گفتار پدر راستین (از کتاب شهروند صلح دوست جهانی)
قطع نظر از میزان عشق مرد و زن به یکدیگر، یک خانوادۀ شاد و کامل باید والدینی بعنوان سد حفاظتی اطراف خانه داشته باشد و همینطور لااقل یک فرزند باید باشد که از طرف والدینش عشق دریافت میکند. تنها زمانی که سد حفاظت اطراف خانه قوی است، آنجا جایگاهی مناسب برای شادی خواهد بود. اما در صورت فرو ریختن آن سد حفاظتی، خانوادۀ فردی که حتی به موفقیتهای بزرگ اجتماعی نائل آمده، خانوادۀ ناکامی بیش نخواهد بود.
قلبی که همه چیز را برای خاطر دیگری فدا میکند، اساس عشق است. عشق والدین به این دلیل عشق راستین است که آنها آماده هستند تا همه چیز را برای فرزندانشان فدا کنند، و بعد از آن باز هم میخواهند تا بیشتر فدا کنند. والدینی که فرزندانشان را دوست میدارند آنچه را که برای فرزندانشان انجام داده اند به خاطر نمیسپارند. هیچ والدینی تعداد کفشها و پوشاک خریداری شده برای فرزندشان را یادداشت نکرده و بعدها به او گوشزد نمیکنند که “ببین! ما اینقدر برای تو پول خرج کردیم!” برعکس والدین با دادن تمامی دارای یهایشان به او میگویند: “کاش میتوانستم بیشتر بدهم، متاسفم از اینکه نمیتوانم.”
پیوند خانواده به عشق والدین مثل دلبستگی زنبور عسل به گل است. والدین حاضر هستند تا زندگی خود را از دست بدهند اما هرگز پیوند عشق خود و فرزندانشان را رها نخواهند کرد. والدین زندگیشان را برای خاطر فرزندانشان رها کرده، و سپس تمامی آنچه را که انجام دادهاند فراموش میکنند و این عشق راستین والدین است. والدین صرف نظر از میزان خطرات و دوری راه، تا به ابد در این مسیر به پیش خواهند رفت. عشق والدین با شکوهترین عشق در دنیا است. فرد میتواند در یک خانۀ مجلل زیسته و انواع غذاهای عجیب و غریب، به اندازۀ کوهها و اقیانوسها صرف کند، اما بدون داشتن والدین، خلاء عظیمی در قلب او حضور همیشگی خواهد داشت. فردی که بدون دریافت عشق والدینی بزرگ شده است، یک تنهایی و پوچی در قلبش احساس میکند که با هیچ چیزی پر نخواهد شد. خانواده جایی است که ما در آن عشق راستین را دریافت کرده و میآموزیم. فرزندانی که عشق راستین را دریافت نمیکنند، تمامی زندگیشان را در گرسنگی عشق سپری کرده و از دردهای احساسی رنج خواهند کشید. بدتر از آن، آنها فاقد هرگونه فرصت برای آموختن آن وظایف اخلاقی هستند که باید برای خانواده و جامعه به انجام برسانند. عشق راستین ارزشی است که در هیچ جایی جز خانواده نمیتوان آموخت.
خانوادۀ راستین جایی است که در آن زن و شوهر، بسان پدر و مادر یا برادر و خواهر خود، یکدیگر را دوست داشته و برای خاطر هم زندگی میکنند. آنجا جایی است که در آن مرد همسرش را مثل خدا دوست میدارد و زن برای همسرش مثل خدا احترام قائل است. ما با تمامی سختیهایی که در زندگی با آنها روبرو میشویم، هرگز برادر و خواهران خود را رها نخواهیم کرد، پدر و مادر خود را نیز رها نخواهیم کرد. به همین خاطر عبارت طلاق بطور بنیادی نمیتواند وجود داشته باشد. شوهر در مقام پدر و برادر زن میباشد، همانطور که زن نمیتواند پدر و برادر خود را رها کند، هرگز قادر به رها کردن شوهر خود نیست.
به همین شکل برای مرد، همسر او در مقام مادر و خواهر او است، و همانطور که او نمیتواند از مادر و خواهر خود جدا شود، قادر نیست تا از همسرش جدا شود. یک خانوادۀ راستین جایی است که در آن زوجها با این اقرار زندگی میکنند که همسر آنها یک ماهیت مطلق است. مهم نیست که مرد و زن هر کدام از فرهنگ و نژاد متفاوتی هستند، وقتیکه آنها با دریافت عشق خدا خانواده تشکیل میدهند، هیچ درگیری فرهنگی در میان فرزندانشان وجود نخواهد داشت. آنها درست مثل پدر و مادرشان، فرهنگهای دو کشور پدر و مادرشان را دوست داشته و برای آنها ارزش قائل خواهند بود. حل و فصل ناسازگاریها در خانوادههای چند فرهنگی ربطی به فراهم آوردن امکانات برای کسب اطلاعاتی خاص نداشته، بلکه براساس چگونگی پرورش فرزندان در عشق راستین از جانب والدینشان خواهد بود. عشق راستین والدین در گوشت و استخوان فرزندان نفوذ کرده و بسان کود به آنها توانائی خواهد داد تا دو کشور پدر و مادرشان را بشکلی واحد پذیرفته و شهروندان شگفت انگیز دنیا شوند. خانواده مدرسهای است که در آن عشق برای انسانها را آموخته و آموزش میدهند. وقتی فرزندانی که در عشق گرمی بخش والدین خود بزرگ شدهاند به جامعه و دنیا میروند، در رودر روئی با مشکلات بر اساس آموختههای خود در خانه، با مردم جهان رفتارخواهند کرد. مردمی که در یک رابطۀ دوستداشتنی با برادران و خواهران خود بزرگ شدهاند، در جامعه قلب غمخوار خود را با همسایگان سهیم خواهند شد. مردم پرورش یافته در عشق، به هر فردی در دنیا بعنوان عضوی از خانوادۀ خود نگاه میکنند. نقطۀ آغازین برای شکل گیری یک خانوادۀ راستین، برخورداری از قلب عشق است که با یک غریبه بسان خانواده رفتار کرده و همه چیز را با او سهیم میشود.
گسترش خانواده تا سطح دنیا، دلیل دیگر اهمیت خانواده است. یعنی اینکه خانوادۀ راستین اساس شکل گیری جامعۀ راستین، کشور راستین و دنیای راستین، و نقطۀ شروع بسوی دنیای صلح یا همان پادشاهی بهشتی است. والدین تا حد خرد شدن استخوانهایشان برای فرزندان خود کار ممیکنند، اما این کار کردن فقط برای سیر کردن شکم آنها نیست. کسی که قلبش لبریز از عشق است، از توان زیستن برای دیگران و خدا برخوردار است.
خانواده جایی است که ما در آن، چنان عشقی را دریافت میکنیم که از قلبهایمان سرازیر خواهد شد. خانواده بسان حصار تمامی اعضایش را در آغوش میگیرد، اما وظیفۀ این حصار ممانعت از خروج عشق نیست. درواقع عشق در خانواده باید در تمامی اطرافش، در سطح جامعه گسترش یافته و قطع نظر از میزان جریان آن، هرگز خشک نخواهد شد. دلیلش این است که این عشق ریشه در خدا دارد. عشق دریافت شده از خدا، چنان است که هر قدر هم که حفاری کنیم هرگز به عمق آن نخواهیم رسید. درواقع هر چه بیشتر حفاری کنیم، عشق بیشتری جاری خواهد شد و هر کسی که در چنین عشقی رشد کرده است، همیشه میتواند از یک زندگی راستین برخوردار باشد.