکه با میل برای مردن آغاز می شود. ما میتوانیم بمیریم، چون دشمن ما را در چارچوب دشمن دولت قرار داده، یا به خاطر اینکه رفقای ما، دوستان ما و یا حتی عزیزانی که دوستشان میداریم به ما خیانت کردهاند. چیزهای بسیاری هستند که میتوانند به مرگ ما ختم شوند. اما هرگز با کینه و عداوت در قلبتان نمیرید. بیایید با عشق ورزیدن به دشمنان خود در جایگاه دوست بمیریم. در این صورت، دعای آن عیسی در پیشگاه خدا قبل از مصلوب شدنش، یک دعای بسیار باشکوه است. (سخنرانیها 29 اوت 1970)
اگر من درباره خدا آگاهی نمیداشتم ژاپنیها نابود شده بودند. در دوران استعمار ژاپنیها من زیر دست یک افسر ژاپنی شکنجه شدم. وقتیکه سرانجام کره آزاد شد، من اگر گذشتهاش را برملا میکردم، زندگش را از دس میداد. اما به خاطر آگاهی از خدا، سکوت اختیار کردم. وقتیکه شما به دشمن اسبق خودتان که اکنون پرچم سفید به علامت تسلیم شدن را بر سر دست بلند کرده است حمله کنید، دشمن خدا خواهید بود. این اصل جهان شمول علت و معلول است. به خاطر چنین قانونی، مردم ژاپن دین خود را به من پرداخت میکنند. (26 ژوئن 1990)
تبادل نظر
قبل از اینکه پدر راستین از بازداشتگاه پلیس کیانگ گی دوم در فوریه 1945 آزاد شود، برای ماموریت عمومی آیندهاش، در پیشگاه خدا دعا و نیایش داشت. او هرگز دعا نکرد که خدا به او کمک کند. او بشدت مورد شکنجه قرار گرفت اما همیشه از خدا میخواست تا شکنجهگرانش را مورد عفو قرار دهد. دو هزار سال پیش عیسی هم چنین کرد او نیز درخواست کرد که کسانی را که او را راهی صلیب و کشتارگاه کردند مورد قرار گیرند.
پدر راستین بدنبال آزادی کشور کره، می توانست از افسران پلیسی که او را شکنجه کرده بودند، شکایت کرده و انتقام بگیرد. اما او به شکنجه گر ژاپنی، یعنی دشمن غیرقابل بخشش خود گفت که از خانهاش فرار کند، چون با خطر مرگ روبرو بود. گاه موارد پدر راستین از یک افسر پلیس ژاپنی به نام کومادو هارا صحبت میکرد که او را شکنجه کرده بود. وقتیکه اوضاع برای او بسیار خطرناک شده بود پدر به او کمک کرد تا از کشور کره بگریزد. این چیزی غیرقابل تصور بود. وقتیکه دوران استعمارگری ژاپنیها به پایان رسید، ژاپنیهایی که در کشتار دسته جمعی کرهایها دست داشتند خیلی سریع فرار کردند. آنهائیکه هم که نتوانستند فرار کنند دستگیر و اعدام شدند. در یک شب تاریک، پدر به آن افسر پلیس یعنی به آقای کومادو هارا کمک کرد تا با استفاده از یک کشتی قاچاقچیان به ژاپن برود. پدر به خود گفت، امروز این فرد را به عنوان نماینده تمامی دشمنانم نجات میدهم. این موضوع در آینده به عنوان شرطی برای تمامی مردم ژاپن مبدل خواهد شد که به من کمک کنند. کمک کردن و نجات دادن دشمنی که تو را تا به حد مرگ شکنجه کردهاست کار آسانی نیست. چنین بخششی کار یک روز و دو روز نبوده بلکه نتیجه دعاها و نیایشهای روزها و شبهای متمادی است. ژاپنیهای بسیاری با شنیدن داستان نجات یک افسر ژاپنی توسط پدر راستین به کانون خانواده پیوستند.
کتاب مقدس به ما میگوید که دشمنت را دوست بدار. برای اجرای این فرمان، افکار و اندیشههای ما به تنهائی کافی نیستند. حتی قلب به تنهائی کافی نیست. لازم است که تمامی انرژی و وجودمان را در بخشش آن فرد فروگذاری نموده و دشمن خود را براستی دوست بداریم.
دنیای شیطانی شش بار پدر راستین را زندانی و محبوس کرد. یک بار او را به خاطر شرکت در نهضت آزادی کره، دستگیر و به بازداشتگاه پلیس کیانگ گی دو برده بودند. بدنبال آزدی، شبه جزیره کره به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شده بود. قسمت شمالی خیلی سریع به یک قلمرو کمونیستی مبدل شد. این رژیم هم سه بار پدر راستین را زندانی کرد. پدر راستین حتی توسط دولت مسیحی کره جنوبی به خاطر ویتنس کردن دانشجویان و فیلسوفهای دو دانشگاه ایوا و یان سه دستگیر و زندانی شد. در ایالات متحده آمریکا نیز او را به هبانه نادرست فرار از پرداخت مالیات دستگیر و زندانی کردند. اما این مصیبتها نتوانستند ایدهها و ایمان و عقاید پدر راستین را تغییر بدهند. او حتی در سکوت از سیستم زندان و زندانبانانش میخواست تا شدیدتر به او ضربه بزنند.
او میخواست تا ببیند که تا چه حد و اندازه میتواند دشمنش را مورد عفو و بخشش قرار بدهد. عزم او تغییرناپذیر بود. او میگفت اگر میخواهی به من ضربه بزن، من هرگز از تو متنفر نخواهم شد. حتی زمانی که خون بالا بیاروم، میدانم که برای خاطر تمامی بشریت در گذشته و حال مجازات میشوم. آن را فراموش کرده و هرگز هیچ چیزی را به خاطر نخواهم سپرد. آنگاه پدر در پیشگاه خدا گریست و گفت والدین بهشتی آنها را عفو کن. او با چنین عزمی آزمایشات دنیای شیطانی را پشت سرگذاشت. او برای چنین چیزی خود را تا به حد مرگ فروگذاری کرد.
یکبار در دوران اشغال ژاپنیها 12 ساعت مداوم مورد شکنجه قرار گرفته و بیحس شده بود. اما بطور معجزه آسائی نجات پیدا کرده بود. اگر چه به سختی مورد شکنجه قرار میگرفت اما به مجرمانی که چنین دردی را به او وارد میآوردند فکر نمیکرد. مسئولیت او این بود که نیک بختی آنها را طلب کند. به همین خاطر به نمایندگی از طرف آنها به دعا و نیایش مینشست. و به همین دلیل بود که حتی آن شکنجه گری که تمامی شب او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود، تحت تاثیر او قرار گرفته بود. او بعدها از پدر عذرخواهی کرد. این قدرت و نیروی خلوص نیت، صداقت و صمیمت مردم است.
نکاتی برای تعمق
- آیا هرگز خالصانه برای کسانی که از شما نفرت دارند، دعا کرده و آرزوی نیک بختی داشتهاید؟
- آیا هرگز تجربه داشتهاید که کسی که در مورد شما سوتفاهم داشته و با شما بدرفتاری کده، با شناخت قلب خالص و پاک شما عذرخواهی کرده و دوست عزیز شما شده است؟