• اندوه خدا

کلام والدین راستین

ایده‌آل آفرینش خدا می‌بایست براساس عشق و حقیقت او، لذت و شادی بیکرانی را در باغ عدن برای او به ارمغان می‌آورد. اما بواسطه سقوط آدم و حوا لذت بردن خدا منتفی شد، و او به رنج و عذاب بسیار در طی هزاران سال در طول تاریخ دچار شد. لازم است تا شما قلب اندوهبار خدا را تا به این زمان در حین مبارزه بر علیه شیطان در راستای تحقق ایده‌آل آفرینش که آدم و حوا بواسطه سقوط نتوانستند به انجام برسانند، تجربه کنید. شما همچنین باید غم و اندوه بسیار شدید خدا را در از دست دادن آدم و حوا در خیانت به او و سقوطشان تجربه کنید. تا زمانیکه شما نخست نتوانید چگونگی عشق خدا و میزان آن عشق به انسان را درک کنید، قادر نخواهید بود عمق اندوه او را در از دست دادن انسان بفهمید. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:3)

خدا سرور جهان هستی است اما هرگز نتوانست قدرت خود را به عنوان سرور بکار بگیرد. او فاعل عشق است اما هرگز نتوانست به ما بگوید ”دوستت دارم“. اگر چه او در مقام مالک همه چیز قرار دارد اما نمیتواند به ما بگوید که ”تو مال من هستی“ و آنچنان که می‌خواهد ما را در آغوش بگیرد. در میان انسانهای بیشمار روی زمین، خدا فاقد پسر و دختر خود بود، و حتی یک سرباز شجاع وجود نداشت که بتواند بطور تمام عیار شیطان را شکست بدهد…. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:11)

تا به امروز، انسانهای سقوط کرده به ارزش ابدی دست پیدا نکردند. ارزش آنها چیزی نیست که چه بر روی زمین و چه در دنیای روح، دنیا بتواند آن را مورد تائید قرار دهد. بنابراین، انسانهای سقوط کرده در سطح فردی و در ورای آن تا سطح دنیا و سرانجام در دنیای روح و بهشت هنوز دارای این ماموریت برای بازسازی ارزش زندگی خود هستند. خدا در چنین مسیری خواست مشیت شده خود را بنا نهاده است، و تا به امروز در جهت نیل به هدفش، در پی تمامی بشریت بوده است تا به ارزش ابدی زندگیشان بطور کامل دست پیدا کنند. نتیجه چنین چیزی چیست؟ این امر تنها با شما به عنوان فرد و همینطور تنها با دنیا به انجام نمی‌رسد. ما بایستی زندگی را با چنان ارزشی بازسازی کنیم که در آن از طریق اتحاد بهشت و زمین خدا به شادی نائل شود، یعنی آن زندگی که در آن تمامی افراد و تمامی دنیا بتوانند به شادی برسند. تنها در این صورت، مشیت رستگاری سرانجام به پایان خواهد رسید و دوره دنیای شیطانی و همینطور دوره مفاهیم نسبی اخلاقی نیز بسر خواهد آمد. تمامی انسانهای سقوط کرده دارای این مسئولیت برای پیشگام شدن در چنین دوره‌ای در بازسازی ارزش اصیل زندگی هستند. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:37)

بواسطه سقوط خدا والدینی شد که فرزندانش را از دست داد. آیا پدر و مادری وجود دارند که وقتی فرزندانشان در حبس بسر میبرند، در شکوه و جلال خود در شادی و خوشحالی باشند؟ برای خدا هم همینطور است. این وضعیت او را در دردی بی‌پایان فرو برده است. بعلاوه، خدا همه چیز را در جهان هستی برای بشریت آفرید، اما بواسطه سقوط مجبور شد تا فرزندانش را در اختیار شیطان قرار دهد. از آن به بعد، او مفعولهای محبوب خود را از دست داد و خود به بعنوان سرور عشق راستین در تنهائی عمیقی فرو رفت. بعلاوه، خدا نتوانست قدرت خود را به عنوان سرور تمامی جهان خلقت حتی یک بار بکار بگیرد. اگر چه انسانهای سقوط کرده می‌توانند در این مورد لاف بزنند، اما خدا فرصت نداشت تا قدرت تمام عیار خود را به عنوان آفریننده نشان بدهد. اگر چه او سرور تمامی مخلوقات است، اما حتی یکبار هم نتوانست عظمت خود را در برابر آنها بتصویر بکشد. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:19)

بواسطه سقوط چه چیزی از دست رفت؟ نخست، دنیای ایده‌آل عشق راستین از دست رفت. دوم، خانواده ایده‌آل عشق راستین از دست رفت، مخصوصا زن و شوهر عشق راستین از دست رفتند. سوم دختران و پسران عشق راستین آنها از دست رفتند، و نخستین نوه‌های خدا از دست رفتند. اینها سه اندوه خدا هستند. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:20)

مسیحیت (و دیگر مذاهب) می‌گویند که خدا یک قاضی باشکوه است که فرزندانش را به جهنم و یا به پادشاهی بهشتی می‌فرستد. ولی خدا بدبخت‌ترین موجود در جهان هستی است. وقتیکه سقوط، بهشت و زمین درخشان را به سیاهی جهنم مبدل کرد، خدا به چنان دردی تلخ و غیرقابل تصور فرو شد که انگاری این خود خدا بود که در یک آن در جهنم سرنگون شده بود. او وقتیکه آرامش خود را به دست آورده، به حالت عادی برگشته و چشمانش را گشود، به بازسازی فرزندان از دست رفته‌اش برخاست. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:22)

خدا سرور اندوه و درد است. پدر ما که قرار است در ملازمت به او باشیم، می‌خواهد لذت و شکوه تجربه کند، با این همه هرگز چنین فرصتی بدست نیاورد. او بواسطه سقوط، در اندوهی تلخ فرو شد، در عین حال هنوز رنج و اندوه بیشتری را به دوش میکشد. ما فکر میکنیم که بهشت باغ شادی و خوشحالی است، اما در واقعیت اینطور نیست. من برای یافتن هر چیزی برای لذت بردن در هر گوشه و کناری جستجو کردم ولی هیچ چیزی پیدا نکردم. قرار بود که خدا دارای قدرت و اقتدار برای حکومت بر جهان باشد، قرار بود که او شکوه و افتخار تجربه کرده و سرود شادی بخواند. با این همه، عناصر لذت، شکوه و خوبی همه از دست رفته و تنها چیزهایی که باقی ماندند، درد و اندوه بودند. این خدا خدای سوگواری است. در تمامی بهشت و زمین رنج و عذابی بزرگتر از این وجود ندارد. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:8)

خدا اندوهی تلخ را در قلبش تحمل می‌کند. پیچیدگی و بغرنجی در داستان خدا در ارتباط با انسان غیرقابل توصیف است. او از بس که در پی مردم و نجات آنها در حال دوندگی بوده است، از نفس افتاده است. خدا چقدر بدبخت است! حتی یک گدا بر روی زمین از او وضع بهتری دارد و این چیزی بود که برای خدا رخ داده است. اگر خدا بسادگی می‌توانست بر تخت سلطنت نشسته و بنا به خواستش در بهشت و زمین فرمان براند، در این صورت چرا باید در طی شش هزار سال گذشته در سروکار داشتن با انسانهای سقوط کرده عرق بریزد؟ براستی، خدا بیشتر از هر کس دیگری سزاوار همدردی و دلسوزی است. او پدر ما و سرور همه چیز است اما هرگز نتوانست چنین اختیاراتی را به صحنه عمل درآورد. هیچ چیزی بیشتر از این خسته کننده نیست. اگر چه خدا همه چیز را آفرید، اما نتوانست با ‏آفریده‌های خود آنچنان که میخواهد رابطه داشته باشد. اگر چه ما به عنوان پسران و دختران او آفریده شده بودیم، اما او هرگز نتوانست ما را پسر و دختر خود صدا بزند. خدا برای فروریختن چنین دیوارهائی، مشیت الهی را به مدت شش هزار سال هدایت کرده است. (چان سانگ گیانگ 1.4.1:13)

تبادل نظر

مردی مسنی که همسرش را از دست داده بود و مدتها تنها زندگی میکردند، به خاطر نزدکی شدن کریسمش به این فکر افتاد که میتواند از این فرصت استفاده کند و فرزندانش را که هرکدام با کسب موفقیتهای بسیار، سر و سامانی گرفته و در دیگر شهرها زندگی میکردند، برای یک گردهمائی خانوادگی دعوت کند. خیلی خوشحال بود از اینکه چنین فرصتی پیش آمده است. با دو پسر و دو دخترش تماس گرفت و جریان گردهمائی برای جشن کریسمس را عنوان کرد که همگی قبول کردند… اما چند روز بعد وقتیکه همه چیز را آماده کرده بود فرزندانش یک به یک زنگ زده و پیام دادند که متاسفانه به خاطر مشغلت بسیارشان از حضور در گردهمائی خانوادگی عاجز هستند.

پدر پیر و تنها با اینکه بیمار بود و تحت مراقبت پزشک بسر میبرد و دکتر هم به او گفته بود که نباید به سفر برود، تصمیم می‌گیرد تا خود به دیدار تک تک فرزندانش برود. او در طول این سفر پر ماجرا متوجه می‌شود که تمامی فرزندانش به او درباره موفقیتهایشان دروغ گفته بودند: پسر بزرگش که عنوان کرده بود یک نقاش ماهر و معروف است، به خاطر درگیر شدن در خرید و فروش مواد مخدر کشته شده بود. دختر بزرگش هم ازدواج ناموفقی داشت و چندی قبل از همسرش جدا شده بود و در پی آشنا شدن با مرد دیگری یافت. پسر دومش هم که عنوان کرده بود که رهبر ارکستر است، در حال طبل زدن در یک برنامه موسیقی دید و دختر دومش هم که خود را یک هنرمند در لاس وگاس معرفی کرده بود، با دوست همجنس‌بازش در حال بزرگ کردن یک کودک پیدا کرد … او که تمامی رویاهایش بهم ریخته بود در مسیر بازگشت به خانه به خاطر اینکه داروهایش را در حین کمک به یک گدای خیایانی از دست داده بود، در هواپیما دچار حمله قلبی میشود که بهرحال او را به به بیمارستان می‌رسانند و از مرگ نجات می‌دهند. خبر بستری شدن او در بیمارستان تمامی بچه‌ها را به بیمارستان کشاند و از بعد از کسب سلامتی‌اش آنها توانستند در خانه آن گردهمائی شادیبخش را برگزار کنند. و به خاطر قلب والدینی چاره‌ای نداشت جز اینکه فرزندانش را همانطوری که هستند پذیرا شده و همچنان دوست بدارد و وقتیکه برای دیدار همسرش به آرامگاهش رفت از وضعیت تمامی بچه‌ها خبر خوب داد و اینکه همگی حالشان خوب است و همه چیز در زندگیشان خوب است.

براستی بواسطه تمامی ارثیه‌های بازمانده از سقوط بشر، ما بطور معمول درک درستی از امید و خواست والدین برای فرزندان نداریم. والدین بهشتی ما وقتیکه انسانها را در مقام فرزندان خود آفرید، امیدهایی بزرگ داشت. او آنها را نیافرید تا از طریق آنها چیزهای خوب مادی دریافت کند بلکه می‌خواست تا با بلوغ آنها خانواده زیبای خود را بسازد. چیزی که والدین بهشتی حتی بعد از سقوط آدم و حوا نیاز داشت، یک چیز کوچک بود و آن این بود که فرزندان از دست رفته‌اش به سوی او بازگشته و او را والدین صدا بزنند، براساس خواست او خانواده تشکیل داده و به او نشان بدهند که خانواده‌شان یک زندگی شادی‌بخش پیش گرفته و به او زیبائی و عشق بازگردانند.

اما اولین اجداد بشری، آدم و حوا خواست والدین بهشتی را درک نکرده و قبل از نیل به جایگاه مرد و زنی بالغ سقوط کردند. سقوط حادثه‌ای بود که ایده‌آل آفرینش والدین بهشتی و رویاهای او را در آن واحد خرد کرد و از بین برد. این حادثه مسئله‌ای نبود که تنها دو نفر را گرفتار خود کرده باشد. آدم و حوا قرار بود که منشاء عشق راستین، زندگی راستین و نسب خونی راستین بشوند اما برعکس آنها با وسوسه شیطان خوار و ذلیل شده، به جهالت فرو شده و به منشاء عشق کاذب، زندگی کاذب و نسب خونی کاذب مبدل شدند. به این خاطر، تمامی بشریت یعنی تمامی بازماندگان آنها به بدترین پرتگاه افت و سقوط کردند. فکر می‌کنید که والدین بهشتی در مشاهده چنین چیزی چه احساسی داشت؟ او بطور حتم احساس می‌کرد که تمامی جهان هستی جلوی چشمان او خرد و داغان شده است. آیا هرگز غم و اندوه والدینی را که فرزندانشان را از دست داده‌اند، احساس کرده‌اید؟ از زمان سقوط آدم و حوا تا به این زمان، والدین بهشتی با از دست دادن فرزندانشان می‌بایست در غم و اندوه و در تنهائی زندگی کند. او کسی را نداشت که به او شکایت برده و با او درد دل کند و در نتیجه می‌بایست غم و اندوهش را در عمق وجودش نگه دارد.

اگر والدین بهشتی می‌توانست بلافاصله آدم و حوایی را که مرتکب خطا شده بودند، مجازات کرده و شیطان را نیز نابود کند تراژدی سقوط به پایان می‌رسید و او می‌توانست یک شروع تازه داشته باشد. اما خدا نمی‌توانست بدون هیچ شرط و پایه‌ای شیطان را نابود کند. به خاطر اینکه او این جهان هستی را براساس اصل و ایده‌آل آفرینش متمرکز بر عشق و خوبی بوجود آورد. در مطالعه کتاب مقدس مشاده می‌کنیم که خدا در طی شش روز هربار که چیزی را آفرید گفت که خوب است. بنابراین او نه پلیدی بلکه تنها خوبی آفرید. به عبارت دیگر، او در آفرینش و شکل‌گیری پلیدی هرگز نقشی نداشت.

بعلاوه اگر او بسادگی شیطان را مجازات می‌کرد، شیطان می‌توانست به خدا حمله برده و بگوید آیا تو والدین بهشتی عشق هستی؟ آیا من یکی از آفریده‌های تو نیستم؟ صرف نظر از میزان پلیدی و خطای من، تو باید همه چیز را با عشق در آغوش بگیری. ندیده گرفتن آفرینش تو به معنای آن است که تو قدت و اختیار سروری آفرینش را از دست داده‌ای.

این موضوع چقدر تکان دهنده است! به این دلیل است که سقوط بشر به یک تراژدی غیرقابل توصیف تبدیل شده است. همانطور که در کلام فوق دیدیم، با بی‌حرمت شدن پسر و دختر دوست داشتنی و محبوب خدا، پادشاهی بهشتی در دنیای روح و بر روی زمین بی‌حرمت شد و او از جانب شیطان مورد اتهام قرار گرفت و اینگونه تمامی ایده‌آلهای او زیر پا له شد. این نشان دهنده قلب مملو از دردی است که خدا مجبور به تحمل آن بود و متاسفانه هیچکسی در طول تاریخ از آن خبر نداشت.

بازسازی دنیا بدنبال سقوط به جایگاه اصیلش مراحلی همراه با درد و رنج بسیار بوده است. اگر چه شیطان فرزندان محبوب خدا را وسوسه کرده، ربود و سپس آنها را بی‌حرمت کرد و در نتیجه خدا را در غم و اندوهی تلخ رها کرد، اما خدا تنها می‌تواند با عشقی شگفت‌انگیز شیطان را به حرکت درآورده و او را به تسلیم داوطلبانه وادار کند، و چنین چیزی کار آسانی نبود. والدین بهشتی علیرغم تحمل درد و اندوهی بسیار که مثل ذوب شدن استخوانهایش بود، می‌بایست بشریت را بدون هیچ مانع و محدودیتی دوست بدارد. این می‌تواند با قلب والدینی مقایسه شود که چاره‌ای جز این ندارند که بازگشت فرزندانشان را در عین ارتکاب به گناه و خطائی بزرگ و پیش گرفتن یک زندگی کاملا از هم پاشیده پذیرا شوند. بدنبال سقوط، انسانها به جهالت محض فرو شدند. به همین دلیل کسی وجود نداشت که بتواند قلب خدا را درک کرده و به او آرامش بدهد. اما اکنون زمان پایان دادن به چنین درد و اندوهی است. ما میبایست مردمی بشویم که می‌توانند قلب خدا را درک کرده و به او آرامش بدهند. ما به عنوان پسران و دخترانی که برکت والدین راستین را دریافت کرده‌اند بایستی قلب والدین بهشتی را از غم و اندوه تاریخی رها و آزاد کنیم. مردم بسیاری خدا را تنها به عنوان عالم متعال و قادر مطلق می‌شناسند و شناخت درستی از قلب و وضعیت واقعی او ندارند. بنابراین برای اینکه ما بتوانیم شهروندان جهانی بشویم که درک درستی از والدین بهشتی داشته و بتوانند به آغوش او بازگردند، می‌بایست بالاترین تلاش خود را بکار گرفته و بسان فرزندانی که برای اولین بار ندا دریافت کرده‌ مسئولیتهایمان را به انجام برسانیم.

نکاتی برای تعمق

  1. بدنبال سقوط، والدین بهشتی در پی آدم و حوا پرسید آدم کجائی؟ قلب خدا را در پس این جمله چطور می‌بینید؟
  2. رابطه خود و خدا را چگونه میبینید؟
  3. وادار کردن شیطان به تسلیم شدن داوطلبانه را چگونه می‌بینید؟