تدریس 32: مشیت الهی در دوره عیسی قسمت اول

اولین مسیر بازسازی کنعان در سطح جهانی

در بخش گذشته با موسی و کار و تلاش بی‌وقفۀ خدا از طریق او آشنا شدیم. به این نتیجه رسیدیم که در مسیر انجام خواست خدا، نیازی به عصبانیت و نگرانی نداریم بلکه باید در تمامی موقعیتها قلبی قدردان را حفظ کرده و خواست و داوری خدا را پذیرا شویم. همانطور که موسی در پایان، با پذیرش داوری خدا، همه چیز را در اختیار یوشع جانشین خود نهاد، ما نیز باید خواست خدا را در مورد خودمان پذیرا شویم.

در این بخش به زندگی عیسی نگاهی می‌اندازیم تا ببینیم که اصل چگونه در زندگی او بکار گرفته شد. بعبارت دیگر چگونگی زندگی، کار و تلاش و مرگ عیسی و همینطور چگونگی شکل گیری مسیحیت را بررسی می‌کنیم. به خاطر داشته باشیم که چون آدم تحت تسلط شیطان قرار گرفت و جهنم را بوجود آورد، عیسی در مقام آدم دوم آمد تا با شکست شیطان و بزانو در آوردن او، بهشت را بر روی زمین بوجود آورد.

اما همانطور که قبلا گفته شد، شیطان که هرگز بطور داوطلبانه در برابر خدا تسلیم نشد، همینطور در برابر عیسی و حواریونش نیز بسادگی تسلیم نخواهد شد. به همین دلیل بود که بدنبال سقوط بشر، خدا نخست مسئولیت بازسازی را بعهده گرفت و با برنامه ریزی برای شروع مشیت بازسازی، سرانجام با پیروزی یعقوب، دورۀ الگو برای شکست شیطان را بوجود آورد.

در مشیت بازسازی، یعقوب در یک مسیر سمبولیکی برای شکست شیطان در سطح خانواده وارد شد، موسی در یک مسیر فرضی در سطح قومی سختیهای بسیاری را تحمل کرد و بعد از آنها، عیسی در یک مسیر واقعی در سطح جهانی خود را فدا کرد. به همین خاطر در کتاب مقدس آمده که خدا گفت: ”من از میان مردم اسرائیل پیامبری مثل تو پرورش خواهم داد و کلام خود را بر زبان او قرار خواهم داد و او هر آنچه را که به او بگویم بیان خواهد کرد.“ در اینجا منظور از پیامبر مثل تو، همان عیسی است که آمد تا از دورۀ موسی پیروی کند. همانطور که عیسی گفت: ”پسر نمی‌تواند کاری انجام دهد مگر آنچه را که پدر انجام می‌دهد ببیند.“ و منظور از پدر در این جمله، اشاره به موسی بود. در این زمان، شخص مرکزی برای تاسیس پایۀ ایمان یحیی تعمید دهنده بود تا براساس تاسیس پایه‌های ایمان و واقعیت و در نتیجه شکل‌گیری پایه برای ظهور نجات دهنده، عیسی بتواند مسیر جهانی برای بازسازی کنعان را آغاز کند.

همانطور که در کتاب مقدس عنوان شده یحیی تعمیددهنده در مقام ایلیا و با ماموریت ایلیا آمد. این ایلیا کیست؟ ایلیا یا الیاس پیامبری بود که نهصد سال قبل از عیسی در زمانی که پادشاهی اسرائیل به دو قسمت شمال و جنوب تقسیم شده بود ظهور کرد، تا با به توبه واداشتن مردم و جدائی آنها از گناهان، راه برای ظهور نجات دهنده یا والدین راستین را باز کند. اما در آن زمان عمرش کفاف نداد و مرد. ملاکی نبی بعدها پیشگوئی کرد که در آخر زمان قبل از ظهور نجات دهنده، ایلیا برای هموارسازی راه او خواهد آمد، به همین خاطر مردم اسرائیل باور داشتند که قبل از ظهور نجات دهنده ایلیا باید بیاید.

والدین یحیی تعمید دهنده روحانی اعظم ذکریا و همسرش الیزابت، مردمی پاک و پرهیزگار بودند. آنها پیر شده بودند و هنوز بچه دار نشده بودند. روزی او در معبد مشغول سوزاندن بخور بود که فرشته‌ای بر او ظاهر شد. ذکریا از دیدن فرشته متعجب و وحشت زده شده بود. فرشته به او گفت نترس من دعای تو و همسرت را شنیده‌ام و شما بزودی صاحب فرزند پسری خواهید شد که او را یحیی نام نهاده و او در یک زندگی همراه با ریاضت، مردم را برای دریافت نجات دهنده آماده خواهد کرد. ذکریا که به سن خود و همسرش می‌اندیشید حرفهای فرشته را باور نکرد، و به آن خندید. به همین خاطر فرشته به او گفت که تو تا زمان تولد پسرت لال خواهی شد.

و همینطور هم شد، او بعد از آن لال شد و از سخن گفتن باز ماند. از طرف دیگر همسرش در سن پیری باردار شد که این دو اتفاق باعث تعجب مردم اسرائیل شده بود. وقتی کودک بدنیا آمد تمامی همسایگان و بستگان ذکریا آمدند و بمدت هشت روز در خانۀ آنها بودند تا کودک را ختنه کنند. آنها کودک را درست مثل پدرش ذکریا نام نهادند. اما الیزابت کودک را یحیی نامید و مردم اعتراض کرده و گفتند که تا به حال ما نام یحیی در خانواده‌مان نداشته‌ایم. از ذکریا پرسیدند که نظر تو چیست و تو چه نامی برای او انتخاب می‌کنی؟ ذکریا بر روی دیوار جائی که همه ببینند، نوشت ”یحیی“‌ که در همان حال زبانش باز شد و سخن گفتن را آغاز کرد و با سپاس و تشکری عمیق به دعا نشست.

این خبر شگفت انگیز در سراسر قوم یهود پخش شد. درواقع شش ماه قبل از تولد عیسی بود که یحیی با یک چنین معجزۀ شگفت‌انگیزی بدنیا آمد. از دورۀ رشد یحیی در کتاب مقدس مطلبی عنوان نشده است و تنها گفته شده که او در بیابان با لباسی از پشم شتر و کمربندی از پوست شتر، تارک دنیا شده و غذایش عقرب و عسل وحشی بود. این نشان می‌دهد که او در بیابان یک زندگی بسیار جدی زاهدانه و رهبانی را پیش گرفته بود. او همواره به مردم اطرافش می‌گفت توبه کنید که پادشاهی بهشتی در راه است. او تمامی یهودیانی را که از اورشلیم می‌آمدند، برای عفو گناهانشان، غسل تعمید داده به آنها می‌گفت که نجات دهنده بزودی می‌آید.

یحیی می‌گفت من شما را با آب تعمید می‌دهم اما بعد از من کسی می‌آید که بسیار والا مقام است و من حتی لیاقت حمل کردن کفشهای او را ندارم. او شما را با آتش و روح‌القدس تعمید خواهد داد. او غربال خود را در دست دارد و خرمن خود را بخوبی پاک کرده و گندم خود را انبار کرده است، اما کاه را در آتشی که خاموشی ندارد خواهد سوزاند.

یحیی تعمید دهنده با پیش گرفتن یک زندگی زاهدانه، در جایگاه یک فرزند خلف، زمینه برای ظهور نجات دهنده را فراهم کرد، تا حدی که مردم می‌گفتند که مبادا او خود نجات دهنده باشد.

یحیی به این ترتیب پایه ایمان برای مسیر بازسازی کنعان در سطح جهانی را برپا نمود و بر این اساس، در جایگاه هابیل در برابر ملت اسرائیل قرار گرفت، مقامی که برای تاسیس شرط بازسازی از طریق غرامت در سطح جهانی ضروری بود. از طرف دیگر چون مردم اسرائیل به او ایمان داشتند، توانستند با برپائی شرط غرامت برای از بین بردن طبیعت سقوط کرده در سطح جهانی، پایۀ واقعیت را بنا کنند و به این ترتیب پایه برای ظهور نجات دهنده تاسیس شد.

در این زمان، دیگر نیازی به خروج از امپراطوری روم و رفتن به یک مکان تازه نبود. قرار بود که مردم برگزیده با زندگی متمرکز بر ناجی، اگر چه تحت تسلط امپراطوری روم بودند، اما در همراهی کامل با نجات دهنده آن را به امپراطوری بهشتی بازسازی کنند.

به همین دلیل، عیسی زمانی که سی ساله بود به حضور یحیی در کنار رود اردن رفت تا از او غسل تعمید دریافت کند. یحیی با دیدن او گفت در حالیکه من باید از تو تعمید بگیرم، تو به سراغ من آمده‌ای و از من تعمید میخواهی؟ عیسی گفت که برای انجام خواست و قانون خدا ضروری است که از او تعمید دریافت کند. اما به محض اینکه غسل تعمید به پایان رسید، و او از آب بیرون آمد، با گشوده شدن آسمان یحیی روح خدا را مشاهده کرد که در غالب یک کبوتر و اشعۀ نور بر عیسی قرار گرفت.

یحیی در همان حال، با نگاه به آن نور و و آن کبوتر زبان گشود و پیامی را که دریافت میکرد، به دیگران اعلام کرده و اینگونه به عیسی و جایگاه و ماموریت او شهادت داد و گفت این کسی است که از قبل از این برایتان می‌گفتم، کسی که بعد از من می‌آید، از من پیشی می‌گیرد چرا که قبل از من بود. یحیی اینگونه در برابر مردم و حواریونش به ظهور ناجی شهادت داد… و گفت به برۀ خدا نگاه کنید که آمده است تا گناه جهان را پاک کند.

اما متاسفانه، یحیی اگر چه در آن لحظات الهام بخش به عیسی شهادت داد، اما بدنبال اتمام الهامات و محو شدن آن نور و کبوتر، او بدون اینکه در پیروی از کلام خود کاری انجام بدهد، به کار همیشگی خود، یعنی به غسل تعمید دادن مردم ادامه داد. بعبارت دیگر خود او الهام دریافت شده را درک نکرد و همچنین به عیسی اعتماد نکرد و از او پیروی نکرد. بعدها وقتیکه در زندان بود از طریق حواریونش برای عیسی پیام فرستاد که آیا تو همان کسی هستی که منتظرش بودیم یا اینکه باید بدنبال فرد دیگری باشیم؟ او اینگونه حتی شک و تردید خود را آشکار کرد.  

اگر چه او بعنوان ایلیا آمد و اعلام می‌کرد که برای باز کردن راه نجات دهنده آمده است، درست همانطوری که ملاکی نبی پیشگوئی کرده بود، اما متاسفانه در عمل عیسی را انکار کرد. سرانجام او که می‌بایست در مقام حواری ارشد عیسی، از او پیروی کند، در واقعیت به او پشت کرد. و به این ترتیب، بطور واقعی راه مردم را در پذیرفتن عیسی، پیوستن به او و پیروی از او بست.

عیسی به حواریونش گفت یحیی تعمید دهنده همان ایلیا بود که مردم اسرائیل منتظرش بوده‌اند، اما یحیی ایلیا بودن خود را انکار کرد و بطور دقیق یهودیان را در موقعیتی قرار داد که به عیسی ایمان نیاورند. به همین خاطر او نتوانست مسئولیت خود را تکمیل نموده و در نتیجه پایۀ واقعیت و اساسا تاسیس پایه برای ظهور نجات دهنده با شکست روبرو شد. و در نتیجه اولین دوره برای بازسازی کنعان در سطح جهانی به دور دوم تمدید شد.

ایلیایی که ملاکی نبی پیشگوئی کرده بود و مردم اسرائیل در یک دوره طولانی در انتظارش بودند، یعنی کسی که می‌آمد تا راه نجات دهنده را باز کند، کسی که از جانب مردم زمانش برسمیت شناخته شد، و چنان به او احترام می‌گذاشتند که حتی از او می‌پرسیدند آیا تو ناجی هستی؟ ایمان خود را از دست داد و بعد از مدتی به خاطر هیچ و پوچ به زندان افتاد و در بی‌ارزش‌ترین موقعیت جان خود را از دست داد.

عیسی که در مقام نجات دهنده آمده بود، اکنون بدون هیچ پایه و تکیه‌گاهی مجبور بود تا با توسل به کلام خدا، راه تاسیس پایه ایمان و پایه واقعیت برای ظهور نجات دهنده، و سپس شروع کار او را بتنهائی آغاز کرده و ادامه بدهد.

در این بخش آموختیم که در راه عشق خدا، باید بر خیانت و ناامیدی غلبه کرده و بدون هیچ تغییری با استواری به پیش برویم. در دنیای امروز ما، پدر و مادر مون در مقام والدین راستین هم همینطور در یک چنین مسیری قرار گرفتند. آنها نیز در مسیری مملو از خیانتها و ناامیدیهای بسیار، طی طریق کرده، ولی هرگز کسی را متهم و سرزنش نکردند. آنها درست مثل عیسی با تمرکز بر ماموریت مسیحائی خود، بدون هیچ چشمداشتی همه چیز را برای دیگران فدا کردند.

در این صورت، ما چطور می‌توانیم آنها را بشناسیم؟ درست مثل زمان عیسی در دوهزار سال پیش، ما قادر هستیم تا از طریق کلام و اعمال والدین راستین و همینطور از طریق قلب مملو ازعشق تغییرناپذیرشان، آنها را بشناسیم.

بخش دوم زندگی عیسی را در گفتار بعدی ادامه خواهیم داد.