یک زندگی در جستجوی ایجاد هماهنگی بین روح و جسم انسان
کلام پدر راستین
برای ایجاد اتحاد روح و جسم، عشق بسیار ضروری است. والدین در عشق ورزیدن به فرزندانشان، با رغبت حاضرند که گرسنگی را تحمل کنند، بسختی کار کنند، لباسهای پاره پوره بتن کنند، و به مکانهائی بروند که بطور معمول تمایلی به رفتن به آنجا ندارند. در گام نهادن در مسیر چنین عشقی، روح و جسم یک جهت متحد را پیش میگیرند. این تنها راه برای اتحاد، تنها روش ایجاد اتحاد و یگانگی است. اگر شما در زندگی روزانه، چنین چیزی را بعنوان استاندارد تمامی زندگی تان قرار دهید، هرگز نابود نخواهید شد. من این را تضمین میکنم. (چان سانگ گیانگ 8.2.6:2)
ما میبایست نحوۀ نگاه کردنمان به خدا را درست و مرتب کنیم. اگر انسان سقوط نکرده و همه چیز بطور اساسی در مسیری درست قرار گرفته بود، آنگاه از زندگی برخوردار می بودیم که در آن میتوانستیم نگاهمان به خدا را با آموزش زیر نود درجه حفظ کنیم. با این وجود، به خاطر سقوط میبایست به خدا تمرکز کنیم و برای مردم با ایمان، داشتن نگاه زیر نود درجه مناسب نیست، بلکه لازم است تا به خدا خیره شویم. بنابراین کسانیکه در حین راه رفتن به زمین زل زدهاند، محکوم به نابودی هستند. به همین شکل آنهائی هم که خودمحورانه حرکت میکنند، نزول خواهند کرد. لازم است تا همه چیز را مرتب کنیم، و این کار را نخست باید با روش زندگی، بدن جسمی، روح و قلبمان آغاز کنیم.
در این صورت، قلبمان را باید بر چه چیزی متمرکز کنیم؟ قلبمان را نه در درون مسیر تاریخ بازسازی، بلکه باید در قلب آدم و حوا قبل از سقوط متمرکز کنیم. با چنین قلبی و در همراهی با خدا میبایست تمامی احساساتی را که در زندگی روزانه تجربه میکنیم، هضم کرده و در روند زمان، همه چیز را در همراهی با خدا حل و فصل کنیم. پسران و دخترانی که میتوانند چنین کنند باید بر روی زمین آشکار شوند. (چان سانگ گیانگ 8.2.6:1)
تبادل نظر
ما انسانها دارای روح و جسم بوده و والدین بهشتی ما در این آرزو است که آنها را در اتحاد ببیند. یگانگی روح و جسم به معنای آن است که شخصیت ما اصلاح شده و ما فاقد هرگونه درگیری درونی هستیم. ما بدنبال کمال شخصیتمان، این حق را دریافت میکنیم که در سفر به دنیای روح متمرکز بر شخصیت الهی زندگی کنیم.
روح در جایگاه فاعلی قرار داشته و جسم در مقام مفعولی است. از آنجائیکه روح باید نقطۀ مرکزی بدن جسمی باشد، روح باید مصمم شده و کنترل بدن جسمی را به دست بگیرد. فردی که میتواند چنین کند، انسانی کامل با روح و جسمی متحد خواهد بود.
موسی در قوم یهود یک رهبر بزرگ و باشکوه بود. یهودیان با سرگردانی های بسیار در مناطق مختلف خاورمیانه سرانجام در مصر ساکن شدند که البته این سکونت بعدها به یک زندگی سخت بردگی چهارصد ساله زیر دستان حاکمان مصری مبدل شد. مردم اسرائیل تحت فشار بودند تا برای مصریها کار کنند بدون اینکه اجازه ترک آنجا را داشته باشند.
موسی مردی بود که توانست این مردم را از تسلط مصریها رها کرده و به بیرون از مصر ببرد. آنها در زمان خروج از مصر، با سختیها و دشواریهای بسیار روبرو شدند و در مسیر راه، موسی مجبور به استفاده از ابزارهای مختلفی از جمله شکافتن دریا و کسب حمایت روحی در پیروزی در جنگ با عمالکیها شد. اما بهرحال با راهنمائیهای والدین بهشتی آنها توانستند خود را به اطراف کوه سینا برسانند.
وقتیکه موسی برای دریافت دو لوحه به بالای کوه رفته بود، مردم، با بیایمانی به موسی، گوسالهای طلائی ساخته و به پرستش آن پرداختند. وقتیکه موسی با دو لوحه در دست به پایین کوه میآمد و صحنۀ پرستش بت توسط مردم اسرائیل را مشاهده کرد، از فرط عصبانیت دو لوحهای را که از خدا دریافت کرده بود به زمین زد و خرد کرد. آن لوحهها از یک طرف سمبل عهد و پیمان بین خدا و بنیاسرائیل، از طرف دیگر سمبل ناجی و عروسش بودند که در آینده میآمدند. شکستن لوحهها توسط موسی از یک طرف به معنای از بین رفتن عهد و پیمان بین خدا و مردم و از طرف دیگر به معنای شکست احتمالی ناجی در زمان ظهورش بود. در پایان، موسی در بیابان مرد، بدون اینکه بتواند به کنعان سرزمین موعودش پا بگذارد. درواقع داستان زندگی موسی به ما آموزش داد که انسان فاقد اتحاد روح و جسم، بر خلاف خواست خدا عمل کرده و حتی مانع انجام آن خواهد شد.
چون روح انسان جایی است که خدا در آن میتواند به دیدار انسان بیاید، روح ما درواقع میتواند نمایندۀ خدا نیز باشد. بنابراین قلب ما میتواند به نمایندگی از جانب خدا، بیانگر قلب او باشد. روح و جسم ما در آرزوی اتحاد هستند نه تنها برای اینکه ما در درون به اتحاد برسیم بلکه همچنین با والدین بهشتی متحد شویم.
به این دلیل روح و جسم ما باید در یگانگی با خدا باشند یعنی بدن جسمی ما باید درست مثل روح با خدا یکی شود. تا زمانیکه ما در چنین شرایطی قرار نگیریم، ارزش اصیل ”من“ نمیتواند آشکار شده و یا تعیین شود. در این راستا میتوان دید که قلب و امیدهای خدا در ما خانه کرده است.
در زمانیکه ما با خدا مرتبط هستیم، بدن جسمی ما نیز نمایندۀ والدین بهشتی است و بعلاوه زندگی ما نیز با تمامی جهان هستی در یگانگی خواهد بود. متاسفانه بواسطه سقوط بشر، انسانها هرگز به چنین سطحی دست پیدا نکردند. شیطان کسی که باعث سقوط بشر شد، با تحریک بدن جسمی بر علیه روح، راه انسان برای اتحاد روح و جسم را سد کرده است. او کاری میکند که بدن جسمی بر روح مسلط شده و هر کاری که دلش میخواهد انجام بدهد و اینگونه کاری می کند که ما در یک زندگی متمرکز بر تنبلی و خوشی جسمی افراطی فرو شویم. بدن جسمی به روح میگوید دست به هیچ کار پر زحمت و دشوار نزن. و اینگونه روح را بسوی اعمالی حیوانی و هیجان انگیز سوق میدهد.
شیطان که راه بین خدا و انسان را مسدود کرده است، در اصل یک فرشتۀ خوبی بود. بعبارت دیگر والدین بهشتی ما فاعل و بزرگ فرشته زوج مفعولی اوست. به خاطر اینکه روح ما سمبل خدا و بدن جسمی ما سمبل زوجی مفعولی خدا است، شیطان که متمرکز بر نیتها و امیال دنیوی و بیرونی سقوط کرد، از بدن جسمی انسان بعنوان پایگاه خود برای پیشبرد کارهایش استفاده می کند.
بنابراین روح بایستی قلب اصیلی را که خدا برای انسانها آفریده بود، بازسازی نموده و بدن جسمی باید تحت تسلط قلب اصیل قرار گرفته و سمت و جهت درستی را پیش گیرد. به این خاطر، آموزش روح در عدم توجه به درخواستهای بدن جسمی بسیار مهم و ضروری است. بدون روحی ما میخواهد تا همه چیز را متمرکز بر کمال شخصیت انجام بدهد در حالیکه بدن جسمی تنها به لذات جسمی تمرکز کرده است.
در نتیجه برای اینکه روح ما بتواند بر بدن جسمی مسلط شود، ما باید ابزارهای لازم را در اختیار روح قرار بدهیم. مطالعۀ کلام خدا بطور مرتب، درست مثل سه وعده غذای مرتب که بدن جسمی دریافت میکند، ابزاری است که چنین چیزی را فراهم می کند. از این طریق ما قادر به بازسازی جایگاه کلام اصیل خدا در زندگی خود خواهیم بود. همچنین لازم است تا قلبی محبوب را در خود پرورش بدهیم که این با اجرای روزانه دعاها و شرطها، و خدمت کردن به دیگران امکان پذیر خواهد بود. از این طریق وقتیکه ما قادر باشم به آن تصویر و حال و هوای اصیلی که خدا برای انسان راستین در نظر گرفته بود دست پیدا کنیم، صلح راستین سرانجام میتواند آغاز شده و در تمامی جهان گسترش پیدا نماید.
نکاتی برای تعمق
1. بنظر شما راه برای ایجاد اتحاد روح و جسم چیست؟
2. با کمال شخصیتمان، ما قادر به تجربه شخصیت الهی خواهیم بود. در راستای نیل به چنین چیزی، فکر میکنید چه چیزهائی را باید در زندگیتان تغییر بدهید تا بتوانید شخصیتتان را در مسیر کمال هدایت کنید؟