از گفتار پدر راستین در کتاب شهروند صلحدوست جهانی
…. اولین بار در سال 1965 بود که به اورشلیم پا گذاشتم و این قبل از جنگ شش روز بود، البته در آن زمان اورشلیم تحت کنترل ارضی اردن قرار داشت. به کوه زیتون رفتم به جاییکه در آن عیسی قبل از اینکه به دادگاه “پونتیوس پیلات” برده شود، در دعا خون گریست. دستانم را بر روی درخت دوهزار سالهای گذاشتم که در آن شب شاهد دعای عیسی بود. سه میخ به نمایندگی از سه مذهب مسیحیت، یهودیت و اسلام بر روی آن درخت کوبیده و برای فرا رسیدن روزی که این سه مذهب یکی شوند، دعا کردم. ما براستی نمیتوانیم امیدی برای به ارمغان آوردن صلح جهانی داشته باشیم مگر اینکه یهودیت، مسیحیت و اسلام یکی شوند. آن سه میخ هنوز بر روی آن درخت هستند و صلح همچنان در دوردستها است.
در دنیای امروز، یهودیت، مسیحیت و اسلام با برخورداری از یک ریشه مشابه، با تندخویی در مقابل یکدیگر ایستادهاند. موضوعی که آنها را از هم دور نگه داشته، چگونگی درک آنها از عیسی است. من برای حل این مشکل، در نوزدهم ماه مه سال 2003 از مسیحیان خواستم تا در رابطه بین ادیان ابراهیمی از میزان اهمیت صلیب کاسته شود. به همین خاطر با اجرای مراسمی، صلیب را پایین کشیده و سپس آن را در جایی که عیسی به صلیب کشیده شده بود، در آن زمین خون، در آن زمین خریداری شده توسط یهودا اسخریوطی با سی سکهای که در خیانت به عیسی بدست آورده بود، دفن کردیم. سپس در بیست و سوم دسامبر همان سال، سه هزار سفیر صلح از سراسر دنیا در ورای مرزهای مذهبی، در همراهی با هفده هزار اسرائیلی و فلسطینی در پارک استقلال اورشلیم گردهم آمده تا بطور سمبلیکی تاج خار را از سر عیسی برداشته و بجای آن تاج صلح را بر سر او بگذارند. سپس بهمراه بیست هزار نفری که در آن پارک گردهم آمده بودند، به یک راهپیمایی صلح دست زدیم. در آن راهپیمایی که از طریق اینترنت در سراسر دنیا پخش شد، من بازسازی حوزه اختیار عیسی بعنوان پادشاه صلح را اعلام کردم. پس از قرنها سوءتفاهم و جدایی، سرانجام برای یهودیت، مسیحیت و اسلام یک فرصت برای مصالحه با یکدیگر بوجود آمده بود.
مسجدالاقصی سومین مسجد بزرگ دنیای اسلامی بعد از مساجد مکه و مدینه در شهر اورشلیم قرار دارد و آنجا مکانی است که گفته میشود در آن محمد پیامبر اسلام به بهشت صعود کرده است. مسئولین مسجد رهبران مسیحی و یهودی شرکت کننده در راهپیمایی صلح را به درونیترین قسمت مسجد هدایت کردند. اسلام نیز مذهبی است که دوستدار صلح است. ما با گشایش دروازهای که با استحکام هر چه بیشتری بسته مانده بود، راهی برای رهبران مسلمان در ایجاد ارتباط با برادران مسیحی و یهودی خود در یک سطح تازه بوجود آوردیم. انسانها دوستدار صلح هستند در عین حال با درگیری نیز چندان میانه بدی ندارند. آنها گاو نرهای نجیب را به جان هم میاندازند، خروسها را با تاج و دم برافراشتهشان، وادار میکنند تا با منقارهای تیزشان به جان یکدیگر افتاده، بحدی که بدنشان تیکه تیکه شود. بعد برگشته به فرزندانشان میگویند بدون هرگونه درگیری و جنگ با هم خوب بازی کنید. در غایت دلیل اساسی شکلگیری جنگها نه مذهب یا نژاد بلکه خوی بشری است. انسانها خودشان مشکل هستند. امروز مردم میخواهند تا دلایل درگیریهای مسلحانه را به حوزههایی چون اقتصاد و علم نسبت بدهند، در صورتیکه ریشه واقعی مشکلات در درون خود آنها نهفته است.
وظیفه مذهب بازگرداندن بشریت به سوی خوبی و از بین بردن آن خوی پلید انسانها است که از جنگیدن لذت میبرند. با بررسی مذاهب بزرگ دنیا میتوان دید که ایدهآل هر کدام از آنها یک دنیای صلحآمیز است. تمامی آنها خواهان دیدن فردوس یا مدینه فاضله و یا پادشاهی بهشتی هستند، آنها برای ایدهآلشان نامهای متفاوتی بکار میبرند اما بطور بنیادی در پی دنیای مشابهی هستند. مذاهب بیشماری در دنیا وجود دارند و هر کدام به فرقهها و شعبات بسیاری تقسیم شدهاند، ولی امید بنیادین تمامی آنها یکی است، هدف آنها پادشاهی بهشتی و دنیای صلح آمیز است. قلبهای بشری بواسطه خشونت و خصومت در اعماق وجودمان، پاره پاره شده و این پادشاهی عشق است که تسکین بخش آنها خواهد بود…
برای مطالعه این کتاب میتوانید آن را در اینجا دانلود کنید