تدریس 27: تشابهات در دورههای یعقوب، موسی و عیسی در مشیت بازسازی
دورههای الگو برای از پای درآوردن شیطان
در بخشهای قبلی به اینجا رسیدیم که با نگاه متمرکز بر اصل به تاریخ و زندگی بشر، متوجه میشویم اصل در دورههای زندگی اشخاص مرکزی بطور جدی حضور داشته و بر این اساس رویدادهایی با طرحهای قابل تشخیص را بوجود آورده است. این موضوع به ما کمک میکند ببینیم که خدا چگونه در این زمان و در زندگی شخصی و خانوادگی ما کار میکند. در اینجا و در مبحث امروز به ورای خانوادههای آدم و نوح و ابراهیم میرویم و به دورۀ زندگی یعقوب، موسی و عیسی یک نگاه اجمالی میاندازیم که این بعنوان سرنخی به ما کمک خواهد کرد تا ببینیم که در زمان ظهور دوبارۀ ناجی چه انتظاری میباید داشته باشیم.
آن قسمتهای کتابهای مقدس که به زندگی افراد مختلف و یا اشخاص مرکزی در تاریخ میپردازد، فقط یک تاریخ خانوادگی یا قبیلهای نبوده بلکه موضوعاتی است که از طریق آنها ما میتوانیم اصل بازسازی از طریق غرامت را در پس رویدادهای خوب یا بد مشاهده کنیم. همینطور میتوانیم بعد از سقوط بشر تا به این زمان، شاهد مشیت رستگاری بشریت و مخلوقات از حوزۀ شیطان به حوزۀ خدا باشیم. همینطور متوجه میشویم که در راستای بازسازی، نیروهای پلیدی در حوزۀ شیطان نه با زور بلکه با ارادۀ آزاد از جانب افراد یا ارواح حوزۀ پلیدی و شیطان باید در برابر خدا و حوزۀ خوبی تسلیم شوند. این دورهای بود که مردم با ایمان در خانوادههای آدم، نوح، ابراهیم، اسحق، و یعقوب میبایست از آن طی طریق میکردند. بعبارت دیگر این دورۀ الگو برای جدائی از شیطان بود. دورۀ دوهزار ساله از زمان آدم تا خانوادههای ابراهیم، اسحق و یعقوب دورهای برای جدائی از شیطان و دریافت نجات دهنده در سطوح خانواده و قبیله بود. بعد از آن دوازده پسر یعقوب متمرکز بر یوسف به مصر کوچ کردند تا با تاسیس پایههای ایمان و واقعیت پایه برای ظهور نجات دهنده را در سطح ملی برپا کنند. که ما در مبحث بعدی به این موضوع میپردازیم و خواهیم دید که چطور موسی و یوشع بعنوان اشخاص مرکزی زمان خود پایه برای ظهور نجات دهنده در سطح ملی را برپا کردند.
هدف مشیت بازسازی برای بشریت این است که ما انسانها سهم مسئولیت خود را به انجام رسانده و سرانجام شیطان را در برابر خود بعنوان سرور دو دنیای روح و جسم به تسلیم دواطلبانه واداریم. عیسی بعنوان ناجی و آدم راستین یا آدم دوم آمد تا به مردم کمک کند که در زندگیشان شیطان را به زانو درآورند.
اما میدانیم که شیطان هیچوقت بطور دواطلبانه در برابر خدا تسلیم نشد، بطور حتم در برابر عیسی و حواریون عیسی نیز چنین نخواهد کرد. به همین خاطر خدا با تقبل مسئولیت بعنوان آفریننده سهم مسئولیت از طریق یعقوب و موسی کار کرد تا الگوی به تسلیم واداشتن شیطان را در سطح مقدماتی به عیسی و ما نشان بدهد.
موسی با طی طریق از دورۀ سمبولیکی تاسیس شده توسط یعقوب، توانست در دورۀ فرضی گام نهاده و بعد از او عیسی توانست در دورۀ واقعی قرار گیرد. دورههای الگو به ما نشان میدهند که ما چگونه باید بر شیطان غلبه کرده و چگونه او را به طور دواطلبانه به زانو درآورده و به این ترتیب هدف مشیت بازسازی را به انجام برسانیم.
در اینجا به این دورهها نگاهی میاندازیم تا تشابهات را ببینیم:
اولین اجداد بشری میبایست با حفظ فرمان خدا میوۀ ممنوعه را نمیخوردند. اما آنها با بخطر انداختن زندگیشان از آن میوه خوردند. بعبارت دیگر، ما با این آگاهی که میمیریم از شیطان پیروی کردیم. دقیقا به خاطر اینکه ما میدانستیم که میمیریم و سقوط کردیم، اکنون ما هم برای تکمیل بازسازی و بازگشت به جایگاه اصیل خود باید جان فدا کنیم. به این دلیل یعقوب در گذرگاه جابوک با بخطر انداختن زندگیش با فرشته جنگید. موسی نیز میبایست بر موقعیتی که در آن خدا سعی داشت تا او را بکشد غلبه کند، این موضوع زمانی رخ داد که او به اتفاق همسرش صفورا و پسرش جرشوم برای رهائی بنیاسرائیل از دستان مصریان، به سوی مصر در حرکت بودند. به همین شکل عیسی نیز در طی یک شرط چهل روز در بیابان میبایست با بخطر انداختن زندگیش بر شیطان غلبه کند و اینکه سرانجام او جانش را بر روی صلیب فدا کرد.
شیطان جسم و روح انسان را تصاحب کرد که این باعث بوجود آمدن چهار طبیعت سقوط کرده شد که همچنان بر زندگی ما چنگ انداختهاند. به همین دلیل برای از بین بردن طبیعت سقوط کرده، برپائی شرطهای جسمی و روحی ضروری است. و این معنای اصلی دادن آش و نان از جانب یعقوب به عیسو بود. بعبارت دیگر او جسم و روحش را داد. در دوره موسی زمانی که خدا در بیابان منا و مرغ بلدرچین را به عنوان مواد غذائی در اختیار بنیاسرائیل قرار داد شرط غرامت برای از بین بردن طبیعت سقوط کرده تاسیس شد. در زمان عیسی نیز مردم یهود میبایست بطور جسمی و روحی با او متحد شوند که تنها در این صورت آنها قادر بودند شرط غرامت برای از بین بردن طبیعت سقوط کرده را بنا کنند. به همین خاطر عیسی گفت: براستی به شما بگویم که تا از بدن پسر خدا نخورید و از خون او نیاشامید زندگی نخواهید داشت .
به واسطۀ سقوط، شیطان حتی بر جسد انسان (بعد از مرگش) تسلط برقرار کرد به همین دلیل در زمان یعقوب، بدن او را بعد از مرگ به مدت چهل روز تدهین کردند. یا در زمان موسی میکائیل فرشته بزرگ بر سر جسد او با شیطان درگیری داشت و یا در زمان عیسی خدا جسد او را بعد از مرگ از آن خود کرد.
در طی دورۀ رشد انسان، شیطان آدم و حوا را با وسوسه به سقوط کشانید. بعبارت دیگر که این دوره اشاره به اعداد مشیت شدهای است که میبایست از طریق غرامت بازسازی شوند. به همین دلیل در زمان یعقوب وقتیکه او سفر خود را برای بازگشت به کنعان آغاز کرد، یک دورۀ سه روز جدائی از شیطان داشت. موسی همینطور یک دورۀ سه روز سفر برای آغاز کردن ماموریت خود داشت. و عیسی بعد از مرگ و قبل از رستاخیزش به مدت سه روز در قبر بود. همینطور 12 نسل از نوح تا یعقوب وجود داشت که میبایست بازسازی شوند به همین دلیل یعقوب صاحب 12 پسر شد، موسی دوازده قبیله بنیاسرائیل را داشت و همینطور در زمان عیسی، او دوازده حواری داشت. برای بازسازی عدد هفت یعنی همان هفت روز آفرینش که در باغ عدن از جانب شیطان تصاحب شد، ما هفتاد عضو خانوادۀ یعقوب داشتیم، هفتاد ریش سفید در زمان موسی داشتیم و همینطور هفتاد پیرو در زمان عیسی داشتیم.
یک عصا که بر پلیدی ضربه میزند، نشاندهندۀ راه، تکیهگاه و حامی، و سمبول ناجی است. با توجه به این نکته یعقوب در زمان ورود به کنعان با بدست گرفتن یک عصا و تکیه بر آن به این سرزمین پا گذاشت. موسی با در دست داشتن یک عصا از دریای سرخ عبور کرد که با عصایش به آب زد و آبها در برابر او به کنار رفتند و او و تمامی بنیاسرائیل توانستند از خشکی در دل دریا عبور کنند. عیسی خودش عصای برای پیروانش محسوب میشود بعبارت دیگر او بعنوان عصای آهنین یا عصای سرخ در مقام یک راهنما برای بشریت در عبور از دنیای سقوط کرده به دنیای ایدهآل خدا کار میکند.
گناه حوا باعث کاشت بذر خودخواهی در نسب بشر شد که به قتل هابیل توسط قابیل نتیجه داد. در نتیجه شیطان توانست از طریق این مادر و پسر (یعنی از طریق حوا و قابیل) بشریت را تصاحب کند. برای جبران این مسئله از طریق غرامت همکاری مادر و پسر ضروری است. یعقوب با مادرش ربکا همکاری داشت، موسی و عیسی نیز هر دو در زمان بچگی خود توسط مادرانشان از مرگ حتمی که با آن روبرو بودند، نجات پیدا کردند.
اشخاص مرکزی مسئول مشیت بازسازی میبایست از دنیای شیطانی به دنیای پادشاهی بهشتی بازگردند. به همین منظور یعقوب مسیر بازگشت از حران به کنعان را طی کرد، موسی در مسیر سفر در بیابان از مصر به کنعان گام نهاد و خانوادۀ عیسی بعد از مرگ شاه هرود از مصر به اسرائیل برگشتند.
هدف نهائی مشیت بازسازی از بین بردن شیطان است. به همین منظور یعقوب به اتفاق همسرش راحله بتهای پدر زن خود را زیر یک درخت بلوط به خاک سپرد. موسی گوسالۀ طلائی را سوزانید، خاکسترهای را به درون آب ریخت و از مردم اسرائیل خواست تا آن آب را بنوشند. و سرانجام عیسی کلید پادشاهی بهشت را به پطرس داد و به او گفت: من بر روی این صخره، کلیسای خود را بنا میکنم، و قدرتهای جهنم، هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود. من کلیدهای ملکوت خدا را در اختیار تو (پترس) میگذارم تا هر دری را بر روی زمین بگشایی در آسمان نیز گشوده شود و هر دری را بر روی زمین ببندی، در آسمان بسته شود
از این طریق میتوانیم ببینیم که چگونه اصل را در خود و زندگی خود به اجرا درآوریم، چگونه یک عصای راستین برای ضربه زدن به پلیدی باشیم، چگونه همکاری مادر و پسر را در زندگی به تصویر بکشیم، چگونه پاکی جسمی خود را حفظ کنیم، و غیره.
در بخش بعدی به زندگی موسی نگاه میکنیم تا چگونگی کار و تلاش خدا را در این دوره مورد بررسی قرار بدهیم.