کلام والدین راستین

یک میهن پرست آماده است تا برای خانواده، بستگان، قبیله و کشورش خود را فدا کند. یک زن با ایمان آماده است تا برای همسرش خود را فدا کند و یک پسر خلف خود را برای والدینش فدا می‌کند. از خودگذشتگی، فداکاری برای خوبی، اصل اولیه و بنیادین است. فداکاری به معنای انکار خود است. فداکاری کامل خود انکاری کامل است. (چان سانگ گیانگ ص 348)

وقتیکه در برابر مردم سقوط کرده خود را ادعا می‌کنید، اینگونه استتنباط می‌شود که شما هنوز دارای طبیعت سقوط کرده هستید. با توجه به این امر، شما بایستی خودتان را کاملا خرد کنید. اگر به عناصر و شکل و فرم طبیعت سقوط کرده‌تان چسبیده باشید، راه زیادی در نیل به انکار نفس در پیش رو دارید. خود را تکه تکه کردن به معنای خود انکاری است. نتیجه گیری این است که با راه خودپسندی مردم سقوط کرده نمی‌توان به امید راستین، اصیل و ایده‌آل بشری دست یافت. به این دلیل، همانطور که خدا از  طریق مذاهب در پی اهداف مشیت شده بود، راهی را که او از آن حمایت می‌کرد نه راه خودپسندی بلکه راه خود انکاری مطلق است. تا زمانیکه ما نتوانیم، استاندارد را با خودانکاری تمام عیار برپا نکنیم، برای انسان سقوط کرده راهی وجود ندارد که بتواند اصل مطلق مشارکت را به انجام برساند. (چان سانگ گیانگ ص 814)

کمال انسانها در نیل به ایده‌آل عشق متعال تنها زمانی ممکن است که بتوانیم برای عشق مسئولیت تقبل کنیم. این مسئولیت به معنای آن است که ما بایستی از خدا به خاطر اینکه به ما آزادی برای عشق ورزیدن را اعطا نموده قدردان بوده و از طریق خود انکاری و انضباط نفس سرور آن آزادی شویم. ما نه براساس قوانین و یا ادراک عمومی بلکه براساس خود کنترلی و  خودمختاری مبتنی بر زیستن عمودی با خدا مسئولیت تقبل می‌کنیم. (چان سانگ گیانگ ص 829)

برای اینکه آدم و حوا بتوانند بشکل واقعی تجسم خدا بشوند، می‌بایست به کمال نائل آمده و بعد به فرزندا تولد بدهند. بدبختانه آنها فرزندان شیطان شدند. آنها فرزندان بزرگ فرشته شدند، فرزندانی شدند که هیچ ارتباطی با خدا نداشتند. به این دلیل انکار کامل ضروری است. خدا نمی‌تواند براساس میل و آرزویش عمل کند چون نسب خونی آلوده شده است. این شرایط مثل آن است که راهزنی عروس خانم را چند روز قبل از ازدواجش ربوده، او را به آشیانه خود برده، با او زندگی کرده، و کاری کند که آن دختر به دختران و پسران او تولد داده و او اینگونه قبیله‌ای بیافریند. آن داماد در مشاهده تمامی اینها چه احساس بدبختی خواهد داشت. اگر چه می‌گوئیم خدا قادر مطلق و عالم متعال است، اما نمی‌تواند با بزرگ فرشته به هر صورت که می‌خواهد رفتار کند. اگر خدا که نتوانست بزرگ فرشته را بکشد، آیا می‌تواند فرزندانش را که خون شیطان در رگهایشان جاری است بکشد؟ به این دلیل، خدا مثل یک زندانی در پس میله‌های زندان است. مثل این است که او محبوس شده است. (چان سانگ گیانگ ص 830)

تا زمانیکه ما خود را انکار نکنیم، نمی‌توانیم به جایگاه اصیل خود در آغاز آفرینش بازگردیم. هیچ نقص و عیبی در آن جایگاه نمی‌تواند وجود داشته باشد. برای اینکه شما بتوانید در خانواده اصیل ایده‌آل عشق ساکن شوید، نمی‌بایستی هیچ ذره‌ای وجود داشته باشد که شیطان از طریق آن بتواند وارد شود. آب، هوا و حتی نور هم نمی‌بایستی بتوانند در آن نفوذ کنند. (چان سانگ گیانگ ص 831)

در زمان مرگ بایستی سه دستاورد با خودتان به همراه ببرید: اول اینکه خدا را دوست داشته‌اید، دوم اینکه خودتان را دوست داشته و بسختی تلاش داشته‌اید تا شخصیت و قلب راستین خود را آشکار سازید. و سوم تلاش سخت شما برای سهیم کردن تمامی دنیا در توسعه عشقی است که با همسر و خانواده‌تان سهیم شده‌اید. این عشق برای خدا و بشریت برای همیشه باقی خواهد ماند. (19 دسامبر 1998)

خود انکاری و تولد دوباره

خود محوری بزرگ فرشته که خواستار دریافت تمامی عشق خدا تنها برای خود بود، به حوا منتقل شد و پس از آن به آدم منتقل گردید و اینگونه تمامی انسانها تا به عصر حاضر آن را به ارث بردند. به همین دلیل تمامی انسانها در هر گوشه دنیا در یک خود محوری کاملا واضح بسر می‌برند.

با توجه به این نکته اگر قرار است که انسان به سوی خدا بازگردد، بایستی در مسیر متضاد با خود محوری، یعنی در مسیر خود انکاری گام بردارد. به عبارت دیگر بایستی با خود انکاری کامل به ورای خود محوری، به ورای شیطان و تمامی تاثیرات او بر زندگی‌مان رفته تا بتوانیم بدون هیچ مانعی در کنار خدا و در جایگاه اصیل خود قرار بگیریم. شیطان تنها می‌تواند با کسانی باشد که در خودخواهی هستند و درواقع این خودخواهی که در وجود انسانها جا خوش کرده است، دلیل تداوم حیات شیطان است.

پدر راستین فرمودند، راههای بسیاری برای خود انکاری یا تزکیه نفس وجود دارد، اما موثرترین آنها قرار گرفتن در مسیر رنج و عذاب از جانب دیگران است. خود انکاری زمانی حاصل می‌شود که ما بتوانیم رنج و عذاب سخت را تحمل کرده و به پیروزی نائل شویم. در نتیجه درست مانند پدر راستین، راه برای خود انکاری انجام دادن چیزی که از آن حتی بیزاریم. راه دیگر خود انکاری پیشکش شرطها و دعاهای عمیق مداوم است.

دلیل اینکه پدر راستین در روزهای اولیه شکل گیری کانون خانواده اعضای اولیه را بشدت تحت فشار قرار می‌داد تا کارهایی را انجام بدهند که بطور معمول چنین نمی‌کردند و یا اینکه هم اکنون مادر راستین بخصوص در یک یا دو سال اخیر رهبران و خانواده‌های برکت گرفته را بشدت تحت فشار قرار داده‌اند تا با انجام ماموریت ناجی قبیله‌ای و بازسازی ملی کاری نشدنی انجام بدهند این است که آنها می‌خواهند تا با کمک به ما در مسیر خود انکاری بطور کامل از شیطان جدا شده، و راه برای پیوستن حوزه خوبی دنیای روح و خدا به ما باز شده و اینگونه ما در هر لحظه زندگی خود دست به کارهایی شگفت‌انگیز و معجزه‌آسا بزنیم. در نتیجه ما بایستی با آغوشی باز و لبخندی برلب در چنین راهی گام نهاده و بتوانیم بطور ریشه‌ای و واقعی خود را از چنگال خودخواهی رها کنیم.

پدر راستین فرمودند، خودمحوری شیطان به انسان به ارث رسید و تمامی مشیت الهی در طول تاریخ تا به این زمان اینقدر طول کشید تا ما بتوانیم این خودخواهی را به دیگرخواهی تبدیل کرده و سرانجام با قرار گرفتن در جایگاه اصیل خود، به عنوان فرزندان راستین خدا، هدایای عشق و زیبائی راستین را با تمامی جهان سهیم شویم.

خودخوداهی باعث می‌شود تا من بگویم، من هرکاری که دلم بخواهد، انجام می‌دهم! درست به همان صورت که بزرگ فرشته هرکاری که دلش خواست انجام داد. اما خودانکاری در مسیری متضاد به من می‌گوید، من نمی‌خواهم انجام بدهم، اما انجام خواهم داد. اگر چه انجام چنین چیزی دشوار است اما فرد با زیر پا گذاشتن خواست خود، راه برای انجام خواست خدا را می‌گشاید. خود انکاری هرگز کار آسانی نیست.

پدر راستین فرمودند، که او بیشتر از هر کسی در خود انکاری تمرین کرده و تجربه دارد. در تمامی طول زندگیش، خدا او را در مسیرهایی برای انجام اموری ناخواسته قرار داد که هرگز در زندگی معمولی به انجام چنین چیزهائی فکر نمی‌کرد. درواقع پدر می‌گفت که خدا هرگز اجازه نداد تا او هر کاری که دلش می‌خواهد، یا همان کارهایی که بطور معمول انجام می‌داد را انجام بدهد. برعکس همواره او را به کارها و اموری واداشت که بطور معمول دست به آنها نمی‌زد و اینگونه او را آموزش داده است.

بدنبال پذیرش اصل الهی به عنوان اصل زندگیمان، خود انکاری امری ضروری می‌شود. اصل الهی از ما می‌خواهد تا با گام نهادن در راه عشق راستین وجودمان را بطور کامل برای دیگران فروگذاری کنیم. و کسی براستی می تواند برای دیگران زندگی کند که خود انکاری را بطور کامل به انجام برساند. یکی از دلایلی که ما بایستی با اصل الهی بطور کامل و زیربنائی آشنا شویم این است که اصل الهی آشکار می‌کند که تمامی برگزیدگان خدا در تمامی طول تاریخ مجبور بودند تا برای انجام خواست خدا به ورای خود رفته و با تاسیس پایه ایمان و پایه واقعیت، پایه برای ظهور والدین راستین را بنا نهاده و سرانجام بازگرداندن همه چیز به حوزه خدا را عملی کنند. دیگر اینکه ما باید به این نتیجه برسیم که من در این زمان به عنوان نماینده تمامی اجدادم و تمامی تاریخ و بشریت می‌بایست در یک چنین مسیری، با توقف انجام خواست شیطان، امری که انسانها بدون توقف در طول تاریخ در حال انجام آن بوده‌اند، انجام خواست خدا را امکان‌پذیر کنم. اگر والدین راستین و تمامی اعضای کانون خانواده بدون قرار گرفتن در راه خود انکاری هر طوری که دلشان می‌خواست زندگی می‌کردند، امروز چیزی به نام کانون خانواده باقی نمی‌ماند.

خدا از ما می‌خواهد با گام نهادن در راه خودانکاری درواقع شیطان را بطور کامل انکار کرده، و راه برای پیوستن همه کس و همه چیز را به خدا باز کنیم. تنها در این مسیر است که ما و همه چیز در خدا تولد دوباره خواهیم یافت و جهان به آن باغ عدن اصیل مبدل خواهد شد. تنها در این صورت ما قادر خواهیم بود تا با نائل آمدن به هویت راستین خود، ببینیم که چطور بزرگ فرشته با فرو شدن در خودخواهی حوا را در عشقی دروغین وسوسه کرد و اینکه ما امروز بایستی با تمرکز بر عشق راستین خدا، تمامی مردم را به جایگاه اصیل و هویت واقعی‌شان بازگردانیم. 

انرژی منفی و افکار متمرکز بر من همیشه ما را بطور کامل در اختیار شیطان قرار می‌دهد و به این دلیل شیطان با سکونت در وجود و قلب ما، جولان می‌دهد. اما در تضاد با چنین چیزی، خود انکاری از ما مفعول عشق خدا و والدین راستین ساخته و ما قادر خواهیم بود تا به عنوان ابزاری انعطاف پذیر در همه احوال، کانلی برای جاری شدن عشق و کلام خدا به دیگران در تمامی اطرافمان باشیم.

پدر راستین همواره از اعضای قدیمی می‌خواستند تا خود را فراموش کرده و بطور کامل به خدا ملازمت کرده بدون اینکه حتی یک لحظه هم خدا را ترک کنند. به همین دلیل درخواست داشتند تا همواره یک زندگی براساس دعا و گزارش از تمامی کارها و فعالیتهای روزانه مان داشته باشیم.

والدین راستین خودشان چنان در همراهی با خدا کار و فعالیت داشتند که دیگر وجود خودشان را احساس نمی‌کردند. ما نیز بایستی چنین کنیم. اگر بگونه‌ای زندگی کنیم که فکر کنیم که نه من بلکه والدین راستین نقطه مرکزی زندگی من هستند. الهاماتی دریافت خواهیم که به ما توانائی می‌دهند در هر شرایطی بر تمامی مشکلات و موانع غلبه کنیم. گر بتوانیم در مقام مفعول کامل خدا و والدین راستین قرار بگیریم، قادر خواهیم بود تا هر مشکلی را حل و فصل کنیم.

والدین راستین در یک چنین موقعیت خود انکاری از یک طرف همواره در ملازمت به خدا بودند و از طرف دیگر با تمامی وجود و قلبشان به یاد تمامی اعضا همواره آنها را مخصوصا در دعاهایشان در آغوش عشقشان می‌فشردند. و دقیقا به همین دلیل بود که اعضا والدین راستین را بشکلی باورنکردنی دوست داشته و دارند. ما نیز بایستی در یک چنین مسیری از یک طرف در ملازمت با خدا قلب و عشق او را به ارث ببریم و سپس با تمامی وجودمان در مسیر دادن قلب و عشق خدا به دیگران، با قلبی والدینی به یاد تک تک عزیزان مورد نظرمان، نام آنها را عاشقانه صدا زده چنان در خدمت به آنها باشیم که خدا بتواند از طریق ما به آنها زندگی تازه بدهد. چنین چیزی امکان پذیر نیست مگر اینکه نخست خود را بطور کامل انکار کرده و از هرگونه تاثیرانی شیطانی پاک کنیم. پدر راستین چنان خود را انکار کرده و چنان در پیوند قلبی با خدا بود که وقتیکه برای اعضا دعا می‌کرد، معجزاتی باور نکردنی رخ می‌داد. صبح روز بعد از دعای پدر، آن اعضایی که پدر شب قبل برایشان دعا کرده بود، اگر چه بدون اینکه اطلاع داشته باشند، چنان تحت تاثیر عشق پدر قرار می گرفتند، که تعدادی در مسیر رفتن به محل کارشان، ناخودآگاه به مرکز خانواده می‌آمدند، یا بعضی‌ها در مسیر راه برای رفتن به نقطه‌ای، اتوبوس را اشتباهی سوار می‌شدند و سرانجام سر از مرکز خانواده درمی‌آورند. آن دسته ار اعضا هر روز صبح احساس می‌کردند که انگاری دیوانه شده‌‌اند، چون به مرکز کانون خانواده رفته بودند، اگر چه در آن روز کاری یا رویداد خاصی در مرکز نبود. 

ما نیز بایستی به هر قیمتی شده با قرار گرفتن در مسیر خود انکاری و یافتن هویت راستین خود، چنان در پیوند به خدا و والدین راستین قرار بگیریم که آنها نقطه مرکزی زندگی ما شده و عشق آنها در قلب و وجود و زندگی ما همه چیز را چنان کنترل کنند که ما در روابطمان با هر کسی و یا هر چیزی تنها و تنها این عشق را سهیم شویم. ما براستی باید حتی به حد دیوانگی، چنان قلبی از خود بیخود شده در راستای عشق ورزیدن و زیستن برای دیگری را در خود پرورش دهیم، تا برای دیگران چاره‌ای جز بازگشت به خدا باقی نماند.