تدریس 29: مشیت الهی در دوره موسی – قسمت دوم
دومین مسیر بازسازی کنعان در سطح قومی
در بخش گذشته دیدیم که چطور اصل بازسازی در سطح قومی (در مقایسه با سطح فردی یا خانوادهگی) شکل و فرمی تازه به خود گرفت. و در نتیجه اکنون که ما در این زمان در سطح جهانی هستیم، چگونه راه خواست خدا و راه نیل به شادی یک چالش بزرگ برای ما است. برای درک کار و فعالیتهایی که ما امروز داریم یا باید داشته باشیم بیائید یک نگاهی به قسمت دوم زندگی موسی بیاندازیم.
موسی چهل سال در قصر فرعون با ایمان به خدا زیست و پایۀ ایمان را برپا کرد، اما متاسفانه به خاطر اینکه نتوانست نظر مردم اسرائیل را به خود جلب کرده و اتحاد مردم با او منتفی شد، با شکست روبرو شده و بدون اینکه اساسا بتواند پایهای هم برای ظهور ناجی بنا کند، از مصر به بیابان میدیان گریخت.
بواسطۀ از دست رفتن چهل سال شرط غرامت برای تاسیس پایۀ ایمان، او مجبور شد که چهل سال در بیابان بماند. در نتیجه مردم اسرائیل نیز چهل سال دیگر در بردگی در مصر ادامه دادند. و این آغاز دومین دورۀ بازسازی کنعان بود. او در بیابان، با یکی از قبایل اسماعیل آشنا شده که رئیس آن فردی به اسم یترون بود. یترون فرزندان دختر بسیاری داشت و تمامی آنها به کار چوپانی پدر کمک میکردند. موسی در همان اولین دیدار، آنها را از شر دیگر چوپانان آن حوالی بر سر چاه آب نجات داده بود که همین باعث شد تا یترون موسی را به خانه خود راه داده، با دادن غذا به خوبی از او پذیرائی کرده و کم کم اجازه داد تا در آنجا نیز ساکن شود. موسی مدتی بعد با دختر بزرگ یترون بنام صفورا ازدواج کرد و از او صاحب پسری به اسم جرشون شد.
بهرحال بعد از چهل سال که فرعون مصر مرده بود و پسر او که همبازی موسی بود به تخت پادشاهی رسیده بود، خدا موسی را صدا زد. فرشتهای او را به کوه حورب فراخواند. در بالای آن کوه خدا در یک بوتۀ آتشین بر موسی ظاهر شد و به موسی گفت که باید مردم اسرائیل را از بردگی نجات داده، از مصر بیرون برده و به کنعان بازگرداند.
در آن مکان از او خواسته میشود که نعلین خود را از پا درآورده … سپس خدا به او گفت که من خدای پدرانت، خدای ابراهیم، خدای اسحق، خدای یعقوب هستم (در حالیکه موسی چهرۀ خود را با دستانش پوشانیده بود) … خدا گفت که صدای مصیبت، و رنج و عذاب مردم، نالهها و دعاهای مردم اسرائیل را شنیده و میخواهم تا آنها را از شرایطی که دارند رهایی بخشیده و می خواهم تا آنها را از مصر بیرون برده و به کنعان، سرزمین مملو از شادی و وفور نعمت ببرم. از تو میخواهم که برای انجام این امر به آنجا بروی.
در آغاز موسی بهانه آورد که نمیداند که چطور به مردم بگوید که خدا او را فرستاده و یا اینکه چطور قدرت خود را به آنها نشان داده و اینکه سخنور خوبی نیست.
خدا در پاسخ به او گفت من هستم که هستم. به مردم بگو که هستم تو را فرستاده است. چون موسی دوباره راضی نشد و گفت که مردم باور نخواهند کرد که تو مرا فرستادی، خدا به او سه نشانه داد:
خدا از موسی خواست تا عصایش به زمین بیاندازد که به مارتبدیل میشد. بعد خدا دوباره به او میگفت که دم مار را بگیرد که دوباره به عصا تبدیل میشد.
خدا به موسی میگفت که دستش زیر بغلش بگذارد که به دستی جزامی تبدیل میشد و دوباره به او میگفت که دست جزامیاش را به زیر بغل برده و بیرون بیاورد که دستش به حالت عادی برمیگشت.
خدا به موسی گفت تا ظرفی از آب رود نیل گرفته و بر روی زمین بریزد که به خون تبدیل میشد.
این سه نشانۀ ناجی و عروس اوست که برای پیوند زندن ما به خدا میآیند.
دوباره موسی اصرار کرد که سخنور خوبی نیست اما خدا گفت که برو و نگران نباش من از طریق زبان تو سخن خواهم گفت .اما با اصراهای مکرر موسی خدا با عصبانیت به او گفت که میتوانی از برادرت هارون که سخنور خوبی است استفاده کنی. سپس خدا به موسی و هارون برکت داد تا زبان او باشند و خدا از طریق آنان سخن بگوید. و گفت که هارون در نقش یک پیامرسان و تو موسی در برابر او در مقام خدا خواهی بود. عصایت را در دست گرفته و نشانههایی را که بتو داده ام با قدرت اجرا کن.
موسی با قدرتی که از خدا دریافت کرده بود بهمراه همسر و پسرش بسوی مصر راه افتاد. در مسیر راه او می بایست برای پرداخت غرامت در بازسازی نخست زاده شرط غرامت برپا کند. در این راتباط خدا میخواست تا موسی را بکشد، اما صفورا بلافاصله چاقویی بدست گرفت و با ختنه کردن پسرش، آن تیکۀ بریده شده از آلت پسرش را جلوی موسی انداخت و گفت که بواسطۀ ختنه تو شوهر خون هستی!و اینگونه موسی را از مرگ نجات داد.
بواسطۀ سقوط در باغ عدن، انسانها از طریق آلت تناسلی خون گناه را دریافت کردند که در مسیر بازی ختنه ضروری شد. معنای ختنه:
- ریختن خون گناه یا خون شیطان
- بازسازی سلطۀ مذکر
- وعدۀ بازسازی مقام فرزندان با ذات اصیل
این مراسمی برای یک شروع تازه بود که در آن از طریق ختنه خون گناه یا خون شیطان ریخته شد و بعلاوه خدا بنیاسرائیل را از طریق ختنه در مقام قوم برگزیده قرار داد. در مصر وقتیکه فرعون در مقابل موسی از رها کردن مردم خودداری کرد، خدا تمامی نخست زادگان خانوادههای مصری را که ختنه نکرده بودند کشت.
همینطور از طریق این مراسم، موسی و خانوادهاش با به خطر انداختن زندگیشان در حفظ ایمان به خدا، حتی زمانی که او تصمیم به قتل موسی گرفت، نافرمانی آدم و حوا را واژگون کردند.
بدین ترتیب موسی با چهل سال زندگی کردن در بیابان میدیان، دورۀ چهل سال جدائی از شیطان را با موفقیت به انجام رسانیده و پایهایمان را دوباره بنا نهاد.
با پیروزی در بیابان، موسی مقام هابیل در سطح قومی برای تاسیس پایۀ واقعیت و از بین بردن طبیعت سقوط کرده از تمامی قوم اسرائیل را برپا نمود.
موسی در بین راه هارون را ملاقات کرد و در بارۀ پیامها و دستورات خدا همه چیز را با او درمیان گذاشت و آنها با هم به دیدار بزرگان قوم بنیاسرائیل رفته و همه چیز را برای آنها تشریح کردند.
بهرحال خدا با دادن سه نشانه و ده مصیبت به موسی و هارون قدرت داد تا در مصر قدرت خدا را به مردم نشان دهند تا آنها به خدا ایمان بیاورند. و بنیاسرائیل اینبار به موسی ایمان آورد. براساس این پایه موسی به دیدار فرعون رفت و از او خواست تا به مردم اسرائیل اجازه دهد که برای مدت سه روز برای اجرای مراسم دعا و نیایش به بیابان بروند.
اما فرعون از خواست موسی سرپیچی کرد و گفت که من خدای تو را نمیشناسم و دلیلی هم نمیبینم که از او ترسیده و یا به خواست او گوش فرا دهم. او سپس سختیها و دشواریهای بیشتری بر مردم اسرائیل وارد آورد.
این باعث شد که مردم اسرائیل به این بیاندیشند که آمدن موسی و حرفهای موسی و دیدار موسی با فرعون و درخواستهای او باعث شده که زندگیشان از آن بدی که بوده بدتر شود و به این ترتیب به شکایت از موسی پرداختند.
موسی ناامید و سرخورده موضوع را با خدا درمیان گذاشت. خدا به او آرامش داد و از او خواست که ادامه بدهد. سال 1446 قبل از میلاد بود و موسی هشتاد سال سن داشت و هارون هشتاد و سه ساله بود. آنها دوباره با هم به دیدار فرعون رفتند و اینگونه جنگ خدایان آغاز شد. فرعون ده بار به موسی و مردم کلک زد (که این بنوعی تکرار ده بار کلک زندن لابان به یعقوب بود) و خدا این فرصت را بدست آورد تا با وارد آوردن ده مصیبت به او ضربه بزند.
ده مصیبت عبارتند از:
- نخست، به خون تبدیل شدن آب روخانه نیل و تمامی رودهای جانبی
- دوم، هجوم قروباغهها بطور وسیع در سراسر سرزمین مصر
- سوم، هجوم کک به جان مردم و حیوانات مصری
- چهارم، هجوم گروهی مگسها به تمامی سرزمین مصر و ویرانی همه چیز
- پنجم، جوش زدن بدن تمامی مردان و دامهای مصری
- ششم، از بین رفتن دامهای مصری
- هفتم، طوفان تگرگ و از بین رفتن محصولات مصری
- هشتم، هجوم ملخها و از بی بردن باقی غلات
- نهم، تاریکی کامل به مدت سه شبانه روز در مصر
- دهم، مرگ تمامی نخست زادگان مصری و حتی حیوانات
جادوگران فرعون در مصیبتهای اول و دوم سعی کردند با موسی و برادرش بنوعی مقابله کنند اما از مصیبت سوم به بعد دیگر توان ایستادگی در برابر موسی را نداشتند. بدنبال مصیبت هفتم بود که فرعون کم کم برای لحظاتی نرم میشد . اما دوباره سرسختی خود را از سر میگرفت. آخرین مصیبت سختترین آنها بود. خدا از بنیاسرائیل خواست تا از میان دامهای خود یک بره گوسفند یا بز را انتخاب کرده و تا چهاردهم ماه نگه داشته و همگی آنها را در عصر روز چهاردهم سرش را بریده و خون آن را بر سر در خانههایشان بمالند. و گوشتش را همان شب با آتش کباب کرده و با نان فطیر و سبزیهای تلخ بخورید. نه خام و یا آبپز بلکه همه چیز آن را تا صبح بخورید و چیزی باقی نگذارید.
در همان شب آخرین مصیبت فرار رسید. خدا تمامی نخست زادگان و حتی حیوانات مصری را زد. از جمله پسر خود فرعون و دیگر درباریان همه مردند. اما در خانههایی که بر سردرشان خون مالیده شده بود هیچ اتفاقی نیافتاد. این درواقع دلیل اصلی برای عید فطیر در میان یهودیان است. بهرحال بنی اسرائیل بدنبال این مصیبت به موسی ایمان آوردند.
با ایمان مردم اسرائیل که موسی بعنوان رهبر آنها از جانب خدا فرستاده شده بود، آنها پایۀ ایمان در سطح قومی را برپا کردند. و ازاینرو آنها خروج از مصر را آغاز کردند.
نقشۀ خدا این بود که در طی یک دورۀ بیست و یک ماهه، مردم را از مصر بیرون برده و با طی طریق از بیابان به کنعان برساند که در طی این مدت مردم میبایست با ایمان در برابر موسی مطیع باقی بمانند.
آنها بعد از یک سفر سه روزه به اولین اردوگاه در ساکوت رسیدند. از آنجا به بعد بود که خدا به آنها ستون ابر را هدیه داد، که در طی روز آنها را از گزند نور سوزان خورشید در امان نگه میداشت. همینطور ستون آتش را در شبها در اختیار آنها گذاشت تا در تاریکی شب محیط را برای آنها روشن کند. این دو ستون سمبول آدم و حوای راستین یا والدین راستین بود که قرار بود در آینده بیایند. با رسیدن به ساحل دریای سرخ، موسی با عصایش به آب دریا زد و آبها به کنار رفته و تمامی بنیاسرائیل توانست از دریا عبور کنند که کمی بعد وقتی سربازان مصری که برای بازگرداندن بنیاسرائیل به تعقیب آنها آمده بودند، همگی در آب دریا غرق شدند.
در آن روز ششصد هزار بنیاسرائیلی مرد و زن و بچه خود را به بیابان سین رساندند. از آنجا به بعد بود که بواسطۀ شکایت مردم، خدا به آنها دو وعده غذا میداد: گوشت مرغ بلدرچین در شبها و نان منا صبحها. منا بسان بذر گشنیز بود و رنگش به زردی می زد که مردم آن را بصورتهای مختلف میپختند.
بعد از آن بنیاسرائیل در رفیدیم چادر زدند. مردم دوباره لب به شکایت گشودند که چرا ما آب برای خوردن نداریم بهتر آن بود که در مصر باقی میماندیم. اما با فرمان خدا موسی به صخره ضربه زد تا آب برای نوشیدن مردم از آن جاری شود. که این معجزه نشان از نجات از طرف ناجی از طریق آب حیات بود.
مردم حتی نسبت به حضور خدا بی ایمان شدند و برای همین از جانب عمالقیان مورد حمله قرار گرفتند. در این درگیری هربار که موسی دستانش را بالا میگرفت جنگجویان اسرائیلی در نبرد پیروز شده و ضربات سنگینی به عمالقیان وارد میآوردند و هر بار دستش را پایین میآورد عمالقیان با قدرت بیشتری به پیشروی ادامه داده و پیروز میشدند. برای همین هارون برادرش و فردی دیگر به نام حور در دو طرف موسی ایستاده و دستهای موسی را بالا نگه داشتند، که تا پیروزی نهائی و فرار کامل عمالقیها ادامه پیدا کرد.
در این بخش دیدیم که چطور خدا بعنوان نویسندۀ برنامۀ رستگاری، در تمامی اوقات با بنیاسرائیل بود و از آنها در موقعیتهای مختلف حمایت میکرد. اینکه چطور خدا در تاریخ بشر آشکار شده و چگونه برنامۀ رستگاری را به مرحله اجرا درمیآورد.
دومین دوره زندگی موسی بسوی سرزمین موعود کنعان، مملو از حوادث آموزشی است که برای چالشهای کنونی ما درسهایی اساسی محسوب میشوند. این دوره یک تستیمونی از خدای زنده است که از طریق ایمان، اتحاد و عشق ما نسبت به شخص مرکزی منتخب خدا برای آن عصر کار میکند. موسی این زمان کیست؟ آیا او مجبور است از دورۀ بیابان طی طریق کند؟ آیا شما میخواهید در میان مردم برگزیدهای باشید که باید در خروج از مصر و ورود به سرزمین تازه او را همراهی میکنند؟
در بخش آینده به دنبالۀ زندگی موسی و کار و تلاش خدا از طریق او میپردازیم.